حضرت زينب از مدينه تا كربلا 2ـ در كربلا

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

درخـشـان تـريـن دوران زندگى حضرت زينب (س ) حضور مؤ ثرش در كربلا همراه برادرش در تمامى صحنه ها مى باشد.
1 ـ 2 ـ مشاهده هجوم دشمن و خبر دادن به امام حسين (ع )
غـروب روز نـهـم مـحرّم سال 61 هجرى بعد از نماز عصر بود، لشكريان يزيد به فرمان ابن سعد به طرف خيام امام حسين (ع ) يورش آوردند، امام (ع ) در آن هنگام در جلوى خيمه با تكيه بر شـمـشـيـر سـرش را روى زانـو گـذاشـتـه لحظه اى به خواب رفته بود. زينب (س ) با شنيدن صداى لشكر خود را به برادر رسانيد و خطاب به او گفت : اى برادر آيا صداى لشكريان را مى شنوى كه نزديك شده اند؟ امام (ع ) سرش را بلند كرد و فرمود: خواهرم اكنون پيامبر (ص ) را در خـواب ديـدم و به من فرمود: تو به همين زودى به سوى ما خواهى آمد، زينب به صورتش زد و گـفـت : اى واى بر من ، امام (ع ) فرمود: واى بر تو نيست اى خواهر، خداوند رحمتش را نصيب تو گرداند!
2 ـ 2 ـ گفت و گو با امام حسين (ع ) در شب عاشورا
امـام سـجـّاد (ع ) مـى فـرمـايـد: شـبـى كه در پگاه آن پدرم كشته شد، نشسته بودم . عمّه ام زينب پـرسـتـاريـم مـى كـرد، پدرم در خيمه خود از يارانش جدا و گوشه اى را اختيار كرده بود؛ حُوىّ (غلام ابى ذر) در كنار او و مشغول درست كردن شمشير بوده شنيدم كه اشعار زير را پدرم زمزمه مى كرد:
يا دَهْرُاُفٍّ لَكَ مِنْ خَليلٍ
كَمْ لَكَ بِالاِشْراقِ وَ الْاءَصيلِ
مِنْ صاحِبٍ اءَوْطالِبٍ قَتيلِ
وَالدّهر لا يَقْنَعُ بِالبَديل
وَ إ نّما الاَمَرُ إ لى الجَليل
وَ كلَّ حي سالِكِ سَبيلى (1)
اى روزگار! اُف بر اين دوستى تو، چه بامدادان و شامگاهانى بر تو گذشته است كه ياران و طـالبـان حـق و حـقيقت به خون خويش ‍ غلطيده اند، و به جايگزين هم قناعت نكرده اى ، و مسلّما همه امـور مـخـلوقـات در دسـت بـا كـفـايت خداوند مى باشد و هر صاحب حياتى به ناچار راه مرا بايد برگزيند.
دو يـا سـه بـار امـام (ع ) آن را تـكـرار كـرد مـن مـقـصـود آن حضرت را فهميدم ، بغض گلويم را گـرفـتـه بـود امّا خوددارى كردم و خاموش شدم ، فهميدم كه بلا و اندوه به ما روى آورده است . عـمـّه ام زيـنـب آنچه را من شنيدم شنيد ولى او چون زن بود طاقت نياورد و عنان از كف داد، در حالى كه لباسش به زمين كشيده مى شد، خدمت امام (ع ) رسيد و فرياد برآورد و گفت : واى بر من ، اى كـاش مـرگ زنـدگـى ام را نابود مى كرد، امروز مادرم فاطمه ، پدرم على و برادرم حسن (ع ) از دنيا رفتند. اى جانشين گذشتگان و فريادرس باقى ماندگان !
حـسـيـن (ع ) نگاهى به خواهرش كرد و فرمود: اى خواهر مبادا شيطان عنان از كف بگيرد. در حالى كـه چـشـمـان امـام (ع ) پـر از اشـك شـده بـود خـطـاب بـه زيـنـب كـرد و فـرمـود: لَوْ تـَرِكـَ الْقَطا(2) لَنامَ. اگر آن پرنده را وا مى گذاشتند در لانه خويش مى خوابيد. (كنايه از ايـن كـه چـاره اى جز مرگ نيست ) زينب گفت : واى بر من ، آيا تو به ناچارى خود را به مرگ سـپـردى (و تـن به مرگ دادى ) اين بيشتر دل مرا آزرده مى كند و بر من سخت است ، سپس مشت به صـورت خـود كـوبـيـد و دسـت بـه گـريـبان برد پيراهن خويش را پاره كرد و بيهوش بر زمين افـتـاد، حـسـيـن (ع ) بـرخـاسـت آب بـه روى خـواهـر پـاشـيـد و بـه او فـرمود: آرام باش خواهر، پـرهـيـزگـارى پـيـشـه كـن و بـه آن شـكـيبايى كه خدا نصيب تو كرد بردبارى كن و بدان كه اهـل زمـيـن مـى مـيـرنـد و اهـل آسـمـان بـجـاى نـمـانـند و همانا هر چيزى هلاك گردد جز خداوندى كه آفـريـدگـان را به قدرت خويش ‍ آفريد و مردمان را بر مى انگيزد، دوباره باز مى گرداند و اوست خداى يگانه و يكتاى بى همتا.
سپس امام (ع ) چنين فرمود: جدّ، پدر، مادر و برادرم همگى از من بهتر بودند و از دنيا رفتند، من و هر مسلمانى بايد از رسول خدا (ص ) پيروى كنيم . خواهرش را به اين سخنان دلدارى داد و به او فرمود: خواهرجان تو را سوگند مى دهم و بايد به اين سوگند پايبند باشى : اين كه چون من كشته شدم گريبان پاره مكنى ، روى خود مخراشى ، ((واى و هلاكت )) براى خود مخواهى (يعنى چنانچه رسم زنان عرب است واويل و واثبو را مگو.) امام سجّاد (ع ) مى فرمايد: سپس پدرم زينب (س ) را آورد در كنارم نشانيد.(3)
3 ـ 2 ـ زينب وصىّ امام حسين (ع )
امام حسين (ع ) به خاطر حفظ جان امام زين العابدين (ع ) حضرت زينب را به عنوان وصىّ خويش ‍ انتخاب كرد.(4)
4 ـ 2 ـ كنار امام حسين (ع ) هنگام شهادت على اكبر (ع )
حـضـرت زيـنـب در روز عـاشـورا لحـظـه اى از امـام (ع ) غـافـل نـبود با آن كه مسئوليت زنان و كودكان و پرستارى امام سجاد (ع ) را هم به عهده داشت . هنگامى كه حضرت على اكبر به شهادت رسيد امام حسين (ع ) خود را به بالينش رسانيد، پس از آن زيـنـب هـم از خـيـمـه بـيرون آمد و فرياد و ناله سر داد: ((اى حبيبم ! اى فرزند برادرم )) تا ايـنـكـه خـود را روى كـشـتـه عـلى اكـبـر انـداخـت امـام حـسـيـن (ع ) زيـر بغل خواهرش را گرفت و به سوى خيمه زنان برگردانيد.(5)
5 ـ 2 ـ جلوگيرى از ميدان رفتن عبداللّه بن حسن (ع )
زمانى كه عبداللّه بن حسن (ع ) از جمع زنان خارج شده و روانه ميدان گرديد تا آن كه به كنار امـام حـسـيـن (ع ) آمد، زينب (س ) خودش را به عبداللّه رسانيد تا او را نگهدارد. حسين (ع ) هم به زيـنـب فـرمـود: خـواهرم او را نگهدار ولى آن كودك شديدا امتناع كرد و گفت : به خدا سوگند از عمويم جدا نمى شوم .(6)
6 ـ 2 ـ گريه زينب و زنان در روز عاشورا
روز عـاشـورا امـام حـسـيـن (ع ) خـطـبـه خـوانـد، خـودش را مـعـرّفـى كـرد و فـرمـود: چـراخـون مرا حـلال مـى شـماريد؟ گفتند: همه اين چيزها را مى دانيم ولى دست از تو بر نمى داريم تا اين كه تو را بكشيم ؛ هنگامى كه دختران آن حضرت و هم چنين زينب اين سخنان را شنيدند گريه و زارى كردند و بر صورت خويش مى زدند تا اين كه صداى شان بلند شد.(7)
7 ـ 2 ـ تحويل دادن كودك شيرخوار به امام حسين (ع )
هنگامى كه صداى استغاثه امام (ع ) بلند شد كه :
هـَلْ مـِنْ ذابٍّ يـَذُبُّ عـَنْ حـَرَمِ رَسـُولِاللّه ؟ هـَلْ مـِنْ مـُوَحِّدٍ يـَخـافُ اللّهَ فينا؟ هَلْ مِنْ مُغيثٍ يَرْجُو اللّه بِاءغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعينٍ يَرْجُواما عِنْدَاللّهِ فى اءِغاثَتِنا؟
آيـا كـسـى هـسـت كـه از حـرم رسـول خـدا (ص ) دفاع كند؟ آيا خداپرستى بين شما وجود دارد تا دربـاره ظـلمـى كـه بر ما رفته است از خدا بترسد؟ آيا دادرسى هست كه به فريادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ آيا ياورى هست كه در يارى نمودن ما به خدا اميدوار باشد؟
فرياد و ناله زنان حرم بلند شد، حضرت خودش را جلوى خيمه رساند، به زينب فرمود: كودك خـردسـالم را بـيـاوريد تا با او وداع كنم ، پس آن كودك را به روى دست گرفت ، خواست او را بـبـوسـد حـرمـلة بـن كـاهـل تـيـرى پـرتاب كرد كه به گلوى آن كودك اصابت كرد و او را به شهادت رسانيد؛ حضرت به زينب فرمود: او را بگير.(8)
8 ـ 2 ـ شهادت فرزندان حضرت زينب
قـهـرمـان كـربـلا زينب كبرى (س ) علاوه بر فداكارى ها و ايثارگرى ها دو تن ازفرزندانش را نيز فداى راه برادرش امام حسين (ع ) كرد و در روز عاشورا فرزندان آن بانوى بزرگوار به نام هاى محمد و عون به شهادت رسيدند.(9)
9 ـ 2 ـ سخن زينب با عمر سعد و لشكريانش در روز عاشورا
مرحوم شيخ مفيد رحمة اللّه عليه چنين نقل مى كند كه : چون روز عاشوراحضرت زينب (س ) نگاهش بـه امـام حـسـيـن (ع ) افـتـاد كـه در مـحاصره و هجوم دشمنان قرار گرفته ، تمام بدنش را تير بـاران كـرده انـد. كـنـار خيمه آمد و فرياد برآورد: واى بر تو اى عمر سعد، آيا حسين كشته مى شود و تو تماشا مى كنى ؟ او جواب زينب را نداد. دوباره زينب (س ) فرياد زد: آيا در ميان شما مـسـلمـان پـيدا نمى شود باز هم كسى جواب زينب را نداد.(10) در برخى از منابع چنين آمـد: در حـالى كـه اشـكـهـاى عـمـر سـعـد بـر دو گونه و محاسنش روان بود روى خود را از زينب برگردانيد.(11)
حضرت زينب (س ) در هنگام محاصره شدن امام توسّط لشكريان يزيد اشعار زير را سرود:
مِلْءُ الْقِفارِ عَلْى ابْنِ فاطِمَةِ
جُنْدٌ وَ مِلْءُ قُلُوبِهِمْ ذُحُلَ
بِجَحافِلٍ بِالَّطفِّ اَوُّلُها
وَاَخيرُها بِالشّامِ مُتَّصِلُ(12)
بيابان بر ضدّ فرزند فاطمه از لشكر پر و دلهايشان مملو از انتقام است !
لشكر انبوهى كه يك سرش در كربلا و سر ديگرش در شام مى باشد.
10 ـ 2 ـ وداع امـام (ع ) و درخـواسـت پـيـراهـن كـهـنـه از زيـنـب و سفارش به زينب درباره زنان و كودكان
در سـاعـت هـاى آخـر روز عاشورا هنگامى كه امام (ع ) تنها شد به طرف خيمه آمد و فرياد زد: يا زيـنـب ، امـّكـلثـوم ، يـا فـاطمه ، يا سكينه ، يا فلانه (كه همه را به اسم صدا زد) عليكنّ منى السـّلام سـپـس به خواهرش ‍ زينب سفارش زنها و كودكان را نمود. آنگاه فرمود: براى من پيراهن بـيـاور كـه آن را زيـر لبـاسـم قـرار دهم تا كسى رغبت نكند آن را از تنم بيرون بياورد؛ سپس زيـنـب بـراى او لبـاس تـنـگ آورده حـضـرت آن را دور انداخت و فرمود: اين لباس كسى است كه ذليـل و خـوار شـده باشد. آنگاه پيراهن كهنه آورده ، آن را پاره كرد و در زير لباسهايش قرار داد سـپـس تـقـاضـاى زيـر جـامـه كـرد و آن را هـم پـاره پـاره كـرد، پـوشـيـد و آمـاده جـنـگ شد.(13)
11 ـ 2 ـ فرياد زينب در روز عاشورا هنگام مشاهده صحنه دلخراش
روز عـاشـورا امـام حسين (ع ) بر اثر جراحات وارده از پاى در آمده بود، ديگر هيچ رمقى نداشت ، بـدنـش (از زيـادى تـير) مانند خارپشت شده بود. ((صالح بن وهب مزنى )) ملعون چنان نيزه بر پـهـلوى آن حضرت زد كه امام (ع ) از روى اسب به زمين افتاد و طرف راست صورت او روى خاك افتاد. سپس آن بزرگوار از زمين برخاست . حضرت زينب از خيمه بيرون دويد، فرياد زد: ((واى برادرم ! واى آقايم ! واى خانواده ام اى كاش آسمان بر زمين فرود مى آيد، و اى كاش كوه ها بر بيابانها مى پاشيد.(14)
مـرحـوم نـقدى از ابى مخنف چنين نقل مى كند كه : چون حسين (ع ) از روى زين به زمين افتاد اسب او بـه طـرف خـيـمه آمد، زينب (س ) همين كه صداى اسب را شنيد به سكينه رو كرد، و گفت : پدرت آب آورده ، سكينه بيرون رفت امّا اسب را ديد كه بى صاحب آمده ، فرياد برآورد كه : وا قتيلاه ، وا اءبـتـاه ، وا حـسـنـاه ، وا حسيناه ، وا غربتاه ، وا بعد سفراه ، وا كربتاه ))، ((واى كشته ام ، واى پـدرم ، واى حـسـنـم ، واى حـسـيـنـم ، واى غريبم ، واى از دورى سفر، واى از غم و اندوه .)) زنهاى ديگر حرم وقتى اين سخنان را شنيدند از خيمه بيرون آمدند همين كه نگاهشان به اسب افتاد دست ها را به صورت خودشان زدند و مى گفتند:
((وا محمّداه ، وا علياه ، وا حسناه ، وا حسيناه ، اليوم مات محمد المصطفى و علىّ المرتضى و فاطمة الزّهرا(ع )))(15)
((اى مـحـمـد! اى عـلى ! واى حـسـنـم ، واى حـسـيـنم ، امروز مانند روزى است كه محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا (س ) از دنيا رفتند.))
حـضـرت زيـنـب (س ) هـنـگامى كه اسب بى صاحب امام حسين (ع ) از ميدان برگشت به طرف خيمه اشعار زير را انشاء فرموده اند:
فَوَيْلَكَ يا مَيْمُونُ فَارْجِعْ بِسُرْعَةٍ
وَخَبِّرْ عَنِ السِّبْطِ الشَّريفِ هُدَى العُلا
وَ اَيْنَ تَرَكْتَ السِّبْطَ مَيْمُونُ قُلْ لَنا
وَ اَيْنَ الَّذى قَدْكانَ لِلْخَطْبِ حاملا
اَمَيْمُونُ تَغْدُوا بِالْحُسَيْنِ وَ مالَنا
كفيلٌ وَلِلْحِمْلِ الثَّقيلِ تَحَمَّلا
اَمَيْمُونُ ضَيَّعْتَ الْحُسَيْنَ وَ جِئْتَنا
تُحَمْحِمُ فى خَيماتِنا ثُمَّ تَصْهَلا
اَمَيْمُونُ اَسْقَيْتَ الْحُسَيْنَ حِمامَهُ
وَ بَيْنَ الْاءَعادى فى دِماءِ تَجَنْدَلا
اَمَيْمُونُ هَلاّ قَدْ فَدَيْتَ جَنابَهُ
وَلكِنْ قَضاءُ اللّهِ اَصْبَحَ مُنْزَلا
اَمَيْمُونُ اءَشْفَيْتَ الْعِدى مِنْ وَلِيِّنا
وَاَلْقَيْتَهُ بَيْنَ الْاَعادى مُجَنْدَلا
اَمَيْمُونُ فَارْجِعْ لاتُطيلُ خِطابَنا
فَما عُدْتَ ترجُوا وُدَّنا وَتُؤَمِلّا
يَتَّمْتُ ياذُلّى لِفَقْدِكَ يا اَخى
وَقَدْ عُدْتَ بِعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّا
اَخى مَنْ نَوى مِنْ بَعْدِ فَقِدْكَ يا اَخى
يُدافِعُ عَنّا مَنْ يَصُولُ مِنَ الْمَلا
اَخى من نراه حاميا و مناصرا
لقد هدّ هذا اليوم عزمى و عطلّا(16)
پـس واى بـر تـو اى مـيمون (17) با شتاب برگرد، و خبر بياور از سبط شريف كه مظهر هدايت و برترى است .
بگو براى ما كه كجا رهايش كردى ، كجا است آن كسى كه كارهاى بزرگ برعهده او بود.
اى مـيـمـون آيا حسين را بردى ، در حالى كه ما سرپرستى نداريم و چه كسى اين بار سنگين را حمل كند.
اى ميمون حسين (ع ) را از بين بردى ، و آمدى بانگ برآوردى و شهيد مى كشى .
اى ميمون مرگ را به حسين نوشاندى ، و او را در ميان دشمنان به خاك و خون افكندى .
اى ميمون چرا خود را فداى آن جناب نكردى ؟، امّا خواست همين بود كه شد.
اى ميمون دشمن ما را از سرپرست ما دلشاد كردى ، و او را بين دشمنان انداختى .
اى ميمون برگرد، سخن كوتاه كن . ديگر اميد و آرزوى دوستى ما را ندارى .
در فـراقـت ذليـل و خـوار شـدم اى بـرادرم ، و بـعـد از عـزّت و سـربـلنـدى دوبـاره ذليل گشتم .
برادرم چه كسى پس از تو از ما نگه دارى كند و هنگام هجوم دشمن چه كسى از ما حمايت كند.
بـرادرم ، چـه كـسـى حـامى و ياور ما باشد، بدرستى كه امروز عزم و اراده ام سست شد و از كار افتاد.
12 ـ 2 ـ سفارش امام (ع ) به زينب در هنگام آتش زدن خيمه ها
صـاحـب الاءيـقـاد از مـقـتل ابن العربى چنين نقل مى كند كه : امام حسين (ع ) هنگام وداع به خواهرش زينب (س ) سفارش كرد و فرمود: پس از اينكه خيمه ها را آتش زدند زنها را جمع كن . زينب (س ) هـم پـس از آتـش زدن خـيمه ها و پراكنده شدن كودكان به سراغ آنها رفت براى جمع آورى ، در هـمـيـن حـال مـتـوجّه شد دو تا از بچّه ها نيستند؛ براى پيدا كردن آنها به راه افتاد، ديد در جايى دسـت بـه گـردن هـم كرده ، روى زمين خوابيده اند، همين كه خواست آن دو كودك را حركت دهد متوجّه شـد كـه بـر اثـر تـشـنـگى جان سپرده اند. چون لشكر اين داستان را شنيدند از ابن سعد اجازه خـواسـتـنـد به اهل و عيال امام حسين (ع ) آب بدهند، زمانى كه آب را آوردند بچّه ها از نوشيدن آب خـوددارى كـردنـد و گـفتند: چگونه آب بنوشيم در حالى كه فرزندان پيامبر خدا با لب تشنه كشته شدند.(18)
13 ـ 2 ـ اجابت دعاى زينب
بـرخـى از مـورخـين از زينب (س ) چنين نقل كردند: هنگامى كه دستور دادندخيمه ها را غارت كنند من جـلوى خـيـمه ايستاده بودم ، مردى داخل خيمه شد كه چشمانى زاغ داشت آن چه كه در خيمه مربوط بـه ما بود گرفت . نگاهش به امام سجّاد (ع ) افتاد، ديد او روى فرشى از چرم و پوست افتاد در حـالى كـه بـيـمـار است پس آن فرش را از زيرش برگرفت ، سپس به طرف من ، چادر و دو گـوشـواره ام را گـرفـت در عين حال گريه هم مى كرد. به او گفتم : ((خدا لعنت كند، حرمت ما را هـتـك كـردى گـريـه هـم مـى كـنـى ؟ گـفـت : به خاطر اين گرفتارهايى كه براى شما پيش آمده گـريـه مى كنم ، بى بى گفت : مرا به خشم آوردى . خداوند دست و پاى تو را قطع كند و تو را بـه آتـش دنـيـا بـسـوزاند پيش از آتش آخرت .)) سوگند به خدا طولى نكشيد كه مختار قيام كرد، دست و پاى او را قطع كرد، آنگاه او را به آتش بسوزانيد.(19)
14 ـ 2 ـ حضور زينب در كنار جسد امام (ع ) در روز عاشورا
مـؤ لف الدمـعـة از شـخـصـى بـه نـام ابـن ريـاح چـنـيـن نـقل مى كند كه : من در كربلا حاضربودم . وقتى سرورم حسين (ع ) به شهادت رسيد، بانويى دامـن كـشـان بـر زمـيـن افـتـاد و بـرخـاسـت و آنـگاه به سويش حركت كرد؛ چهره آن زن مانند پاره خورشيد مى درخشيد و فرياد مى زد: ((وا حسيناه وا اماماه ، وا قتيلاه ، وا اءخاه ))، آنگاه آمد كنار جسد بـى سـر بـرادر و آن را در آغـوش گـرفت ، به طورى ناله هاى پى در پى سر مى داد تا همه كـسـانـى كه در آن جا حضور داشتند گريستند؛ پرسيدم اين زن چه نام دارد و چه كسى است ؟ در جوابم گفتند: وى زينب دختر اميرالمؤ منين (ع ) است .(20)
15 ـ 2 ـ ابتكار حضرت زينب (س ) قبل از يورش دشمن به خيمه ها
از مـقـتـل مـحـدّث كـبـيـر شـيـخ حـر عـامـلى قـدس سـره چـنـيـن نقل شده كه فرمود: چون لشكر به قصد غارت رو به خيام آوردند حضرت زينب براى ابن سعد پـيـام فرستاد كه اگر مقصود شما اسباب ، اثاث و زيور و لباس ما است به لشكريانت بگو شـتـاب نكنند ما خودمان اين چيزها را تحويل آنها مى دهيم پيش از آن كه دست نامحرم به جانب حرم بـرادرم دراز شـود. پـس آن بـانـوى بـزرگـوار دسـتـور داد تـمـام اسـبـاب و وسايل حتّى چادر و لباس و همچنين زيور، خلخال ، گوشواره همه را از خود جدا كردند؛ خود عليا مـخـدره زيـنـب (س ) يـك لبـاس كـهـنـه پـاره پـاره كـه در واقـع ارذل الثّياب بود در بر كرد، هم چنين ساير بانوان ، حتّى فاطمه نو عروس گوشواره اى در گـوش داشـتـه كـه يـادگـار پدرش بود. عرض كرد عمّه اين يادگار پدر است بيرون نياورم ؛ فـرمـود: بـيـرون بـياور، زنان همگى لباسهاى خود را روى هم ريختند و خود رفتند در كنارى و بـه دور هـم حلقه زدند، پس عليا مخدره زينب فرمود: حالا هر كه خواهد آن اثاث و اسباب دختران عـلى و فـاطـمـه اسـت . لشكر بى رحم و گرسنه ريختند، يكى چادر، ديگرى گوشواره ، يكى خلخال و ديگرى معجر برد، آن بانوان از براى پدر و برادر مى گريستند.(21)
16 ـ 2 ـ عبادت زينب
يكى از ويژگى هاى اين بانوى بزرگوار اسلام حالت معنوى و ارتباط قوى او باآفريدگار جـهـان بـود. بـه طـورى كه نقل كرده اند حتّى در شب يازدهم محرم كه شب شام غريبان بود نماز شـبـش تـرك نشد؛ منتهى به خاطر ضعفى كه بر وى مستولى شده بود نماز شب خويش را در آن شب نشسته خواند.(22)
مـرحـوم نـقـدى در كـتابش آورده كه : حضرت زينب (س ) در عبادت ثانى حضرت زهرا (س ) بود، تـمـام شـبـهـا را بـه عـبـادت ، تـهـجـّد و تـلاوت قـرآن سـپـرى مى كرد. وى هم چنين از برخى از بـزرگـان نـقـل مـى كـنـد كـه در طول عمر تهجّد و شب زنده دارى اش ترك نشده است حتّى در شب يازدهم محرّم امام زين العابدين مى فرمايد: در شب يازدهم محرم ديدم نشسته نماز مى خواند. نيز آن بـزرگوار مى فرمايد: با اين همه مصيبت و اندوهى كه به ما روى آورده اما در مسيرى كه به شـام مـى رفـتيم نافله هاى شب عمه ام اصلا ترك نشد، امام حسين (ع ) در آخرين وداع با خواهرش زيـنـب بـه او فـرمـود: يـا اخـتـاه لاتـنـسـيـنـى فـى نـافـلة اللّيـل ، خـواهـرم مـرا در نـمـاز شـب فـرامـوش نـكـن . هـم چـنـيـن از فاطمه دختر امام حسين (ع ) چنين نـقـل شـده كـه : عـمـّه ام زيـنـب در شـب دهـم مـحـرم در مـحـراب عـبـادت مـشـغـول مـنـاجـات بـود و بـا خدا راز و نياز مى كرد در حالى كه چشمى از ما به خواب نرفته و ضجّه هاى مان آرام نشده بود. نيز از امام سجاد نقل شده : هنگامى كه ما را از كوفه به سوى شام حـركـت مـى دادنـد عـمـه ام زيـنـب مرتب نمازهاى واجب و مستحب خويش را انجام مى داد و در بعضى از مـنازل نمازش را نشسته مى خواند، وقتى سبب را پرسيدم ؟ گفت : به خاطر گرسنگى و ضعف ؛ زيـرا سـه شـبـانـه روز غـذا نـخـورده بـود و سـهـم غـذايـش را در مـيـان كـودكـان تـقـسـيـم كـرده بود.(23)
17 ـ 2 ـ درخواست از دشمن جهت عبور كاروان از قتلگاه
بـعـد از شـهـادت امـام و يـارانـش در روز يـازدهـم ، قـرار شـد اهـل بـيـت آن حـضرت را به طرف كوفه ببرند. زينب (س ) به عمر سعد خطاب كرد كه ما را از قـتلگاه عبور بدهيد تا قبل از اسارت و مسافرت با حسين (ع ) وداع كنيم ؟ ابن سعد هم پذيرفت زمـانـى كـه وارد قـتلگاه شدند، حسين (ع ) را بى سر ديدند، صداى ضجّه و گريه شان بلند شد.(24)
راوى مـى گـويـد: بـه خـدا سـوگند، هرگز فراموش نمى كنم كه زينب دختر على (ع ) با دلى سـوزان و جـگرى آتشين و صدايى اندوهگين بر حسين عليه السّلام ـ مى گريست صدا مى زد: اى مـحـمّد اى كسى كه آفريننده و اختيار دار آسمان بر تو درود مى فرستد، اين حسين است كه پيكر برهنه اش به خون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است . اينها دختران اسير تو هستند كه شكايت خـود را بـه درگـاه الهـى مـى نـمـايند و استغاثه آنها به محمّد مصطفى (ص ) و على مرتضى و فـاطـمـه زهـرا (س ) و حـمزه سيد الشهدا بلند است ، اى محمد اين است حسين كه بايد برهنه به روى ريـگـهـاى گـرم كـربلا افتاده و كشته زنازادگان بى پروا است . اى آه و افسوس و اندوه بـر تـو اى ابـا عـبـداللّه ، امـروز جـدّم رسـول خـدا(ص ) از دنـيـا رفـت ، اى اصـحاب محمّد اينان فرزندان مصطفى هستند كه اسيرشان نموده و مى برند.
در روايـت ديـگر است كه فرمود: ((اى محمد! اينها دختران تواند كه اسير دست دشمنان شده اند و ايـنـان فـرزندان تواند كه كشته شده اند و باد صبا بر بدن هاى نازنين برهنه شان مى وزد. اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريدند، عمّامه و رداى او را از بدن شريفش بيرون كشيده و به غارت بردند؛ پدرم فداى آن كس كه سپاه او را در روز دوشنبه با خيمه گاه و سرا پرده اش بـه غـارت بـردنـد؛ پـدرم فـداى آن شـهيدى كه طناب هاى خيمه اش را بريده و خرگاهش را سـرنـگون نمودند؛ پدرم فداى آن مسافرى كه اميد بازگشت نيست ؛ پدرم فداى آن مجروحى كه زخمهاى بدنش قابل مداوا نيست ؛ پدرم به فداى آن كه كاش جان من بلا گردان او مى شد؛ پدرم بـه قـربان آن عزيزى كه با دلى پر اندوه به شهادت رسيد، پدرم به فداى آن كه با لب تـشـنـه سـر از بـدنـش جـدا شـد. پـدرم بـه فـداى آن كـه فـرزنـد رسـول هـدايـت و نـور بـود. پـدرم بـه فداى آن كه فرزند محمد مصطفى (ص ) بود. پدرم به قربان آنكه فرزند خديجه كبرى بود. پدرم به فداى فرزند على مرتضى . پدرم به فداى فـرزنـد فـاطـمـه زهـرا، بـزرگِ زنان جهان . پدرم به فداى فرزند آن كسى كه خورشيد به احـتـرامش بازگشت تا نماز گزارد! راوى مى گويد: به خدا سوگند نوحه سرايى زينب كبرى بر برادرش ‍ حسين ، دوست و دشمن را به گريه انداخت .(25)
سـپـس حـضـرت زيـنـب (س ) دسـتـها را زير بدن پاك و مقدس گذاشت و بدن را به سوى آسمان بـلنـد كـرد و عـرض كـرد: الهـى تـَقـَبَّلْ مـنـّا هـذا القربان .(26) پروردگار را اين قربانى را از ما [آل محمد] قبول فرما!
18 ـ 2 ـ نقل اخبار غيبى براى امام سجّاد (ع ) در قتلگاه
هـنـگام ورود اهل بيت (ع ) به قتلگاه وقتى چشم امام سجّاد (ع ) به اجساد پاره پاره شهيدان افتاد كه در بين شان جگر گوشه حضرت زهرا (س ) به حالتى افتاده بود كه جا داشت از آن مصيبت آسمانها پاره ، زمين دگرگون و كوهها متلاشى شوند، حضرت منقلب شد. به طورى كه نزديك بود روح از بدن مباركش ‍ پرواز كند، عمّه اش زينب متوجّه شد. فهميد فرزند برادر در چه حالت خطرناكى به سر مى برد نزديك است كه از غم پدرش جان بسپارد، بى درنگ او را دلدارى داد، از او كـه صـبـرش سنگين تر از كوهها و بزرگ تر از همه چيز بود درخواست صبر نمود، از آن جـمـله چـنـيـن گـفـت : اى يـادگـار جدّ، پدر و برادرانم ! چرا ناراحت هستى و جان خود را در معرض نـابـودى قـرار داده اى ؟ سـوگـنـد به خدا اين مصيبت ها را جدّ و پدرت به ما خبر داده اند و ما در انـتـظـار چـنـين روزى بوديم ؛ خداوند از افرادى عهد و پيمان گرفته است كه فرعون هاى زمان آنـان را نـمـى شـنـاسند، لكن اهل آسمانها آنها را به خوبى مى شناسند، افرادى خواهند آمد و اين بدنهاى پاره پاره شده را جمع خواهند كرد و به خاك خواهند سپرد. در اين سرزمين براى پدرت نـشـانـه اى نـصـب خواهد شد كه گذشت قرنها آنها را محو نخواهد كرد، آن نشانه همچنان پايدار خـواهـد بود. جبّاران روزگار و ستمگران خواهند كوشيد كه اين نشانه را از بين ببرند لكن روز بـه روز در تـرقـّى و تـعـالى خـواهد بود و از گزند بدخواهان و حوادث مصون و محفوظ خواهد ماند.(27)
اشـعـار زيـر را حـضـرت زيـنـب (س ) ايراد فرمودند، زمان سرودن ، آنها را دوگونه گفته اند: موقع وداع و يا بعد از غارت خيمه ها:
قِفُوا وَدَّعُونا قَبْلَ بُعْدِكُمْ عَنّا
وَداعا فَانَّ الْجِسْمَ مِنْ اَجْلِكُمْ مُضْنى
فَقَدْ نُقِّضَتْ مِنِّى الْحَياة وَاَصْبَحَتْ
عَلَىَّ فُجاجُ الْاَرْضِ مِنْ بَعْدِكُمْ سِجْنا
سَلامٌ عَلَيْكُمْ ما اَمَرَّ فِراقَكُمْ
فَيا وَيْلَتا مِنْ قَبْلِ ذاالْيَوْمِ قَدْ مِتْنا
وَ اِنّى لَاءَرْثى لِلْغَريبِ وَإِنَّنى
غَريبٌ بَعيدُ الذّارِ وَالْاَهْلِ وَ الْمَغْنى
إ ذا طَلَعَتْ شَمْسُ النَّهارِ ذَكَرْتُكُمْ
وَ اِنْ غَرَبَتْ جَدَّدْتُ مِنْ اَجْلِكُمْ حُزْنا
لَقَدْ كانَ عَيْشى بالْاَحِبَّةِ صافِيا
وَما كُنْتُ اَدْرى اَنَّ صُحْبَتَنا تُضْنى
زَمانٌ نَعِمْنا فيهِ حَتّى إ ذا انْقَضى
بَكَيْنا عَلى اءيّامِنا بِدَمٍ اءقْنى
فَوَ اللّهِ قَدْ زادَ اشْتِيا قى إ لَيْكُمْ
وَلَمْ يَدَعِ التَّغْميضُ لى بَعْدَكُمْ جَفْنا
وَ قَدْ بارَحَتْنى لَوْعَةُ الْبَيْنِ وَ الْاءَسى
وَقَدْ صِرْتُ دوُنَ الْخَلْقِ لى مَفْزَعا سَنا
وَقَدْ رَحَلُوا عَنّى اءحِبَّةُ خاطِرى
فَما اَحَدٌ مِنْهُمْ عَلى غُرْبَتى حَنّا
عَسى وَ لَعَلَّ الدَّهْرَ يَجْمَعُ بَيْنَنا
وَ تَرْجِعُ اءَيّامُ الْهَنا مِثْلَ ما كُنّا(28)
پـيش از اين كه از ما دور شويد بايستيد تا با ما وداع كنيد. زيرا جسم ما به خاطر شما ناتوان گرديد؛
بـدرسـتـى كـه زنـدگـيـم بـه بـاد فـنـا رفـت و الان پـهـنـه زمـيـن بـراى مـن مثل زندان است ؛
سلام و درود بر شما! چقدر ناگواراست دورى شما! پس اى كاش من پيش از اين مرده بودم ؛
هـمـانـا سوگوارى مى كنم براى غريب دور از وطن ، در حالى كه خودم غريبم و دور از سرزمين و خاندان و خانه ام ؛
زمـانـى كـه خـورشـيـد طلوع مى كند ياد شما مى كنم ، و هنگامى كه غروب مى كند به خاطر شما اندوهم تازه مى گردد؛
بـدرسـتـى خـوشـى و سـرورم بـا دوستان چقدر گوارا بود، ولى نمى دانستم كه اين همراهى ما پايان مى پذيرد؛
زمـانـى بـود كـه مـا حـال خـوشـى داشتيم تا اينكه آن مدت سپرى شد و ما براى اين مصائب خون گريستيم ؛
سـوگند به خدا كه علاقه ام به شما فراوان است ، آنقدر چشم انتظارى كشيدم كه ديگر پلكى برايم نمانده ؛
سوز و گداز من به دليل جدايى شما بلند شد؛
بدرستى آنانى كه مايه آرامش خاطرم بودند رفتند، پس هيچ يك ازآنان نيست تا بر غربتم ناله سر دهد؛
شايد روزگار دوباره ما را به هم برساند و ما به آن دوران خوشگوار برگرديم ؛
19 ـ 2 ـ آخرين سخنان زينب با حسين (ع ) در قتلگاه
هـنـگـامـى كـه دشـمـنان تصميم گرفتند اهل بيت (ع ) را حركت بدهند، زينب (س ) بادلى شكسته ، برادرش ‍ حسين (ع ) را صدا زد و گفت : برادرم تو را به خداى شنواى دانا مى سپارم . سوگند بـه خـدا اگـر مـرا مـخيّر كنند بين ماندن در كنار تو و رفتن از بر تو من ماندن را انتخاب خواهم نـمـود، اگـر چـه طـعـمـه گـرگـان بـيـابـان شـوم . لكـن اكـنـون از كـنـار تـو مـى روم نـه بـا ميل و رضا بلكه با زور و اجبار.(29)
____________________________

1ـ الارشـاد، ج 2، ص 93؛ المـلهـوف ، ص 140، مقتل الحسين (ع )، مقرم ، ص 217.
2 ـ قـطـا مـرغـى اسـت شـبـيـه بـه قـمـرى يـا كـبـوتـر داسـتـانـى كـه ضـرب المثل شد. ترجمه الارشاد، ج 2، ص 96.
3 ـ الارشـاد، ج 2، ص 93؛ تـاريـخ طـبـرى ، ج 5، ص 420؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 58؛ مناقب ، ج 4، ص 108.
4 ـ بـحـار الانـوار، ج 46، ص 19، زيـنـب الكـبـرى ، جـعـفـر نـقـدى ، ص 24؛ كمال الدّين و تمام النّعمه ، ج 2، ص 507، 501.
5 ـ الارشـاد، ج 2، ص 107؛ المـلهوف ، ص 167؛ تاريخ طبرى ، ج 5، ص 446. شايد سبب آمدن مخدره زينب بر سر نعش على براى دلدارى و تسلّى و حفظ امام (ع ) بوده است و گويا حضرت بالين على ديرى پائيده و زينب را نگران كرده كه مبادا بالين نعش او دق كرده باشد و شـايـد از كـثـرت مـحـبـت به على اكبر بوده و به مناسبت علاقه ، مفرط زنان حرم به آن حضرت دستور داد نعش او را به خيمه آوردند كه در دسترس آنها باشد. (ترجمه نفس المهموم ، كمره اى ص 143)
6 ـ الارشـاد، ج 2، ص 110؛ المـلهـوف ، ص 173؛ تـاريخ طبرى ، ج 5، ص 451؛ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 107 ـ 106.
7 ـ الملهوف ، 147.
8 ـ الملهوف ، ص 169 ـ 168.
9 ـ مـنـتـخـب التـواريـخ ، ص 78؛ مـنـاقـب ، ج 4، ص 122؛ مـقـاتـل الطالبيّين ، ص 60، دار الكتاب ؛ مقتل الحسين (ع ) مقرّم ؛ ص 167 و 262؛ المعارف ، ج 3، ص 207؛ تسمية من قتل مع الحسين (ع ) شماره 14.
10 ـ الارشاد، ج 2، ص 110.
11 ـ تاريخ طبرى ، ج 5، ص 452؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 78.
12 ـ دائرة المعارف الحسينيه ، ج 6، ص 85.
13 ـ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 106، الدمعة الساكبة ، ج 4، ص 337.
14 ـ الملهوف ، ص 174، زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 107.
15 ـ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 109.
16 ـ دائرة المعارف الحسينيه ، ج 6، ص 79.
17 ـ نام اسب امام حسين (ع ).
18 ـ الايـقـاد، سـيـد مـحمدعلى شاه عبدالعظيمى ، ص 139؛ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 109.
19 ـ المـنـتـخـب ، ص 455؛ تـظـلّم الزّهرا (س )، ص 263؛ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 109.
20 ـ الدمعة الساكبه ، ج 4، ص 375؛ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 108.
21 ـ تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهداء، سيد محمدعلى قاضى طباطبايى ، ص 69.
22 ـ حياة الاءمام الحسين (ع ) باقر شريف القرشى ، ص 309.
23 ـ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 62 ـ 61.
24 ـ نور العين فى مشهد الحسين ، ص 57 ـ 56.
25 ـ المـلهوف ، ص 180؛ زينب الكبرى ، نقدى ، ص 110؛ مناقب ، ج 4، ص 122. تاريخ طبرى ، ج 4، ص 456.
26 ـ مـقـتـل الحـسـين (ع ) مقرم ، ص 307؛ كبريت احمر، ج 2، ص 13؛ زينب الكبرى ، نقدى ، ص 75.
27 ـ كـامـل الزّيـارات ، بـاب 88، ص 79، تـرجـمـه ذهـنـى تـهـرانـى ؛ مقتل الحسين (ع ) مقرّم ، ص 308. الدّمعة السّاكبة ، ج 5، ص 15 ـ 14.
28 ـ دائرة المـعارف الحسينيه ، ج 6، ص 196؛ ناسخ التواريخ ، ج 3، ص 12 اشعار را به ام كلثوم نسبت مى دهد.
29 ـ حديث الاربعين ، ص 10.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page