حادثه اى بى مانند

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

 

سخن از برپا كنندگان حادثه اى بى مانند ، واقعه اى عظيم ، اتفاقى عبرت آموز و حقيقتى بى شبه و مثل است ، كه براى تمام انسان ها ، در همه ادوار حيات و زندگى ، منبعى سرشار از پند و موعظه و نصيحت و درس است .

اهل مُلك و ملكوت ، و ساكنان زمين و آسمان ، برپا كنندگان چنين حادثه اى را جز يك بار نديدند و به غير از يك مرتبه واقعه اى بدين صورت ، و به اين كيفيت در تمام فضاى باعظمت حيات اتفاق نيفتاد ! !
دگر تا جهان هست بزمى چنين           نبيند به خود آسمان و زمين

تحقق اين واقعه بى نظير در سرزمين كربلا بر دو طايفه تكيه داشت ، گروهى زمينى محض ، و قومى آسمانى خالص .

گروه آسمانى در عرصه گاه حيات خود ، جز خدا محورى ، عشق به حقّ ، اداى مسؤوليت در راه رضاى دوست ، برپا كردن پرچم حقيقت ، روشن نگاه داشتن چراغ فضيلت ، برانداختن كاخ ستم و بيداد ، ريشه كن كردن شجره خبيثه و سرسبز نگاه داشتن شجره طيّبه ، انديشه ديگر نداشتند .

و آن گروه ديگر ، يعنى طايفه مادّى مسلك و قوم زمينى ، در جولانگاه زندگى خويش ، جز طاغوت محورى ، پيروى هواى نفس ، تعطيل وظايف اخلاقى ، از كار انداختن چرخ انديشه و فكر ، دنبال كردن برنامه هاى شكم و شهوت و افتادن در لذّات بى در و پيكر حيوانى فكر ديگر در سر نمى پروراندند .

 

سخن از برپا كنندگان حادثه اى بى مانند ، واقعه اى عظيم ، اتفاقى عبرت آموز و حقيقتى بى شبه و مثل است ، كه براى تمام انسان ها ، در همه ادوار حيات و زندگى ، منبعى سرشار از پند و موعظه و نصيحت و درس است .

اهل مُلك و ملكوت ، و ساكنان زمين و آسمان ، برپا كنندگان چنين حادثه اى را جز يك بار نديدند و به غير از يك مرتبه واقعه اى بدين صورت ، و به اين كيفيت در تمام فضاى باعظمت حيات اتفاق نيفتاد ! !
دگر تا جهان هست بزمى چنين           نبيند به خود آسمان و زمين

تحقق اين واقعه بى نظير در سرزمين كربلا بر دو طايفه تكيه داشت ، گروهى زمينى محض ، و قومى آسمانى خالص .

گروه آسمانى در عرصه گاه حيات خود ، جز خدا محورى ، عشق به حقّ ، اداى مسؤوليت در راه رضاى دوست ، برپا كردن پرچم حقيقت ، روشن نگاه داشتن چراغ فضيلت ، برانداختن كاخ ستم و بيداد ، ريشه كن كردن شجره خبيثه و سرسبز نگاه داشتن شجره طيّبه ، انديشه ديگر نداشتند .

و آن گروه ديگر ، يعنى طايفه مادّى مسلك و قوم زمينى ، در جولانگاه زندگى خويش ، جز طاغوت محورى ، پيروى هواى نفس ، تعطيل وظايف اخلاقى ، از كار انداختن چرخ انديشه و فكر ، دنبال كردن برنامه هاى شكم و شهوت و افتادن در لذّات بى در و پيكر حيوانى فكر ديگر در سر نمى پروراندند .

آسمانيان بى نظير


آسمانيان بى نظير

آن چهره هاى عرشى و ملكوتى ، كه به رهبرى حضرت حسين (عليه السلام) به تعداد هفتاد و دو نفر در سرزمين نينوا و عرصه گاه كربلا و سرزمين بهشتى مقام ماريه ، خيمه كرامت و شرافت و خرگاه ايمان و استقامت برپا كردند ، در عين اين كه در قالب جسم و چهارچوب بدن به سر مى بردند ، ولى در عصمت و پاكى ، هم چون فرشتگان عرش نشين و بلكه به نظر رسول باعظمت اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از مَلك مقرب و كعبه مشرّفه برتر و بالاتر بودند .

اَلْمُؤْمِنُ اَكْرَمُ عَلَى اللهِ مِنْ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينْ

مؤمن در پيشگاه خداوند ، از فرشتگان مقرّب گرامى تر است .

و در روايت ديگر حرمت و عظمت مؤمن را از كعبه عظيم تر دانسته :

اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرَمَةً مِنَ الْكَعْبَة

و چه مؤمنانى برتر و بالاتر از آنان كه براى آبيارى درخت دين ، و تداوم فرهنگ توحيد ، و پابرجايى زحمات انبيا و اوليا در سخت ترين شرايط ، با شور و نشاطى وصف ناشدنى جان شيرين را در طبق اخلاص گذاشته ، و خون مقدّس قلب خود را نثار كردند .

آنان ، بدون بيم و هراس از دشمن نابكار ، در ميدان جهاد فى سبيل اللّه در كنار حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)قيام لِلّه كردند ، تا به اداى دين خود نسبت به حقّ و حريم انسانيّت موفق شوند ، و كشتى به طوفان خورده آدميّت را به ساحل نجات برسانند .

آنان ، از دانشگاه وحى و از آيات كتاب حقّ ، به معلّمى رسول اِلهى و هدايت اهل بيت (عليهم السلام) ، درس زندگى آموخته بودند ، و آنچه را تعليم گرفته بودند با كمال اخلاص در همه شؤون حيات بكار بستند .

آنان ، در عرصه گاه كرامت و فقاهت و بصيرت ، سرآمد تمام انسان هاى تاريخند .

آنان در صفاى باطن ، نورانيت دل ، ايمان قلبى ، اخلاق اسلامى ، كردار انسانى و دلسوزى نسبت به جامعه بشرى در تمام روزگار نمونه و مانند ندارند .

آنان ، راست قامتان عرصه گاه هستى اند كه نخواستند با هيچ قيمتى و تحت هيچ شرايطى كمر زير بار سنگين مسؤوليت خم كنند ، و پشت پهلوانى خود را به خاك پست در اندازند .

آنان ، سايه حقّ ، خمير مايه حقيقت ، پرچمدار شرافت ، اصول كرم ، نابغه هاى خلقت و مطلع الفجر تمام حسنات و بركاتند .

علم الهدى سيد مرتضى در بخشى از اشعار عالمانه خود كه در توصيف اين هفتاد و دو نفر سروده مى گويد :

اين شهيدان ملكوتى و عاشقان جان باخته گرچه بر روى خاك گرم و سوزان دشت كربلا مورد بى اعتنايى قرار گرفتند ، ولى روان و جان آنان در بارگاه الهى به مهماندارى حضرت حقّ جا گرفته و حضرت رب العزّه از آنان پذيرايى مى كند .

آن كه نسبت به آنان اراده زيان و ضرر داشت ، گويى به سود آنان قدم برداشت ، و آن كه با دم شمشير تيز آنان را كشت نسبت به حيات و زندگانى آنان كوشيد .

آنان ، مردمى بودند كه با تمام وجود حضرت حسين (عليه السلام) را يارى و نصرت دادند . به كوه آهن برخورد كردند و با سينه به استقبال سر نيزه ها و با رخسار به سوى شمشيرها شتافتند . در حالى كه براى نجات از آن مخمصه و مصيبت و بلا و ابتلا به آنان پيشنهاد امان و مال و منال مى شد و زير بار نمى رفتند ، و با روحيه اى عجيب از آن پيشنهادات سر بر مى تافتند و مى گفتند :

عذرى در پيشگاه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)براى ما نيست اگر حسين او كشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد ! !

آنان ، دريايى بى ساحل از صبر و استقامت ، شكيبايى و بردبارى ، عزّت و سرفرازى و غيرت و حميّت بودند ، به طورى كه هزاران غدّار خونخوار و درّنده پليد به قصد جان آنان ، بر آنان تاختند ولى نتوانستند روح الهى آنان را بكشند ، و هزاران آرزوهاى تقوا سوز بر وجودشان آتش ريخت ، ولى نتوانست دامن تقواى آنان را لكّه دار نمايد ، و هزاران عامل اخلاق شكن بر آنان تاخت ، ولى قدرت چيره شدن بر اخلاق آنان را به دست نياورد ! !

عظمت روح و بزرگى جان و رفعت شخصيّت و كرامت و اصالتِ آنان را چه بهتر كه از زبان دشمن بشنويد :

به ناپاكى دون مايه و موجودى خود فروخته كه در عرصه كار زار كربلا به همراه پسر سعد حاضر شده بود به طعنه گفتند : چرا براى كشتن ذرّيه پيامبر حاضر شدى ، خداوند با تو چه خواهد كرد ؟

در جواب گفت : خاموش ! اگر آنچه را ما به چشم خود ديديم تو هم ديده بودى ، بدون ترديد همان كارى كه ما كرديم تو مى كردى !

يك دسته نيرومند ، با عصبيّت و غيرت دست به قبضه شمشير برده ، چون شيران درّنده بر ما حمله مى بردند ، سواران را از چپ و راست پايمال و نابود مى كردند ، و خود را در آغوش مرگ مى انداختند ، و امان نمى پذيرفتند ، و به مال و منال رغبت نشان نمى دادند ، و براى افكندن خود در درياى مرگ و غوطهور شدن در آن هيچ گونه حائلى براى خود تصوّر نمى كردند ، مى گفتند : يا مرگ يا پيروزى و استيلاء .

اگر ما اندكى دست نگه مى داشتيم لشگر ما را نابود مى ساختند ; بنابراين چه مى شد انجام داد ، و چه مى توانستيم بكنيم

زمينيان بى بديل


زمينيان بى بديل

آن چهره هاى منحوس و تاريك دل ، كه به تعداد سى هزار نفر ، در ميدان نينوا به دستور يك بچه سر راهى كه پدرى براى او نبود ، و مادرش با هر بى پدرى هم بزم مى شد ، يعنى : عبيد اللّه ، براى كشتن برترين مردم و پاك ترين انسان ها از شيرخواره و جوان و پير ، و آتش زدن خيمه هاى ناموس قرآن ، و حرم با حُرمت اوليا ، و به اسارت بردن اسوه هاى عفّت و پاكى و عصمت و درستى جمع شدند ، طاغوت زدگانى بودند كه به پرستش هوا و هوس ، و متابعت از شهوات ، و دنبال كردن خوى دد منشى ، و تعظيم در برابر فاسقى شرابخوار و كافرى سگ باز و منافقى ميمون پرست چون يزيد ، زندگى مى گذراندند .

آنان ، در مدرسه بنى اميّه درس درندگى ، غارت ، بى رحمى ، بى مهرى ، چپاول ، ظلم و ستم ، كينه و نفاق و منّيت و خود پرستى آموخته بودند .

آنان ، از پستان فسق فجور ، و حرص و حسد ، بخل و كبر ، جهل و غفلت شير خورده بودند ، و از حلقوم وجودشان جز صداى درندگى و پارس وحشت آور ، و نداى شرك و بت پرستى چيزى شنيده نمى شد .

آنان ، در سايه نحس حاكمانى زندگى كردند كه جز شرارت و بدكارى و مادّيگرى برنامه اى نداشتند ، و جيره خواران خود را جز براى تحقّق هوا و هوس خود نمى خواستند .

از زبان زهير آن شيرمرد جهاد گر و نظامى بابصيرت ، وضع آن پست فطرت ها و كرم هاى لجن خوار ، و گرگان در لباس ميش ، و سگان هار را بشنويد :

اى اهل كوفه ! زنهار از عذاب خدا بر شما ، زنهار . راستى ، بر عهده مسلمان واجب است كه هر سخنى كه خير ديگرى در آن است بدون پيرايه بگويد و از او پنهان ننمايد . . .

راستى ، خداوند ، ما و شما را به ذرّيه پيامبرش در معرض آزمايش در آورده ، تا امتحان كند و ببيند كه ما و شما چه كار خواهيم كرد .

ما شما را دعوت مى كنيم به نصرت و يارى ذرّيه پيغمبر ، اين ياغى طاغى ، عبيداللّه پسر زياد را وا گذاريد ، براى آن كه از طرف او و پدرش به سراسر روزگار جهاندارى آنان ، جز بدى و بد رفتارى به شما عائد نشده و نمى شود .

آنانند كه چشم هاى شما را به ميل سرخ از گودى چشم بيرون كرده و مى كنند .

آنانند كه دست ها و پاهاى شما را قطع كرده و مى كنند .

آنانند كه شما را به مُثله ، گوش و دماغ مى بُرند .

آنانند كه شما را بر فراز دار كشيده ، به شاخه هاى بلند خرما آويزان مى كنند .

آنانند كه خوبان شما را كه بايد سرمشق توده باشند ، و قاريان قرآن را كه نگهداران قرآنند سر از بدن جدا مى كنند ، مانند حجر بن عدىو اصحابش و هانى بن عروه و امثالش ! !

چون سخن به اينجا رسيد ، سپاه طاغوت و آن از خدا بى خبران ، دشنامش دادند ، و بر عبيداللّه و پدرش ـ آن فرزند بى پدر ـ ثناخوانى كرده و گفتند :

ما دست برنمى داريم تا صاحبت را با همه همراهانش بكشيم ، يا او را با همه يارانش نزد امير بفرستيم .

راستى ، غفلت و جهالت ، و پستى و رذالت ، و زمين گيرى و دنائت را ببينيد كه به جاى سرور جوانان اهل بهشت ، درياى لطف و كرم ، منبع صدق و درستى ، مايه عزّت و شرف ، حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) ، چه موجود پليد ، و جرثومه كثيف ، و متكبّر مغرور ، و حيوانى پست را به اميرى و رهبرى پذيرفته بودند ؟ ! !

زهير در مرحله دوّم شروع به سخن كرد و گفت :

اى مردم ! اولاد فاطمه به موّدت و دوستى و يارى ، از پسر سميّه زنىكه خاندان او به گردن ما حقّى ندارند ، و خاندانى كه مادران آن ها نام نيكى براى اعقاب ما به ارث نمى گذارند ، سزاوارترند .

اگر ياريشان نمى كنيد پناه بر خدا از اين كه به كشتن آنان حاضر باشيد . پس راه باز كنيد و كار اين مرد بزرگ را با يزيد به خودشان وا گذاريد ; زيرا قسم مى خورم كه او از شما بدون كشتن حسين هم راضى مى شود .

سخن كه به اين پايه محكم رسيد ، جز مداخله اراذل و اوباش كار را آشفته نمى كند ، از اين جهت شمر مداخله كرد و هيمنت اين سخن استوار را از خاطر سپاه جنگجو درهم شكست .

شمر تيرى به جانب زهير انداخت و گفت :

ساكت شو! خدا نفست را بگيرد ، ما را به پُر گويى خويش خسته كردى.

زهير جهت سخن خود را گرداند و در پاسخ شمر گفت :

اى كرّه شتر كه تا چشم باز كرده اى پدرى براى خود جز آن چهار پا كه به عقب بول مى كرد نديده اى ! با تو من سخنى ندارم ، تو بيش از يك حيوان زبان بسته اى نيستى ، به خدا سوگند گمان نمى كنم كه از كتاب خدا دو آيه را درست و پابرجا بدانى و يا بخوانى ، بشارت و نويدت بدهم به رسوايى روز قيامت و شكنجه هاى دردناكش .

شمر در جواب گفت :

خدا تو را و صاحبت را پس از يك ساعت ديگر خواهد كشت .

زهير گفت :

مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدايم سوگند كه مردن به همراه او و در ركاب وى را گواراتر و محبوب تر دارم از زندگانى جاويد به همراه شما.

پس از آن رو به مردم كرد و گفت :

اى مردم ! اين ديوانه وش گستاخ و همراهانش شما را از دين و آيينتان گول نزنند ; زيرا واللّه به شفاعت محمّد نخواهند رسيد آن مردمى كه خون ذرّيه و اهل بيتش را بريزند .

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مى گويد :

حسين (عليه السلام) بر سر كشته زهير آمد و بالاى سرش ايستاد ، و گفت :

« خداوند تو را از ما دور نكند و كشندگانت را لعنت كند آن چنان كه آنان را مسخ كند ، مانند دور افتادگانى كه خداوند آن ها را به صورت ميمون و خوك مسخ كرده » !

در كلام زهير و مولايش ملاحظه شد كه از آن سى هزار نفر تعبير به گستاخ ، گول خورده ، ديوانه ، كرّه شتر ، سوء استفاده چى و ميمون و خوك شده ، و اين است معناى گروه زمينى ، ولى زمينيانى كه در طول تاريخ در مرحله مادّيگرى و دنائت و پستى نمونه نداشتند در حدّى كه بايد از آنان به عنوان زمينيان بى بديل ياد شود!

مكاشفه حضرت حسين (عليه السلام)


مكاشفه حضرت حسين (عليه السلام)

ديده حقّ بين حضرت حسين (عليه السلام) در مكاشفه اى در سحرگاه شب عاشورا حقيقت اين دو گروه متضاد را مشاهده كرد ، و بر اساس مكاشفه آن حضرت از گروه حقّ ، تعبير به گروه آسمانى ، عرشى و ملكوتى ، و از گروه باطل به عنوان زمينى ياد شده است :

حضرت حسين (عليه السلام) را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت ، چون بيدار شد فرمود :

« سگ هايى را ديدم كه بر من حملهورند ، در ميان آن ها سگ چند رنگى بود كه شديدتر بر من تاخت . گمانم آن است كه آن كه مرا مى كشد و خونم را مى ريزد ، پيكرش پيس باشد ! !

و پيكر شمر چنين بود .

سپس جدّم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود :

فرزندم ! تو شهيد آل محمّد هستى . سماواتيان و آسمانيان ديدار ترا به يك ديگر مژده مى دهند ، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود ، شتاب كن و زود بيا ، درنگ روا مدار . . . »

حسين (عليه السلام) فرمان جدّش را اطاعت كرد ، درنگى نكرد و شبى نگذشت كه به سوى نياى بزرگوار شتافت .

دو مكاشفه بود و دو نمايش حقيقت .

مكاشفه نخستين ، پرده را برداشت و حقيقت دشمنان حسين را برملا كرد ، سگان درّنده اى كه پيشرو آن ها سگى متعفّن و پيس بود ، سگى كه درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه اى از لكّه هاى ننگ نشان مى داد .

سگ درّنده ، سمبل ظلم و بيدادگرى است ، سمبل تعدّى و تجاوز و ستمگرى است .

سگ درّنده ، بجز آكنده كردن شكم از گوشت و پوست و استخوان ضعيفان ، كارى ديگر از وى ساخته نيست .

اگر بخواهند مجسّمه اى از ظلم بسازند ، شايسته تر از سگ درّنده نمونه اى بهتر و برتر يافت نمى شود ; به ويژه اگر مجموعه اى از لكّه هاى چركين ننگ باشد .

دوّمين مكاشفه ، نمايش دوستان حضرت حسين (عليه السلام)و نشان دهنده راه او و تقديرنامه اى از مقام مقدّس حضرت حقّ است ، كه به وسيله پيامبرش براى حسين فرستاده شده است . چنين كسى شايسته است كه آسمانيان ، سماواتيان و ملكوتيان اشتياق زيارتش را داشته باشند .

سطح فكر زمينى ها ، پايين تر از آن است كه حسين را بشناسند ، زمينى حسين را به قتل مى رساند ، آسمانى حسين را بالاى سر جا مى دهد .

هنگامه كربلا ، نبرد ميان زمينى و آسمانى بود ، حسين رهبر آسمانيان ! سپاه حسين همه آسمانى و پرواز آن ها به سوى آسمان ها بود .

كربلا ، دروازه و راه بهشت شد ، و كاروان كربلايى به رهبرى حسين بهشتى شد .

يزيد ، رهبر زمينى ها بود ، همه را با خود به زير زمين برد و به درون دوزخ جاى داد ، و كربلا براى آن ها دروازه جهنم و بدبختى در دو جهان بود .

قرآن ، براى مردم با ايمان شفا است و رحمت ، و براى ظالمين دمار و خسارت ، و كربلا يكى از مظاهر قرآن است .

حسين ، رهبر آسمانيان بوده و هست ، و كسى كه راه حسين را بپيمايد به آسمان خواهد رفت ، به بالاتر و بالاتر ، تا برسد به جايى كه در وَهم نيايد و حقيقتش از تصوّرش برتر باشد ، زيباتر باشد ، شيرين تر باشد .

ديدگاه اميرالمؤمنين

حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) در قسمتى از خطبه 133 نهج البلاغه به جهل و كور دلى زمينيان كه عامل شقاوت و بدبختى آنان در گذرگاه حيات و علّت عذاب ابدى آخرت براى آن هاست ، اشاره مى كند ، و به بينايى و بصيرت آسمانيان كه معلول توجّه آن ها به نبوت و امامت و دقّت در آيات كتاب الهى و عاملى براى سعادت دنيا و آخرت آنان است آگاهى مى دهد .

وَاِنَّما الدُّنْيا مُنْتَهى بَصَرِ الاَْعْمى ، لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءِها شَيْئاً ، وَالْبَصيرُ يَنْفُذُها بَصَرَهُ ، وَيَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها ، فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ ، وَالاَْعْمى اِلَيْها شاخِصٌ ، وَالْبَصيرُ مِنْها مُتِزَوِّدٌ ، وَالاَْعْمى لَها مُتِزَوِّدٌ

و غير اين نيست كه دنيا « مجموعه امور مادى و ظاهرى » ديدگاه نهايى انسان كوردل است ، او « از ديدن غير دنيا محجور ، و » بعد از آن و بالاتر از آن را نمى بيند ، ولى انسان بينا و بابصيرت « و آن كه دلش بنور معرفت روشن است » ، نگاهش از دنيا به باطن و اعماق آن نفوذ نموده ، « و بعد از اين امور مادى بالاتر و برتر از آن را مى بيند » و ميداند كه آرامگاه و قرارگاه ابدى در وراى اين جهان است ، پس بينا از دنيا به آخرت سفر مى كند و نابينا به سوى دنياى محض در حركت است ، و بينا « براى حيات ابد » از دنيا توشه بر مى گيرد ، و نابينا براى دنياى فانى و زودگذر توشه فراهم مى نمايد .

وجود آدمى با آن همه استعدادها و عظمت ها كه در امتداد تاريخ از خود نشان داده ، و اديان الهى آن ها را اثبات ، و حكما و دانشمندان آن ها را توضيح داده اند ، نمى تواند سر از اين خاكدان بيرون بياورد ، و مقدارى از مواد پاكيزه طبيعت را به مدفوع تبديل نموده ، و مقدارى البسه بپوشد و معادن و سرمايه هاى زمين را مستهلك بسازد ، و لحظاتى بخندد و لحظاتى بگريد ، و ساعت هايى شادان و ساعت هاى ديگر اندوهگين گردد ، روزى پيروز و روزى ديگر با شكست مواجه شود ، و سپس يك يا چند عدد مانند خود ، موجوداتى بى هدف را روى اين كره خاكى براى كشتن و كشته شدن و بردگى به هوا و لذّت رها كند ، و سپس اعضاى كالبد بدن خود را با آن همه استعدادها و امكانات بدون بهره بردارى از آن ها به عالم طبيعت كه از آن گرفته بود ، به خود همين عالم تحويل بدهد و برود ! !

با اين تفاوت كه موقع سر بر آوردن از عالم طبيعت به وسيله فعّاليت هاى مثبت و شكوفايى قوانين هستى وارد عرصه زندگى مى شود ، و موقع رفتن ، همه اجزاى موجوديت خود را بدون اختيار و دو دستى تقديم مار و مور و ساير حشرات زمينى مى نمايد ، و در بعضى جوامع همان اجزا را طعمه آتش مى نمايند كه به خطاى وجود خود پى ببرد ، بعد از اين هرگز به فكر شكوفايى وجودى نيفتد ، نه ! هرگز حقيقت چنين نيست كه كامل به حركت بيفتد و در پايان كار ، در بدترين سراشيب پستى ها سقوط كند !

ولى زمينيان چنين تصوّر نابجا و خطرناكى دارند كه بر مبناى آن تصوّر ، زندگى مى كنند و سپس به اسفل سافلين سرنگون مى شوند .

اما آسمانيان كه از بينايى و خرد بهره مندند ، از واقعيات اين دنيا وسايلى براى پرواز به رشد و كمال خود اتّخاذ مى كنند ، و مطلوب ترين و محبوب ترين واقعيات دنيا را بهترين وسيله براى پرواز تلقّى مى نمايند .

زمينيان ، خودبين و آسمانيان ، خدابين هستند .

مادّيگران جز شكم و شهوات نمى بينند و ملكوتيان غير حقّ مشاهده نمى نمايند .

زمينيان فقط در جستجوى عناصر مادّى هستند ، و عرشيان در تعقيب رضاى دوست .

كوردلان ، فداى ابزار مادّى مى گردند ، و فرشته خويان ، فانى در حضرت يار .

زمينيان ، مرده متحرّك و منبع رذايل و خباثت ، و آسمانيان ، زنده و جاويد و آيينه اسما و صفات حقّند .

آسمانيان ، آزاد از هوا و هوس ، و زمينيان اسير اميال و شهوتند .

عرشيان فرش نشين با تمام وجودشان سراينده حقيقت ، و زمينيان كوردل ، زمزمه كنندگان وَهم و خيالند .

آسمانيان ، خانه تن را با كار و كوشش در راه خدا و جهاد فى سبيل اللّه و عمل صالح به ويرانى مى برند ، تا كاشانه دل ، آباد شود و مرغ ملكوتى روح از اين قفس خاكى به كوى محبوب به پرواز آيد ; چنان چه حسين (عليه السلام)و ياران باوفايش به تمام معنى اين راه را طى كردند و در ساعات عرشى عاشورا ، آيينه تن شكستند تا جز محبوب ، احدى در ميانه نماند .

حكيم الهى قمشه اى در اين زمينه بر اساس معارف اسلامى به صورت نظم از آخرين لحظات پيشواى عاشقان خبر مى دهد :
اى دل و دلدار و دل آراى من           بر رخ تو چشم تماشاى من
در رهت اى شاهد زيباى من           شمع صفت سوخت سراپاى من
اى سر من در هوس روى تو           بر سر نى رهسپر كوى تو
گر أرِنِى گوى به طور آمدم           خواستيم تا به حضور آمدم
بِاللّه اگر تشنه ام آبم تويى           بحر من و موج و حبابم تويى
تشنه به معراج شهود آمدم           بر لب درياى وجود آمدم
آينه بشكست و رخ يار ماند           اى عجب اين دل شد و دلدار ماند
نقش بشد جلوه نقّاش شد           سرّ هُوَ اللّه ز من فاش شد

آرى ، اين هفتاد و دو نفر صبغه حقّ به خود زدند و عاقبت ، حقّ شدند ، خانه گِل بگذاشتند و صاحب دل شدند ، بر مرگ خنديدند و حيات جاويد يافتند .

حجاب نفس به يك سو زدند و در نتيجه صاحب نفس مطمئنّه و راضيه و مرضيه شدند ; زيرا وقتى هواهاى نفسانى در كار نباشد طغيان معنا ندارد ، وقتى حجاب اميال و غرايز بى در و پيكر نفسانى در صحنه نباشد ديدن غير حقّ در كار نخواهد بود ، زمانى كه حكومت نفس در ميان نباشد از بندگى شكم و شهوت اثرى نخواهد بود .

عاشقان كوى دوست از بدن و شكم و شهوت و كسب و كار و زن و فرزند برخوردار بودند ، ولى برخورد آنان با آن همه امور ، برخوردى صد در صد الهى ، اخلاقى ، عرشى و ملكوتى بود .

آنان ، از اين مجموعه براى تأمين قدرت و قوّت ، جهت سلوك الى اللّه و پرواز به كوى محبوب استفاده مى كردند .

آنان ، دچار حجاب منيّت ، و پرده غرور ، و گرفتار وساوس و هواجس نفس ، و اسير بند شيطان و شيطنت نبودند . و خلاصه از هرچه دشمنان حقّ به آن آلوده بودند ، پاك و داراى باطنى روشن و ضميرى منوّر و وجودشان براى همه جهانيان اسوه حسنه و سرمشق الهى بود .

اين بود منش حسين (عليه السلام) و ياران او ، و آن بود كيش يزيد و متابعان بدبخت و سيه روز او .

بياييم به اخلاق و عمل حسين (عليه السلام) و ياران باوفايش آراسته شويم ، و از روش دشمنان حسين (عليه السلام) ، تا جان در بدن داريم بپرهيزيم ، كه حسين (عليه السلام)منبع تمام حسنات و فيوضات و بركات ، و يزيد انبان تمام خبائث و رذايل و پستى هاست .

به اين حقيقت غير قابل ترديد توجّه كنيد كه : آراستن وجود به اخلاق حسين (عليه السلام)و يارانش كارى است صد در صد شدنى ، و به دور نگاه داشتن عرصه گاه حيات از رنگ يزيد ، امرى است قابل تحقق ، كه سستى در آراستن و تنبلى در پيراستن ابداً در پيشگاه حقّ به عنوان عذر ، قابل قبول نيست .

ما پس از حادثه باعظمت كربلا ، چهره هاى زيادى را مى توانيم پى بگيريم كه در رفتار و كردار ، اخلاق و پندار و عمل و اطوار ، دنباله رو كاروان نورشدند ، و اين انقلاب حال و احوال ، معلول همّت بلند و اراده والاى آنان بود . و عدّه زيادى را خبر داريم كه به دنبال تاريكى و ظلمت رفتند و عمله ظلم و ستم ، و خادم شهوات يزيد زمان خود شدند ، و اين از جهل و غرور و سستى آنان نسبت به حقّ و ضعف اراده ايشان در جهت حقيقت بود .

حضرت حسين (عليه السلام) اعلام فرمود كه : در همه شؤون حيات من ، براى شما سرمشق هست . اين مردمان هر دوره اند كه بايد با بكارگيرى استعدادهاى خدادادى ، حيات و زندگى خود را با حيات الهى و عرشى و آسمانى حسين (عليه السلام)هماهنگ كنند ، چنان كه ياران بى نظير او خود را با آن منبع خير هماهنگ كردند ، كه ايجاد اين هماهنگى كار دشوارى نيست .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page