بیا یک دم به بالین من بیمار مهدی جان

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

بیا یک دم به بالین من بیمار مهدی جان
ببین زهر جفا کرده به جانم کار مهدی جان
 بیا در وقت جان دادن بگویم درد دل هایم
ز جور امتان بدتر ز از کفار مهدی جان
 ز تهدید و ز تبعید و ز زندانها که من دیدم
به چشمم روز روشن شد چو شام تار مهدی جان
بیا در وقت جان دادن به سوی قبله کن پایم
 که شد وقت رحیل و آخرین دیدار مهدی جان
رسیده جان شیرین بر لبم ای نور چشمانم
دگر راحت شدم از آن همه آزار مهدی جان
 به زیر سایه در بستر دهم من جان ولی جدت
به دشت کربلا لب تشنه و بی یار مهدی جان
 همی می گفت: مردم از عتش یک قطره آبی
 کسی آبش نداد از فرقه اشرار مهدی جان
 خوش آن روزی که ظاهر می شوی بر انتقام ما
 بگیری انتقام از قوم بد رفتار مهدی جان
 ز شمشیر کجت گردد راست قانون عدل و داد
 صفوف ظلم را بر هم زنی یک بار مهدی جان
 برو شب های جمعه کربلا ای نور عین من
 کنار قبر جدت گریه بنما زار مهدی جان

 شاعر: ناد علی کربلایی

فرستنده: ولی الله غیاثوند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page