4 ـ در شام

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

1 ـ 4 ـ ورود به شام
مـرحـوم شـيـخ عـبـاس قـمـى چـنـيـن مـى نـويـسـد: شـيـخ كـفـعـمـى و شـيـخ بـهـايـى و ديـگـران نـقل كردند كه در روز اوّل ماه صفر سر مقدس حضرت امام حسين (ع ) را وارد دمشق كردند و آن روز روز عيد بنى اميّه و روز ماتم بنى هاشم است كه داغ ها در آن روز تازه مى شود.
روزهاى ماتمى اندر عراق آمد پديد
بن اميه در دمشق آن روزها كردند عيد(1)
2 ـ 4 ـ ورود به كاخ يزيد
از ابـو ريـحـان بـيـرونـى در ((آثـار البـاقـيـه )) نـقـل شـده كـه روز اوّل صـفـر سر مقدّس حسين عليه السّلام را به دمشق آوردند. يزيدبن معاويه آن را پيش دست خود نهاد و با چوب دستى بر دندانهاى پيشين او مى زد و مى گفت :
لَيْتَ اَشْياخى بِبَدْرِ شَهدوُا
جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْاءَسَلِ
فَاءَهَلّوُا وَ اسْتَهلُّوا فَرَحا
ثُمَّ قالُوا: يا يَزيدُ لاتَشَلْ
لَعِبُتْ هاشِمُ بِاالْمُلْكِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْىٌ نَزَلَ
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفٍ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ
مِنْ بَنى اءَحْمَدَ ما كانَ فَعَلَ.(2)
اى كاش پيروان و گذشتگان قبيله من كه در بدر كشته شدند، زارى كردن قبيله خزرج را از زدن نـيـزه (در جـنـگ اُحـد) مـى ديـدنـد و از شـادى فـريـاد مـى زدنـد و مـى گـفـتـنـد: اى يـزيـد دسـتـت شَل مباد! مهتران و بزرگان آنها را كشتيم ، اين را به جاى بدر كرديم و سر به سر شده قبيله هـاشـم بـا سـلطـنـت بـازى كـردنـد نـه خـبـرى از آسـمـان آمـد و نـه وحـى نازل شد، من از دودمان خندف نيستم اگر كين احمد (ص ) را از فرزندان او نجويم .
اهـل بـيـت حـسـين عليه السّلام را در حالى كه به رديف توسّط ريسمانى بسته شده بودند، به مـجـلس يـزيـد وارد نـمـودنـد... سـپـس سـر بـريـده حـسـيـن عـليـه السـّلام را در مـقـابـل گـذاشـت و زنـان را پـشـت سـر خـود جـاى داد تـا ايـن صـحـنه دلخراش را نبينند. امام زين العابدين (ع ) اين منظره جانسوز را ديد و تا پايان عمر از غذايى كه از سر حيوان تهيّه مى شد دورى كرد.
حضرت زينب (س ) با مشاهده اين صحنه تكان دهنده ناگهان گريبان خود را پاره نمود. سپس با آه و ناله اى جانسوز كه دلها را جريحه دار مى نمود فرمود:
يـا حـَسـَيـْنـاهُ، يـا حَبيبَ رَسُولِ اللّهِ، يَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنى ، يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراء، سَيِّدَةِ النِّساءِ، يَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى .
اى حـسـيـنـم ، اى مـحـبوب رسول خدا، اى فرزند مكّه و منى ، اى پسر فاطمه زهرا (س ) بزرگ و سرور زنان ، اى پسر دختر محمّد مصطفى .
از فـريـاد و نـاله زينب در مجلس يزيد همه اهل مجلس گريستند، ولى يزيد همچنان ساكت نشسته بود.(3)
طبق نقل برخى از مورّخين زينب پس از اين خطاب به جدّش چنين گفت :
حَبيبُكَ يا رَسُولَ اللّهِ اَصْخى
تُكَفِّنُهُ الشِّمائِلُ وَالْجُنُوبِ
وَ ثَغْركُمْ رَشَفَتْ لَهُ ثَنايا
غَدا بِدَمِشْقَ يُقْرِعُهُ الْقَضيبُ
يَعُزُّ عَلَيْكَ اَنَّ بَنيك اَضْحَتْ
تُصابُ مِنَ الْعَدُوِّ وَلا تُصيبُ(4)
اى پيامبر، دوست تو كشته شد؛ بادهاى شمال و جنوب او را كفن مى كنند.
با لب و دندانت لبانش را مى مكيدى . همان لبانى كه در دمشق با چوب خيزران مى زدند!
سخت است بر شما كه فرزندانت قربانى شوند. از دشمن به آنها آسيب مى رسد ولى آنها نمى توانند به دشمن آسيب برسانند.
3 ـ 4 ـ احتجاج زينب (س ) با يزيد
صـاحـب مـنـتـخـب طـريـحـى چنين آورده كه : يزيد فرمان داد اسرا را وارد كاخ اوكردند، زينب دختر اميرالمؤ منين (ع ) خطاب به وى چنين گفت : اى يزيد آيا از خدا نمى ترسى كه حسين را كشتى ؟! ايـن بس ‍ نبود تا اين كه دستور دادى حرم پيامبر (ص ) را از عراق به شام آوردند، حرمت آنها را هـتـك كـردى ، بـا وضـعى اسفبار همچون اسيران و كنيزان سوار بر شتر بى جهاز مى كنى و از شـهـرى به شهر ديگر مى برى . يزيد پاسخ داد: برادرت چنين مى گفت : من از يزيد بهترم ، پـدرم از پـدرش ، مادرم از مادر او و جدّم از جدّش برترند. برخى از اين حرفها درست و برخى نـادرسـت اسـت . امـا ايـن كـه گـفـتـه جـدّم از جـد يزيد برتر است سخن بجايى است ، چون جدّش رسـول خـدا (ص ) بـهـتـريـن انـسـان اسـت . امـا ايـن كـه گـفـته پدر و مادرم از پدر و مادر يزيد بـرتـرنـد، چـگـونـه ؟ در حالى كه پدرش با پدرم در راه حكومت با هم ستيز كردند، در نتيجه پدرم حاكم شد. سپس يزيد اين آيه را خواند:
((قـُلِ الّلهـُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُوْتىِ الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ من تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْئىٍ قَديرٌ.))(5)
حضرت زينب در جواب يزيد اين آيه را تلاوت فرمود:
((وَلا تـَحـْسـَبَنَّ الذّينَ قُتِلوُا فى سَبيلِاللّهِ اَمْواتا بَلْ اَحْيَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون فَرِحينَ بِمآ آتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ...(6)
سپس فرمود: اى يزيد، حسين (ع ) را تو كشتى ، اگر تو نبودى پسر مرجانه پست تر و كوچك تر از اين بود. آيا از خدا هراس نداشتى در كشتن حسين (ع ) در حالى كه پيغمبر(ص ) درباره او و بـرادرش فـرمـود: اَلْحـَسـَنُ وَ الْحـُسـيـن سـيـّد اشـبـاب اهـل الجـنـّة .)) (حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت اند.) اگر بگويى نه معلوم است كه دروغ مى گـويـى ، و اگـر بـگـويـى آرى ، پـسـر خـود را مـحـكوم كردى ؛ يزيد گفت : ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ.(7)
(ايـنـهـا فـرزنـدان دو دودمـانـى بودند كه از نظر پاكى و تقوى و فضيلت بعضى از بعضى ديـگـر ارث مـى بـرنـد.) يـزيد شرمنده گشت . در همين هنگام با چوب دستى بر لب و دندان امام حسين (ع ) مى زد و اشعار ابن زبعرى را مى خواند كه :
لَيْتَ اشياخى ببدر شَهِدوُا
جَزَعَ الْخَزْرَجَ مِنْ وَقْعِ الْاَسل (8)
خطبه زينب (س ) در مجلس يزيد
زيـنـب كـبـرى (س ) پس از شنيدن اشعار كفرآميز يزيد، از جا برخاست و پس از ستايش خداوند و فرستادگان و درود بر پيامبر خدا (ص )، خطاب به پسر ابوسفيان چنين فرمود:
خداى بزرگ به راستى فرمايد:
((ثـُمَّ كـانَ عـاقـِبـَةَ الّذيـنَ اءسـاؤ ا الْسـُوآى اَنْ كـَذَبـُوا بـِآيـاتِ اللّهِ وَ كـانـوُا بـِهـا يـَسـْتـَهـزِئُونْ))(9) اى يـزيـد! آيـا گـمان برده اى كه با بستن راه هاى زمين و تار كردن افق هاى آسمان بر ما و چونان اسيران ما را از اين سو به آن سو بردن ، ما در نزد خداوند خـوار گـشـتـه ايـم و تو عزيز؟ و اين كار موجب منزلت تو در نزد خداوند مى شود؟ آيا اينك كه دنـيـا را بـه كـام و كـارهـا را سامان يافته مى بينى ، باد به غبغب انداخته با خودپسندى تمام شـادمانى مى كنى ؟ اگر امروز ملك و اقتدار ما به تو داده شده است ، اندكى درنگ كن و اين سخن خـداى را از يـاد مـبر كه مى فرمايد: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَذّينَ كَفَروُا انَّما نُمْلى خَبرٌ لاَنْفُسِهِمْ اِنَّما نُملى لَهُم لِيَزْدادوُا اَثْما وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ))(10)
اى پـسـر آزاد شـده ، آيـا ايـن از عـدل اسـت كـه غـلامـان و كنيزان تو پرده نشين باشند و دختران رسول خدا را چونان اسيران در كوچه و بازار بگردانى ؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از ايـن شـهـر بـه آن شهر برى تا مردم در آبشخورها و منزلگاه ها به تماشايشان بنشينند، و دور و نزديك و شريف و وضيع ديده بر چهره هاشان اندازند و مردى كه سرپرستى شان كند و يا حامى اى كه حمايت شان كند نداشته باشند!
آرى ، البـته ما نمى توانيم از كسى كه دندان در جگر نيكان فرو مى برد و گوشت او با خون شـهـيـدان رويـيـده اسـت چـشـم يـارى داشـتـه بـاشـيـم ! آن كـس كـه بـر مـا اهـل بـيت نظر بغض آلود و كينه آميز مى افكند، چرا بايد در دشمنى ما كوتاهى كند؟ آن گاه تو بـى هـيـچ احـسـاس گـنـاهـى و با كمال بى چشم و رويى با چوبدستى بر لبان ابى عبداللّه بزنى و بگويى :
لَاءَ هَلُّو وَ اسْتَهَلُّوا فَرِحا
ثُمَّ قالُوا: يا يَزيدُ لا تَشَلْ
چـرا نـبـايـد ايـن را بـگـويـى و پـدرانـت را فـرانـخـوانـى ، كـه بـا ريـخـتـن خـون اهـل بـيت محمد و ستارگان زمين از آل ابوطالب انتقام گرفتى و زخم هايتان التيام يافت . بدان كـه تـو بـه زودى بـه آنـهـا خـواهـى پـيـوسـت و آرزو خـواهـى كـرد اى كـاش شل و لاى مى بودى و چنين سخن هايى را بر زبان نمى راندى .
پـروردگـارا! حـق مـا را بـسـتان و از كسانى كه بر ما ستم كرده اند انتقام بگير و بر آنان كه خون ما را ريختند و حاميان ما را كشتند خشم خود را فروبار. به خدا سوگند كه با اين كار تنها پـوسـت خـود را كـنـده و گـوشـت خـود را خـورده اى ! تـو بـا ايـن خـون هـايـى كـه از فـرزنـدان رسول خدا (ص ) ريخته اى و حرمتى كه از آنان شكسته اى ، نزد آن حضرت حاضر خواهى شد و روزى كه خداوند آنان را گرد آورد و متحدشان سازد از تو انتقام خواهد گرفت و خداوند حق آنان را از تـو خـواهـد ستاند. ((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اءَمْوتا، بَلْ اءَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهـِمْ يـُرْزَقـُونَ)).(11) تـو را هـمـيـن [تـنـبـيـه بـس ] كـه خـداونـد داور، مـحمد دشمن و جبرئيل گواه باشد. و آن كه تو را تشويق كرد و زمام امور مسلمانان را به تو سپرد، به زودى خـواهـد دانـسـت كـه چـه ((بـد جانشينانى براى ستمگرانند))؛(12) و ((جايگاه چه كسى بدتر و سپاهش ناتوان تر است )).(13)
هر چند كه گفت و گوى با تو بر مصايب من مى افزايد، چون قدر و منزلتت را كوچك مى بينم و تـو را فـروتـر ازآن كـه نـكـوهـش و تـوبيخ كنم مى پندارم ، اما [چه كنم ] كه ديده ها اشكبار و سينه هاسوزان است .
چـه شـگـفـت است كشته شدن نجيبان حزب خدا به دست رها شدگان حزب شيطان ! دست هايى به خـون مـا آلوده اسـت و دهـان هـايـى براى خوردن گوشت ما به آب افتاده است ؛ و بر آن بدن هاى پـاك و مـطـهر گرگان و كفتارها گله گله مى آيند و مى روند. اگر ما را غنيمت انگاشته اى بدان كه در آن روزى كه به جزاى عمل خود برسى ما را از دست رفته خواهى يافت و خود را زيانكار! و خـداونـد بـر بـندگان ستم روا نمى دارد. من از تو، به خدا شكايت و بر او تكيه مى كنم . هر مـكـرى خـواهى بينديش و هرچه از دستت بر مى آيد كوتاهى مكن . به خدا سوگند كه ياد ما را از خاطره ها نخواهى زدود و چراغ وحى ما را خاموش نخواهى كرد و به كنه كار ما پى نخواهى برد و از نـنـگ رفـتـار بـدى كـه با ما كردى نخواهى رست ؛ و از رسوايى آن رهايى نخواهى يافت . بدان كه راه تو جز فريب نيست و چند روزى بيش نخواهى پاييد و در آن روزى كه منادى ندا دهد: ((نفرين خداوند بر ستمكاران ))، جمع تو پراكنده خواهد شد.
سـپـاس خـدايـى را كـه بـر رفـتـار پـيـشـينيان ما مهر سعادت و رحمت زد و كار آيندگان ما را با شـهـادت و بـخـشـايـش بـه پـايـان بـرد. از خـداونـد مـى خـواهـم كـه پـاداش آنـان را كـامـل گرداند، بر اجرشان بيفزايد و سر منزلشان را نيكو گرداند و پايان كار ما را شرافت قـرار دهـد كـه او رحـيـم و دوسـت دارنـده است . بس است ما را خدا و نيكو حمايتگرى است ، چه نيكو سرورى و چه نيكو ياورى !
4 ـ 4 ـ حفاظت و مراقبت از اسراء
در مجلس يزيد مردى شامى به فاطمه بنت الحسين (ع )(14) نگاه كرد. سپس به يزيد رو كـرد و گـفت : اى اميرمؤ منان اين كنيزك را به من ببخش ! فاطمه به عمّه اش زينب پناه برد و گفت : عمّه جان يتيمى مرا بس نبود كه حال بايد به كنيزى هم بروم ؟! حضرت زينب فرمود: نه ، اعـتـنـايـى بـه اين فاسق مكن . مرد شامى گفت : اين كنيزك كيست ؟ يزيد گفت : اين فاطمه دختر حـسين (ع ) است و آن زن عمه اش زينب دختر اميرالمؤ منين (ع ) است . مرد شامى گفت : منظورت حسين پـسـر فاطمه و على بن ابى طالب (ع )؟! يزيد گفت : آرى ، آن مرد خشمگين گرديد و گفت : اى يـزيـد خـدا تـو را لعـنت كند، خاندان پيامبرت را كشتى ، فرزندانش را اسير مى كنى ؟ سوگند به خدا من فكر كردم اينها اسيران روم هستند! يزيد گفت : به خدا تو را نيز به آنها ملحق خواهم كرد، دستور داد تا گردنش را بزنند.(15)
5 ـ 4 ـ پاسخ به ياوه گويى فردى در مجلس يزيد
بـرخـى از افـراد پـسـت و احـمـق در مـجـلس يـزيـد چـنـيـن گـفـتـنـد: حـسـيـن بـا چـنـد تن ازياران و اهـل بـيـت (ع ) خـويـش (به جنگ ما) آمد. امّا ما آنچنان به آنها يورش برديم كه برخى از آنها به بـرخى ديگر پناه مى بردند! زمان كوتاهى نگذشت كه تمام آنها را كشتيم . زينب (س ) فرمود: بگريد بر شما گريه كنندگان ، اى دروغ گو! به درستى كه بر اثر شمشير برادرم حسين (ع ) خـانـه اى در كـوفـه نـمانده مگر اينكه صداى گريه و ناله زنها و مردها در آن خانه بلند شده است !(16)
6 ـ 4 ـ درخواست زينب (س ) از يزيد جهت برگزارى مراسم عزاى حسينى
حـضـرت زيـنـب (س ) فـردى را نـزد يـزيـد فـرسـتـاد و تقاضا كرد كه او اجازه بدهد تابراى بـرادرش حـسـيـن (ع ) مـجـلس عـزا بـه پـا كـنـد. يـزيـد مـلعـون اجازه داد و آنان را در دارالحجاره مـنـزل داد و در آنجا يك هفته به عزادارى پرداختند، هر روز زنان بسيارى نزد ايشان مى آمدند، و تـحـت تاءثير قرار مى گرفتند، تا آنجا كه نزديك بود مردم در سراى يزيد بريزند و او را بـكـشـنـد. مـروان آگـاه شـد و گفت : مصلحت نيست اهل بيت حسين (ع ) را در اين شهر نگهدارى كنى ، بـرگ سـفـر بـسـاز و ايـشـان را روانـه بـه سـوى حـجـاز كـن ، يـزيـد هـم قبول كرد و آنان را به مدينه روانه كرد.(17)
_______________________________

1ـ نفس المهموم ، ص 391.
2 ـ همان ، ص 252.
3 ـ الملهوف ، ص 113.
4 ـ حديث الاربعين ، ص 21.
5 ـ آل عمران ، آيه 26: بگو: بارالها! مالك حكومتها تويى ؛ به هر كس بخواهى ، حكومت مـى بـخشى ؛ و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى ، هر كس را بخواهى ، عزّت مى دهى ؛ و هر كه را بخواهى خوار مى كنى . تمام خوبيها به دست توست ؛ تو بر هر چيزى قادرى .
6 ـ آل عـمـران (آيـه 169 ـ 170): (اى پـيـامـبـر!) هـرگـز گـمان مبر كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است خوشحالند.
7 ـ آل عمران ، آيه 34.
8 ـ المنتخب ، ج 2، ص 479.
9 ـ روم (30)، آيـه 10؛ آنگاه فرجام كسانى كه بدى كردند (بسى ) بدتر بود. (چرا) كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى گرفتند.
10 ـ آل عـمـران (3)، آيه 178؛ و البته نبايد كسانى كه كافر شده اند تصور كنند، اين كـه بـه ايشان مهلت مى دهيم براى آنان نيكوست ، ما فقط به ايشان مهلت مى دهيم تا بر گناه [خود] بيافزايد و آنگاه عذابى خفّت آور خواهند داشت .
11 ـ آل عمران (3)، آيه 169؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد، بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
12 ـ اشـاره است به بخش اخير آيه پنجاهم سوره كهف (88)، آيه 181، ((بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلا)).
13 ـ اشـاره اسـت بـه بـخـش اخير آيه هفتاد و پنجم سوره مريم (19)، آيه 19؛ قُلْ مَنْ كانَ فـى الضـلالَةِ فـَلْيـَمـْدُدْ لَهُ الرَّحـْمـنُ مـَدا حـَتـّى إِذارَ اءَوْ يـُوعـَدُونَ إ مـًا الْعـَذابَ وَ إ مـًا السـّاعـَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرُّ مَكانا وَ اءَضْعَفُ جُنْدا)).
14 ـ طـبـرى مـى گـويـد: اى دخـتـر فـاطمه بنت على بوده است . (تاريخ طبرى ، ج 5، ص 461)
15 ـ المـلهـوف ، ص 218؛ الاحتجاج ، ج 2، ص 310؛ زينب الكبرى ، جعفر نقدى ، ص 56؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 69، ص 176. كامل ابن اثير، ج 4، ص 86؛ الدر المنثور، زينب فوّاز، ص 234؛ الدمعة الساكبه ، ج 5، ص 118.
16 ـ زينب الكبرى ، نقدى ، ص 114.
17 ـ كـامـل بـهـائى ، ج 2، ص 302؛ تـحـقـيـق دربـاره اول اربعين حضرت سيدالشهدا (ع )، ص 651؛ نفس المهموم ، ص 422.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page