داستان محافظ داماد صدام

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

حسین کامل داماد صدام

نقلی از حاج محمد نوروزی :
توی چند سالی که به زایر های ایرانی تو کربلا محافظ میدادند از طرف دولت عراق ....قسمت شد ما یه سفر رفتیم کربلا بعد ازچند روز به محافظمون که فارسی هم بلد بود گفتم چند ساله تو کربلا هستی یه خاطره یا یه چیزی که دیدی بهمون بگو...گفت:حاجی من در زمان صدام محافظ داماد صدام بودم یه روز با من و چند تا سرباز رفتیم حرم حضرت عباس علیه السلام حرم رو خالی کردند من تعجب کردم چون داماد صدام بغض اهل بیت(ع) رو داشت تعجب کردم که این برای زیارت نیومده....رفتیم تو حرم....اسلحه شو در آورد تیر زد به قفل در کوچیکه ضریح بعد درو باز کرد رفت تو ضریح پاشو گذاشت رو سنگ قبر حضرت عباس "علیه السلام" و باغرور فریاد زد پاشو مگه تو پسر علی"علیه السلام" نیستی پاشو ببینم چیکار میخوای بکنی...این محافظ میگفت من از ترس عقب عقب از حرم اومدم بیرون....چند روز بعد داماد صدام یه اشتباه یا یه حرف سیاسی بر علیه صدام میزنه و به خاطر ترس جونش فرار میکنه میره اردن....... بعدازچند ماه با وساطت پادشاه اردن صدام اجازه داد برگرده و من که چند سال محافظ وحدودا رفیقش هم بودم قرار شد برم از مرز تحویل بگیرم بیارمش
لب مرز تحویلش گرفتم تو راه برگشت بهش گفتم تو که میدونی صدام تورو میکشه براچی داری میای
بهم گفت :من میدونم که پام برسه اونجا منو میکشن اصلا به پای خودم نمیام...یه دستی یقه منو گرفته و داره به زور منو میکشونه تو عراق  نمیتونم نیام..
وارد کاخ صدام شدیم رفتم به  خانوادش خبر بدم که اوردمش  ...یهو صدای تیر اندازی اومد برگشتم تو محوطه دیدم تکه تکه های بدن این چسبیده به در و دیوار
صدام دستور داده بود بعد از ورودش ببندنش به رگبار...بعد از دیدن این صحنه یاد فریاد اون روزش تو حرم حضرت عباس"صلوات الله علیه"  افتادم که با غرور فریاد می زد پسر علی"علیه السلام" پاشو ببینم چیکار می تونی بکنی....
هر که با آل علی در افتاد....ور افتاد