ياد مرگ

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

مرگ حقيقتى است سخت هولناك ؛ غفلتِ از آن مايه پشيمانى است و براى پرهيز از غفلت بايد همواره به ياد آن بود . افسوس كه اگر يادى از آن مى كنيم ، با دلى گرفتار شادخوارى هاى دنيايى و لبالب از آرزوهاى سراب گونه است . حقيقت اين است كه براى ياد كرد مرگ ـ كه صادقانه ترين رويداد زندگى هر آدمى است ـ بايد خود را به ممارست وا داريم و در ياد كردن آن تمرين كنيم و روز به روز اهميت و عظمت آن را در خاطر خود مرور كنيم . اگر آدمى زياد به ياد مرگ باشد ، در دلش تأثير مثبت مى گذارد و وابستگى او به دنيا كاهش مى يابد و خواسته هاى درونى خويش را اصلاح مى كند .

r ياد مرگ در آيات و روايات
خداوند حکيم در قرآن کريم مي فرمايد: كُلُّ نَفْس ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ[1]؛ هر كسى مرگ را خواهد چشيد و در روز قيامت همه شما به نتيجه اعمال خود خواهيد رسيد .

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : «ويران كننده لذت ها را بسيار ياد كنيد .»

پرسيده شد ويران كننده لذّت ها چيست ؟

حضرت فرمودند :  مرگ هيچ بنده اى در حال رفاه و آسايش ، واقعاً به ياد مرگ نمى افتد ، مگر آنكه دنيا بر او تنگ مى شود . و هيچ بنده اى در حال سختي و گرفتارى مرگ را به خاطر نمى آورد ، مگر آن‌كه دنيا بر او گشاده مى گردد .[2]

اميرمؤمنان(عليه السلام)چنين مى فرمايند :

اگر بنده اى مرگ و شتابى را كه مرگ به سوى او دارد ببيند ، از كارهايى كه براى دنيا انجام مى دهد ، متنفر خواهد شد . [3]

فردى به امام باقر(عليه السلام) عرض كرد : مرا پندى ده تا از آن استفاده كنم . امام محمّد باقر(عليه السلام) فرمودند :

اَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ ، فَاِنَّهُ لم يُكْثِرْ ذِكْرَهُ انسانٌ اِلاّ زَهَدَ في الدُّنْيا[4] ؛ مرگ را به فراوانى ياد كن كه هر كس آن را فراوان ياد كند ، زهدِ در دنيا را پيشه خواهد كرد .

r کارآمدترين راه
 كارآمدترين راه براى يادكرد مرگ اين است كه پيشينيان خود رابه خاطر آوريم كه چگونه بار سفر بستند و به آخرت پيوستند . عمرى تلاش كردند و خانه هاى دل خواه خود را ساختند ، فرزندان خود را بزرگ كردند و شاهد ازدواج نوه هاى خود بودند ، براى دنياى خود روز و شب كوشيدند و  . . . به جاى لباس هاى رنگارنگ و فاخر ، تنها دو متر پارچه سفيد ارزان قيمت بردند و به جاى كاخ هاى زيبا ، در گورى تنگ و تاريك آرميدند و به جاى جشن ها و ميهمانى هاى پر زرق و برق ، با سكوت و فراموشى و غربت ، همدم و همنشين شدند ؛ فرزندانشان بر سر ارث با هم در افتادند و خويشاوندانشان آن هارا فراموش كردند . هر اندازه كه انسان يكايك اين صحنه ها را به ياد آورد ، تأثير مرگ بر او بيشتر مى شود .

 
rحکايت
چشم اندازى از بزرگ هاى كوچك
سيّد نعمت الله جزايرى(رحمه الله) شاگرد ويژه علامه مجلسى(رحمه الله) مى گويد : من و استادم علامه مجلسى(رحمه الله) قرار گذاشتيم هر كدام زودتر از دنيا برويم به خواب ديگرى بياييم تا از بعضى قضايا آگاه شويم .

پس از اين كه استاد از دنيا رفت و روزى كه مراسم فاتحه خوانى تمام شد ، اين پيمان به يادم آمد . بر سر قبر علامه مجلسى(رحمه الله) رفتم و قرآن خواندم و پس از آن گريه كردم . همان جا مرا خواب ربود و در عالم رؤيا استاد را با لباس زيبا و حال خوشى ديدم كه انگار از ميان قبر بيرون آمده است . فهميدم كه او مرده است؛ به او گفتم : « به وعده اى كه دادى وفا كن و قضاياى قبل از مردن و بعد از مردن را برايم تعريف كن » .

فرمود : « وقتى كه مريض شدم و بيماريم به حدى رسيد كه تاب تحمل آن را نداشتم ، گفتم : خدايا ديگر طاقت ندارم و با رحمت فراگير خود برايم فرجى كن . در اين حال شخص جليل و زيبارويى به بالين من آمد و پيش پايم نشست و حالم را پرسيد و من شكوه خود را باز گفتم . آن ملك دستش را به انگشت پاهايم گذاشت و گفت : « آرام شدى » ؟

گفتم : « آرى » .

همين طور كه دست خود را آهسته آهسته به طرف سينه ام بالا كشيد ؛ دردم آرام گرفت . به سينه ام كه رسيد ، جسد من روى زمين افتاد و روحم در گوشه اى به تماشا ايستاد . خانواده و دوستان و همسايگان آمدند و گرداگرد من گريه كردند و روحم به آن هامى گفت : من ناراحت نيستم ، من حالم خوب است ، چرا گريه مى كنيد ؟ ولى كسى حرفم را نمى شنيد .

آن گاه جنازه را بردند و غسل و كفن و نماز را به جاى آوردند و جسدم را درون قبر گذاشتند . ناگاه منادى ندا كرد كه اى بنده من ، محمّد باقر ، براى امروز چه آماده كردى ؟

من نماز و روزه و موعظه و كتاب و  . . . را بر شمردم ولى پذيرفته نشد ، تا اين كه كارى به يادم آمد . در خيابان مرد مؤمنى را به خاطر بدهكارى مى زدند . من بدهى او را دادم و از دست مردم رهايى بخشيدم . آن عمل را عرض كردم . خداوند به خاطر اين عمل خالص همه اعمالم را قبول و مرا به بهشت برزخى داخل كرد[5] .

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] _ آل عمران : 185 .

[2] _ بحار الانوار : 6 ، ص133 .

[3] _ الكافى : 3 ، ص259 .

[4] _ الكافى : ج3 ، ص255 .

[5] _ منتخب التواريخ : ص752 .