زهر در كام :

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

تحمل امام بر معتمد عباسى روز به روز سخت تر مى شد زيرا همه جا سخن از فضل ، بزرگوارى ، تقوا و زهد ايشان بود و همگان حضرت را بر ديگر علماى مسلمين مقدم مى داشتند. همه اينها قلبش را فشرده و چهره اش را سياه مى كرد و:
چو اندر تبارش بزرگى نبود
نيارست نام بزرگان شنود
معتمد كه همه راه ها را بسته مى ديد آخرين تير در تركش خود را - مثل پدران و اجدادش - بيرون كشيد و ناجوانمردانه و با نيرنگ حضرت را مسموم ساخت و بزرگترين جنايت را در اسلام به نام خود ثبت كرد. سمّ در امام كارگر شد و ايشان را بسترى كرد و آلام جسمانى بر رنج هاى روحى افزوده شد، شيعيان ، دوستان و سران دولت به عيادت ايشان مى آمدند، از جمله اين عيادت كنندگان ابو هاشم جعفرى شاعر آسمانى و زبان رساى اهل بيت و از نوادگان جعفر طيّار بود كه با مشاهده حال حضرت متاءثر شد و گريست و قصيده اى سرود كه ابيات زير از آن مى باشد:
(( مادت الارض بى وادت فؤ ادى
و اعترتنى موارد العرواء... )) (790)
زمين به دور سرم چرخيد، چشمانم سياهى رفت ، قلبم فشرده و سنگين گشت ، تبدار شدم ، لرزش و اضطراب مرا فرا گرفت از اينكه شنيدم امام بيمار و نزار است و گفتم : همه جان و هستى ام فداى او باد. اماما! با بيماريت اسلام بيمار شد و ستارگان آسمان كم نور شدند و فرو نشستند. خيلى عجيب است شما كه درمان هر دردى هستيد بيمار شويد. شما شفابخش دردهاى دين و دنيا و زنده كننده مردگان و زندگان هستيد)).
اين اشعار نهايت حزن و اندوه و نگرانى ابو هاشم جعفرى را نشان مى دهد او در تب و تاب امام مى سوزد و مشتاق فداكارى است و مى خواهد خود جان ببازد ليكن محبوب همچنان زنده بماند بيمارى و ناتوانى امام بزرگوار كه حقيقت دين است يعنى ناتوانى و بيمارى اسلام . از هول اين فاجعه ستارگان از گنبد آسمان كنده شده و سرگردانند، ابو هاشم شگفت زده مى پرسد: امام كه داروى هر دردى است و شفابخش هر بيمار، چگونه اسير ناتوانى و بيمارى مى شود؟!

- پاورقی -

 790-(( المناقب ، )) ج 4، ص 401.