آيا اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت‌كنندگان را نداد؟

(زمان خواندن: 18 - 36 دقیقه)

اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشته است، قطعى است؛ چرا كه آن حضرت در زمان بيمارى رسول خدا صلى الله عليه و آله هيچ گاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتى پيش مى‌آمد؛ چنان چه شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه مى‌نويسد:
وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة.
امير مومنان جز براى كارهاى ضرورى از رسول خدا (ص) جدا نمى‌شدند!
شيخ مفيد داستان حديث قرطاس را اين گونه نقل و در آن به صراحت مى‌گويد كه اميرمؤمنان عليه السلام در آن جا بوده است:
فَأَفَاقَ عليه السلام فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ: ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ فَقَامَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ يَلْتَمِسُ دَوَاةً وَكَتِفاً فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: ارْجِعْ فَإِنَّهُ يَهْجُرُ فَرَجَعَ وَنَدِمَ مَنْ حَضَرَهُ عَلَى مَا كَانَ مِنْهُمْ مِنَ التَّضْجِيعِ فِي إِحْضَارِ الدَّوَاةِ وَالْكَتِفِ فَتَلَاوَمُوا بَيْنَهُمْ فَقَالُوا: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ.
فَلَمَّا أَفَاقَ صلي الله عليه وآله قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا نَأْتِيكَ بِكَتِفٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَدَوَاةٍ؟ فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِي قُلْتُمْ؟ لَا وَ لَكِنَّنِي أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خَيْراً.
ثُمَّ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَبَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً.
فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ يَكُنْ هَذَا الْأَمْرُ فِينَا مُسْتَقَرّاً بَعْدَكَ فَبَشِّرْنَا وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُغْلَبُ عَلَيْهِ فَأَوْصِ بِنَا. فَقَالَ: أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِي. وَأَصْمَتَ فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَهُمْ يَبْكُونَ قَدْ أَيِسُوا مِنَ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله.
هنگامى حال رسول خدا صلى الله عليه و آله كمى بهبود يافت، نگاهى به مردم كرده و فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر كنيد تا مطلبى را بنويسم كه پس از آن براى هميشه گمراه نشويد، در همان حال رسول خدا از حال رفت.
يكى از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زيرا او هذيان مى‌گويد، آن مرد منصرف شد. كسانى كه آن جا حضور داشتند، از اين كه در اجراى دستور رسول خدا را كوتاهى كرده بودند، ناراحت شدند، با يكديگر گفتگو كردند و كلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را به زبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا بيمناك بودند.
هنگامى كه دوباره حال رسول خدا صلى الله عليه و آله بهتر شد، برخى گفتند آيا اجازه مى‌دهيد تا دوات و شانه حاضر نمایيم؟ آن حضرت فرمود: آيا بعد از اين سخنى كه گفتيد؟ دوات و شانه نياوريد؛ ولى شما را سفارش مى‌كنم كه با اهل بيتم به نيكى رفتار كنيد.
سپس روى خود را از مردم برگرداند، مردم برخواستند و به خانه‌هاى خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و على بن أبى طالب عليهماالسلام باقى ماندند.
عباس عرض كرد: اى پيامبر خدا! اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسيد، و مى‌دانيد كه ما پيروز خواهيم شد، به ما بشارت داده و راهنمایى كنيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: شما بعد از من بى‌چاره خواهيد شد، سخن ديگرى نفرمود، اين عده هم با كمال نااميدى و در حالى كه گريه مى كردند، از خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مرخص شدند.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص184ـ 185، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993م.
بنابراين اصل حضور آن حضرت در قضيه قرطاس قطعى است؛ اما چرا آن حضرت در مقابل اهانت كنندگان به پيام‌آور خدا سكوت كرد و جواب آن‌ها را نداد؟
در جواب به سوال، به چند نكته بايد توجه كرد:
حرمت پيشی گرفتن بر رسول خدا صلی الله عليه و آله:
طبق آيه اول سوره حجرات، پيشى گرفتن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله حرام است و مسلمانان حق ندارند در حضور آن حضرت بر ايشان پيشى بگيرند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏. الحجرات/1.
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشى مگيريد)، و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست‏.
و اميرمؤمنان عليه السلام همواره تابع محض و دنباله‌رو رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پيامبر خدا پيشى نگرفته است؛ چنان چه خود آن حضرت در نهج البلاغه مى‌فرمايد:
وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَيَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَلَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلي الله عليه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ وَلَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَيَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ.
شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مى ‏دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مى‏ نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى‏ گرفت، و در بستر مخصوص خود مى‏ خوابانيد، بدنش را به بدن من مى‏ چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى ‏بوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى‏ گذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت.
از همان لحظه ‏اى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‏ ترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راه ‏هاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نيكو راهنمايى كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،«» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى‏ فرمود، و به من فرمان مى ‏داد كه به او اقتداء نمايم.
نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص300، خ192.
و در خطبه 197 مى‌فرمايد:
وَلَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه وآله) أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَلَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَلَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَتَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا.
اصحاب و ياران حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حافظان اسرار او مى ‏باشند، مى ‏دانند كه من حتى براى يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم، بلكه با جان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را يارى كردم. در جاهايى كه شجاعان قدم‏ هايشان مى‏ لرزيد، و فرار مى‏ كردند، آن دليرى و مردانگى را خدا به من عطا فرمود.
نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص311، خ197.
حال چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام قبل از اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سخنى بگويد، شروع به سخن گفتن و با نص صريح آيه قرآن كريم مخالفت نمايد؟
طبق آيه‌اى كه ذكر شد، پيشى گرفتن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله حرام بوده است و اميرمؤمنان عليه السلام اگر پيش از رسول خدا سخن مى‌گفت در حقيقت با نص صريح اين آيه مخالفت مى‌كرد.
بلى اگر رسول خدا دستور مى‌دادند كه دهان اهانت كنندگان را ببندد، قطعا اميرمؤمنان اطاعت و با تمام وجود از آن حضرت دافع مى‌كرد؛ اما زمانى كه رسول خدا حضور دارد و ايشان هنوز اقدامى نكرده است، چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان بر آن حضرت پيشى بگيرد و اقدامى بر خلاف نص قرآن كريم نمايد؟
حرمت نزاع در حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله:
خداوند در آيه 46 سوره انفال هر نوع نزاع و درگيری؛ آن‌هم در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله را حرام اعلام كرده است:
وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏. الأنفال/46.
و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است!
و در آيه ديگر مى‌فرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون‏. الحجرات/2.
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏ كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏ دانيد!
و در روايت بخارى نيز آمده است:
فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ.
دعوا كردند و سر و صدا بلند شد؛ پيامبر فرمودند: از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست در نزد پيامبرى دعوا كنند!
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص54، ح114، كِتَاب الْعِلْمِ، بَاب كِتَابَةِ الْعِلْمِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
و در روايت ديگر آمده است:
فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ.
دعوا كردند با اين كه سزاوار نيست در نزد پيامبران دعوا كنند!
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1111، ح2888، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ، ج3، ص1155، ح2997،أبواب الخمس، بَاب إِخْرَاجِ الْيَهُودِ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ؛ ج4، ص1612، ح4168، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
اگر اميرمؤمنان عليه السلام جواب آن‌ها را مى‌داد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مى‌ورزيد، مجبور بود كه با آن‌ها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيرى در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله شايسته نبود؛ از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله ماند و از نزاع و درگيرى با اهانت كنندگان و بلند كردن صداى خود در حضور رسول خدا صلی الله عليه و آله خوددارى كرد. يعنى پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملى ناپسند بود و اميرمؤمنان قطعا چنين عمل ناپسندى را انجام نمى‌دادند.
اين دو پاسخ، پاسخ‌هاى اصلى شيعيان به كسانى است كه اين شبهه را مطرح مى‌كنند!
گروهی از حاضران در خانه از موافقان نوشتن وصيت:
در متن روايت قرطاس آمده است:
منهم من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ النبي صلى الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ.
گروهی می گفتند كه (كاغذ را) پيش آوريد كه پيامبر (ص) براي شما كتابی بنويسد كه بعد از ايشان گمراه نشويد، عده‌ای نيز سخن عمر را تكرار می كردند!
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1612، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي؛ ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب كَرَاهِيَةِ الاختلاف، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
در صورتى كه اهل سنت ادعا دارند، پاسخ دادن به عمر، عملى نيك بوده است و عمر اشتباه كرده است، از ايشان مى‌پرسيم به چه دليل مى‌گوييد كه در اين فرض، اميرمؤمنان عليه السلام جزو پاسخ دهندگان نبوده است؟ با توجه به تبعيت بى چون و چراى اميرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و اصرار ايشان بر انجام كار نيك، قطعا يكى از كسانى كه اصرار بر آوردن نامه داشتند آن حضرت بود.
بنابراين اگر اهل سنت مى‌گويند كه بايد اميرمؤمنان عليه السلام جواب اهانت كنندگان را مى‌داد و اين كار، كار نيكويى بوده است، قطعا اميرمؤمنان عليه السلام جزء كسانى بوده است كه با آوردن دوات و قلم موافق بوده و بر اين امر اصرار داشته است.
افشای چهره كسانی كه ادعای خلافت داشتند:
احتمال ديگر اين است كه شايد هدف رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين دستور، افشاى چهره كسانى بود كه ادعاى جانشينى آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را براى به دست‌آوردن آن از مدت‌ها پيش آغاز كرده بودند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خواست به مسلمانان بفهماند كسانى كه به ايشان نسبت هذيان ـ نستجير بالله‌ـ مى‌دهند، صلاحيت و شايستگى اداره جامعه اسلامى را ندارند و نمى‌توانند مرجعيت علمى و سياسى جامعه اسلامى را به عهده بگيرند؛ به ويژه اين كه رسول خدا دستور داد كه مخالفت كنندگان با دستورش از خانه خارج شوند و فرمود «قوموا عني».
با توجه به ارتباط نزديك اميرمؤمنان عليه السلام با رسول خدا صلى الله عليه و آله، قطعا از اين مسأله آگاه بوده و به همين خاطر منتظر سخن گفتن رسول خدا ماند و از هر اقدامى خوددارى كرد.
اتمام حجت با مسلمانان:
هرچند كه رسول خدا جانشينى اميرمؤمنان عليه السلام را از نخستن روز بعثت تا آخرين لحظات عمر شريفشان بارها و بارها اعلام كرده بود؛ اما از آن جايى كه دوست نداشت كه ثمره زحمات بيست‌ساله‌اش بر باد رود؛ براى اتمام حجت بار ديگر تصميم گرفت كه وصيت‌نامه‌اش را به صورت مكتوب در اختيار مسلمانان قرار دهد تا اگر در آينده جامعه اسلامى دچار مشكلاتى شد، كسى نگويد كه چرا پيامبر خدا كوتاهى كرد و راه را به مردم نشان نداد؟
در حقيقت رسول خدا مى‌خواست عدم قابليت صحابه را به همه مردم نشان دهد كه آن‌ها بودند كه نگذاشتند اسلام مسيرى را طى كند كه خدا و رسولش ترسيم كرده بودند؛ چنان چه ابن عباس با صراحت اين مطلب را بيان كرده است:
قال قُومُوا عَنِّي قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ بن عَبَّاسٍ يقول إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ (ص) وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.
پيامبر (ص) فرمودند از نزد من برخيزيد؛ ابن عباس مى‌گفت: بيشترين مصيبت اين بود كه با اختلاف و سر و صدايشان،‌ بين پيامبر و نوشتن اين نامه، مانع شدند.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج)

حدیث دوات و قلم (مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام)
محقق: حجة الاسلام سعید داوودی
1- اسناد حدیث دوات و قلم
داستان از این قرار است که در روزهاى پایانى عمر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) آن حضرت به جمعى از اصحاب که به عیادتش رفته بودند، فرمود: «قلم و دواتى برایم حاضر کنید تا براى شما نامه اى بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید». ولى بعضى از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن این نامه شدند!
این حدیث در شش مورد از صحیح بخارى(۱) و سه مورد از صحیح مسلم(۲) که هر دو از معتبرترین کتب روایى اهل سنت است، آمده .
بخش نخست این ماجرا مطابق نقل «مسلم» در کتاب صحیح خود چنین است:
سعید بن جبیر مى گوید: ابن عباس گفته است: «یوم الخمیس، و ما یوم الخمیس، ثم جعل تسیل دموعه حتى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللّؤلُو. قال: قال رسول الله: «ائتونى بالکتف والدواة ـ او اللوح والدواة ـ اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده ابداً; پنج شنبه و چه روز پنج شنبه سختى بود! (۳) آنگاه ابن عباس گریست و سیل اشک او را دیدم که همچون رشته مروارید بر گونه هایش جارى شد. سپس ادامه داد: رسول خدا فرمود: «براى من کاغذ و قلمى بیاورید تا براى شما نوشته اى بنگارم که پس از آن هرگز گمراه نشوید…».(۴)
در بدو امر چنین به نظر مى رسد که همه اصحاب که حضور داشتند با شنیدن این خواسته رسول خدا(صلى الله علیه و آله)، با شوق و علاقه فراوان قلم و دواتى حاضر کردند، تا پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) وصیت نامه اش را بنویسد; زیرا از یک سو اطاعت فرمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) واجب است و از سوى دیگر، این نوشته به هدایت جاویدان و ترک ضلالت آنان پیوند مى خورد; و از سوى سوم، پیامبر(صلى الله علیه و آله)در بستر بیمارى و رحلتش نزدیک بود و طبعاً کلماتى جامع و هدایت ویژه اى را عرضه مى کرد; از این رو، باید براى دریافت این دستورالعمل از سوى پیامبر و پیشواى خود، سر از پا نشناسند و بدون فوت وقت، قلم و دوات حاضر کنند; ولى شگفت آور آن که جمعى از صحابه با آن به مخالفت برخاستند!
راستى عکس العمل بعضى از آنان باورکردنى نیست! اما واقعیت دارد، زیرا در کتب صحاح و کتاب هاى معروف تاریخى آمده است.
مطابق این روایت، در حضور آن حضرت نزاع و درگیرى شد! برخى گفتند: قلم و دوات را حاضر کنید و برخى گفتند نیازى نیست. در پاره اى از روایات، نام آنان که مخالفت کرده اند، نیامده است(۵); ولى در پاره اى از روایات تصریح شده است که «عمر» به مخالفت برخاست.
از جمله در صحیح بخارى آمده است که پس از درخواست رسول خدا (صلى الله علیه و آله) براى مهیا ساختن قلم و دوات، «عمر» گفت: «إنّ النّبیّ غلب علیه الوجع!!، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله; بیمارى بر پیامبر چیره شده است (که چنین سخنانى مى گوید)، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را کافى است!».(۶)
بخارى در جاى دیگر از کتابش نیز همین سخن را با اندکى تفاوت از عمر نقل کرده است; او مى نویسد: ابن عباس مى گوید; وقتى که بیمارى پیامبر شدت یافت، فرمود: «ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده، قال عمر: إنّ النبىّ(صلى الله علیه وآله)غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله حسبنا; براى من کاغذى حاضر کنید، تا براى شما نامه اى بنویسم که پس از آن گمراه نشوید! عمر گفت: بیمارى بر پیامبر چیره شده و کتاب الهى که ما را کافى است، نزد ماست».(۷)
صحیح مسلم نیز در یک مورد (از سه مورد) نام معترض را عمر ذکر کرده است.(۸)
ولى با توجه به شباهت دیگر گفتارها با یکدیگر در مخالفت عمر با سخن رسول خدا (صلى الله علیه و آله)تردیدى نیست و اگر در نقل هایى آمده است «فقالوا»(۹) و یا آمده «فقال بعضهم»(۱۰) معلوم است که یکى از مخالفت کنندگان با نوشتن وصیت نامه، عمر بوده است.
و همان گونه که قبلا اشاره شد، این ماجرا را بخارى شش بار و مسلم سه بار در کتاب خود آورده اند و از این احادیث استفاده مى شود که بعد از مخالفت عمر، بعضى به حمایت از او و جمعى به مخالفت با او برخاستند.
این ماجرا را بسیارى دیگر از دانشمندان اهل سنّت نیز در کتاب هاى خود نقل کرده اند(۱۱); ولى ما تنها احادیثى را که در صحیح بخارى و مسلم است ـ که صحیح ترین کتاب نزد برادران اهل سنت محسوب مى شود ـ مورد بررسى قرار مى دهیم.
2- تعبیرات مختلفى که در مخالفت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله)گفته شد
اکنون به کلماتى که در مخالفت با فرمان حضرت بیان شده است، مى پردازیم. باز تکرار مى کنیم همه این ها در صحیح بخارى و مسلم است.
در یک مورد آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(۱۲)
در تعبیر دیگر آمده است: «فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(۱۳)
در تعبیرى شبیه به همان آمده است: «فقال عمر: إنّ النّبى قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(۱۴)
و در جاى دیگر نیز به این صورت نقل شده است: «قال عمر: إنّ النّبى غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله، حسبنا».(۱۵)
مطابق این تعبیرات، عمر براى جلوگیرى از نوشتن نامه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) گفته است: «بیمارى بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) چیره شده (و نعوذ بالله نمى داند چه مى گوید!) و قرآن که نزد شما هست، براى هدایت ما و شما کافى است».
در پنج مورد واژه «هجر» (نعوذ بالله هذیان گفتن) به کار رفته است، البته در پاره اى موارد به صورت استفهامى و یک مورد به صورت اخبارى.
در یک جا آمده است: «فقالوا: أهجر رسول الله».(۱۶) در دو مورد آمده است: «فقالوا: ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه».(۱۷)
اهل لغت نیز «هجر» را وقتى که به بیمار نسبت داده شود، به معناى هذیان گویى دانسته اند.
«فیومى» در «مصباح المنیر» مى نویسد: «هجر المریض فى کلامه هجراً ایضاً خلط وهذى; مریض در کلامش هجر گفت یعنى نامیزان حرف زد و هذیان گفت و به پرت و پلاگویى افتاد».(۱۸)
در لسان العرب نیز آمده است: «الهَجْر: الهذیان والهُجْر بالضم: الاسم من الاهجار وهو الافحاش وهَجَر فى نومه ومرضه یهجُر هجراً: هذى; «هَجر» به معناى هذیان گویى است و «هُجر» که اسم مصدر است به معناى سخن زشت است و هنگامى که این واژه به آدم خوابیده و یا بیمار نسبت داده شود، مفهومش این است که او در خواب و یا حالت بیمارى هذیان گفت و حرف هاى نامربوط زد».(۱۹)
به راستى چگونه مى توان درباره حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) که فرستاده خدا و رابط میان خدا و خلق شمرده مى شود، این کلمات و سخنان را بر زبان جارى کرد؟!! در حالى که قرآن در شأن او مى گوید: «(وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى); او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید»(۲۰) و نیز قرآن مى گوید: «(وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا); آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آن چه نهى کرده خوددارى نمایید»(۲۱) و نیز مى فرماید: «(فَلْیَحْذَرْ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ); آنان که فرمان او را مخالفت مى کنند، باید بترسند از این که فتنه اى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آن ها برسد!».(۲۲)
3- نزاع و درگیرى در محضر آن حضرت
علاوه بر این سخنان ناروا، بعضى از صحابه در محضر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به نزاع و کشمکش پرداختند. جمعى با عمر همراهى کردند و گروهى با او به مخالفت برخاستند و مى گفتند:بگذارید رسول خدا(صلى الله علیه و آله) وصیت نامه اش را بنویسد.
همان گونه که در بعضى از روایات صحیح بخارى آمده است: «فاختلفوا وکثُر اللَّغَط; آن ها اختلاف کردند و هیاهو و داد و فریاد زیاد شد».(۲۳)
در چهار روایت در صحیح بخارى و صحیح مسلم آمده است: «فتنازعوا ولاینبغى عند نبىّ تنازع; به نزاع و کشمکش پرداختند در حالى که این کار در محضر پیامبر (صلى الله علیه و آله) شایسته نبود».(۲۴)
در سه روایت در صحیح بخارى و مسلم (با اندکى اختلاف در تعبیرات) آمده است: «فاختلف اهلُ البیت فاختصموا، فکان منهم من یقول: قرِّبوا یکتب لکم النبىّ کتاباً لن تضلوا بعده، ومنهم من یقول ما قال عمر; اهل خانه اختلاف کردند و با هم به درگیرى و خصومت پرداختند. برخى از آن ها مى گفتند: قلم و دوات را حاضر کنید تا براى شما نامه اى بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوید و برخى نیز سخن عمر (که بیمارى بر پیامبر غلبه کرده) را مى گفتند».(۲۵)
این مطالب کاملا گویاى آن است که در نزد آن حضرت به خصومت و کشمکش و نزاع پرداختند و سخنان بالا ردّ و بدل شد!
4- عکس العمل پیامبر چگونه بود؟
عکس العملى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در برابر برخوردهاى نارواى جمعى از صحابه و نزاع و درگیرى آنان از خود نشان داد نیز قابل توجه است. مطابق آن چه در صحیح بخارى و مسلم آمده، دو نوع عکس العمل از آن حضرت نقل شده است:
1- فرمود: «قوموا عنّى ولاینبغى عندى التنازع; از نزد من برخیزید (و دور شوید) که در محضر من نزاع و کشمکش سزاوار نیست».(۲۶)
در این تعبیر کاملا خشم و ناراحتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از سخنان، اعمال و رفتار آن ها آشکار است.
2- هنگامى که نزاع و کشمکش پیش آمد و حرف هاى زشتى به آن حضرت زده شد، فرمود: «ذرونى، فالّذى أنا فیه خیر ممّا تدعونی إلیه; مرا به حال خودم واگذارید! چرا که این حالتى که من در آن هستم بهتر از چیزى است که مرا بدان فرا مى خوانید».(۲۷) (اشاره به حالت توجه مخصوص به خدا در آخرین ساعات عمر است)
5- اندوه فراوان ابن عباس براى چه بود؟
مطابق پنج روایت از روایات صحاح، هنگامى که ابن عباس مى خواهد گزارشى از ماجراى آن روز بدهد، نخست با تأثر و اندوه از آن یاد مى کند و سپس به نقل حادثه مى پردازد، به عنوان نمونه: «سعید بن جبیر ـ مطابق نقل صحیح بخارى ـ مى گوید، ابن عباس مى گفت: «یوم الخمیس و ما یوم الخمیس; روز پنج شنبه، چه روز پنج شنبه دردناکى؟!».
سپس سعید بن جبیر مى افزاید: «ثمّ بکى حتّى بلَّ دمعه الحصى; سپس (ابن عباس) آن قدر گریست که قطرات اشک چشمش روى سنگریزه هاى زمین افتاد».(۲۸)
روشن است که تأسف ابن عباس و اشک فراوان او، هم به سبب توهینى است که به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شد و هم به خاطر جلوگیرى از نوشتن آن حضرت; که در صورت نوشتن، از گمراهى امت جلوگیرى مى شد.
در چهار نقل دیگر در صحیح بخارى و مسلم از این حادثه آمده است که ابن عباس پس از نقل این ماجرا، در پایان براى ممانعت از کتابت آن نامه، بسیار تأسف مى خورد. از جمله:
در روایتى که عبیدالله بن عبدالله از ابن عباس نقل مى کند، پس از بیان ماجراى جلوگیرى از ممانعت کتابت نامه، آمده است: «قال عبیدالله: وکان ابن عباس یقول: إنّ الرزیّة کلّ الرزیّة ما حال بینَ رسول الله وبین أن یکتُبَ لهم ذلک الکتاب، من اختلافهم ولَغَطهم; عبیدالله گفت: ابن عباس همواره مى گفت: مصیبت و خسارت سنگین و حقیقتاً خسارت تام، آن است که آنان به سبب اختلاف، هیاهو و کشمکش مانع شدند که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) آن نامه را بنویسد».(۲۹)
6- آیا مى توان چنین نسبت هایى را به پیامبر داد و نافرمانى کرد؟
شارحان «صحاح» در شرح این احادیث تصریح کرده اند که پیامبر(صلى الله علیه و آله) در سلامت و بیمارى معصوم است و همیشه سخنش عین حقیقت است.
ابن حجر عسقلانى از «قرطبى» نقل مى کند که: «مقصود از «هجر» در این حدیث سخن انسان بیمار است که درست حرف نمى زند و لذا به حرف او اعتنایى نمى شود». سپس مى افزاید: «ووقوع ذلک من النبى(صلى الله علیه وآله)مستحیل لانّه معصوم فى صحّته ومرضه لقوله تعالى (وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى) و لقوله(صلى الله علیه وآله) إنّى لااقول فى الغضب والرضا إلاّ حَقّاً; وقوع چنین امرى (هذیان گویى) از پیامبر(صلى الله علیه و آله) محال است; زیرا آن حضرت در سلامت و بیماریش معصوم است، به دلیل سخن خداوند که مى فرماید: «او (پیامبر) از سر هوا و هوس سخن نمى گوید» و به دلیل سخن خود آن حضرت که فرمود: «من در حال خشم و خشنودى (در هر حالى) جز حق نمى گویم».(۳۰)
بدرالدین عینى نیز در «عمدة القارى» که در شرح صحیح بخارى است، دقیقاً همین مطلب را مى گوید.(۳۱)
دانشمند معروف دیگرى به نام «نووى» نیز در شرح صحیح مسلم مى گوید: «إعلم انّ النبى معصوم من الکذب و من تغییر شیء من الاحکام الشرعیة فى حال صحته وحال مرضه; بدان که پیامبر (صلى الله علیه و آله) یقیناً از سخن دروغ و ناروا و تغییر احکام شرعى چه در حال صحت و چه در بیمارى معصوم است».(۳۲)
اضافه بر آیات متعددى از قرآن مجید که قبلا به آن اشاره شد، این ها همگى گواه است که مقام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) فراتر از این بود که سخن نادرستى در تمام عمر از او سر زند.
قابل توجه این که گروهى از دانشمندان اهل سنت دست به توجیهاتى براى این مسأله مسلم تاریخى زده اند، که راستى شگفت آور است!!
مسأله اى به این روشنى توجیه ندارد، آیا بهتر نبود به جاى توجیهات غیر منطقى، پیش داورى هاى خود را کنار مى گذاشتند و مى گفتند خطاى بزرگى از شخص یا اشخاصى سر زده که همه مى دانیم آن ها جایز الخطا بوده اند.
به عنوان نمونه در کتاب «فتح البارى فى شرح صحیح البخارى» که از مهم ترین کتب نزد این برادران است مى خوانیم: علما متفقند که قول عمر حسبنا کتاب الله (قرآن براى ما کافى است) نشانه قوت فقه و دقت نظر او است!!(۳۳) آیا جمله قبل از آن که گفته است: «بیمارى بر پیامبر(صلى الله علیه و آله) چیره شده (و پریشان گویى مى کند)» نیز نشانه فقه و دقت نظر است؟!
به علاوه آیا کتاب الله بدون سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) کافى است در حالى که حتى عدد رکعات نماز، و نصاب زکاة، و عدد اشواط طواف و عدد سعى و رمى جمرات و بسیارى از احکام دیگر فقط در سنت پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمده، آیا نفى این امور نشانه فقه و دقت نظر است؟ آیا اعتراف به واقعیت ها بهتر از این گونه توجهات نیست (خدا عالم است!).
7- مسأله مهم تر!
از این سخنان ناروا و حیرت انگیز که در شش مورد از کتاب صحیح بخارى و سه مورد صحیح مسلم آمده است، که بگذریم این سؤال پیش مى آید که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) چه چیز مهمى را مى خواست بنویسد (یا دستور دهد آن را بنویسند) که با این مخالفت شدید رو به رو شد؟!
به یقین آن مطلب اولا تناسب با آخرین روزهاى حیات پیامبر(صلى الله علیه و آله) داشته.
ثانیاً: مسأله بسیار مهمى بوده که اگر به آن عمل مى شد هرگونه گمراهى و اختلاف ناشى از آن برطرف مى گشت.
ثالثاً: آن مسأله خوشایند بعضى از حاضران نبود، و با آن مخالف بودند.
تصور مى کنیم خواننده گرامى مى تواند حدس زند که آن مسأله چیزى جز مسأله خلافت و ولایت نبود، خلافت چه کسى جز على بن ابى طالب(علیه السلام)؟!
ما معتقدیم پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) پس از بیانات گوناگون در جهت معرفى امام على(علیه السلام) به ولایت امّت و به ویژه پس از ماجراى غدیر، در پى تثبیت امر امامت و خلافت آن حضرت بود;این نکته را مى توان از کلمات مشابه این حدیث و کلمات دیگرى از آن حضرت که درباره عترت گرامى اش فرموده است ـ مخصوصاً حدیث ثقلین ـ به دست آورد; که به خواست خداوند در نوشته هاى بعد درباره حدیث غدیر و حدیث ثقلین سخن خواهیم گفت.
یک بار دیگر این جزوه را مطالعه فرمایید، ما قضاوتى نمى کنیم بهتر است خودتان داورى نمایید. (پایان)
والسلام على من اتبع الهدى
محرم الحرام ۱۴۲۹ هـ .ق.
دى ماه ۱۳۸۶
——————————
 ۱ . صحیح بخارى، کتاب العلم، باب ۳۹ (باب کتابة العلم)، ح ۴; کتاب الجهاد والسیر; باب ۱۷۵، ح ۱; کتاب الجزیة، باب ۶، ح ۲; کتاب المغازى، باب ۸۴ (باب مرض النبى ووفاته)، ح ۴; همان باب، ح ۵; کتاب المرضى، باب ۱۷ (باب قول المریض قوموا عنى)، ح ۱ .
۲ . صحیح مسلم; کتاب الوصیة،باب۶، ح ۶; همان باب، ح ۷; همان باب، ح ۸٫
۳ . این حادثه در روز پنج شنبه اتفاق افتاد و مطابق نقل طبرى آن حضرت در روز دوشنبه (چهار روز بعد) وفات یافت. طبرى در حوادث سنه یازدهم هجرى مى نویسد: «روزى که رسول خدا رحلت فرمود همه مورخین اتفاق دارند که روز دوشنبه بوده است». در فتح البارى نیز ابن حجر مى نویسد: آن حضرت روز پنج شنبه بیمار شد و روز دوشنبه رحلت کرد. (ج ۷، ص ۷۳۹) .
۴ . صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۷ .
۵ . صحیح بخارى، کتاب الجهاد و السیر، باب ۱۷۵، ح ۱; کتاب الجزیه، باب ۶، ح ۲; کتاب المغازى، باب ۸۴ (باب مرض النبى و وفاته)، ح ۴ و ۵; صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۶ و ۷ .
۶ . صحیح بخارى،کتاب المرضى،باب۱۷ (باب قول المریض قوموا عنى)،ح۱٫
۷ . همان مدرک، کتاب العلم، باب ۳۹ (باب کتابة العلم)، ح ۴ .
۸ . صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۸ .
۹ . صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۴ و صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۶ و ۷ .
۱۰ . صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۵ .
۱۱ . رجوع کنید به: مسنداحمد، ج ۱، ص ۲۲۲، ۲۹۳، ۳۲۴، ۳۲۵ و ۳۵۵; ج ۳، ص ۳۴۶; مسند ابى یعلى، ج ۳، ص ۳۹۵; صحیح ابن حبان، ج ۸، ص ۲۰۱; تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۱۹۳; کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۸۵ وکتب دیگر .
۱۲ . صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۵ .
۱۳ . صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۸ .
۱۴ . صحیح بخارى، کتاب المرضى، باب ۱۷، ح ۱ .
۱۵ . همان مدرک، کتاب العلم، باب ۳۹ (باب کتابة العلم)، ح ۴ .
۱۶ . صحیح بخارى، کتاب الجهاد و السیر، باب ۱۷۵، ح ۱ .
۱۷ . همان مدرک، کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۴ و صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۶ .
۱۸ . مصباح المنیر، واژه هجر.
۱۹ . لسان العرب، واژه هجر.
۲۰ . نجم، آیه ۳ .
۲۱ . حشر، آیه ۷ .
۲۲ . نور، آیه ۶۳٫ ابن کثیر مى نویسد: «ضمیر «امره» به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر مى گردد» و در ادامه که قرآن فرمود: (أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ) نیز مى نویسد: «اى فى قلوبهم من کفر او نفاق او بدعة; (مخالفت با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سبب فتنه مى شود) یعنى چنین افرادى در قلبشان به کفر، یا نفاق، و یا به بدعت دچار مى شوند». (تفسیر ابن کثیر، ج ۵، ص ۱۳۱)
۲۳ . صحیح بخارى، کتاب العلم، باب ۳۹، ح ۴ .
۲۴ . صحیح بخارى، کتاب الجهاد والسیر،باب۱۷۵،ح۱;کتاب المغازى،باب۸۴، ح ۴; کتاب الجزیه، باب ۶، ح ۲; صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح۶٫
۲۵ . صحیح بخارى، کتاب المرضى، باب ۱۷، ح ۱; کتاب المغازى، باب ۸۴، ح۵; صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۸٫
۲۶ . صحیح بخارى، کتاب العلم، باب ۳۹، ح ۴٫ در برخى از روایات فقط کلمه «قوموا» آمده است: همان مدرک، کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۵; کتاب المرضى، باب ۱۷، ح ۱; صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۸ .
۲۷ . صحیح بخارى، کتاب الجزیه، باب ۶، ح ۲; کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۴; کتاب الجهاد والسیر، باب ۱۷۵، ح ۱ (در این حدیث، به جاى «ذرونى» کلمه «دعونى» آمده است). در صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۶، نیز آمده است: قال: «دعونى فالّذى أنا فیه خیر».
۲۸ . صحیح بخارى، کتاب الجزیه، باب ۶، ح ۲٫ شبیه همین مضمون در چند نقل دیگر نیز آمده است; ر.ک: صحیح بخارى، کتاب الجهاد والسیر، باب ۱۷۵، ح ۱; کتاب المغازى، باب ۸۴، ح ۴ (بدون نقل گریستن ابن عباس); صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶۰، ح ۶ و ح ۷ .
۲۹ . صحیح بخارى، کتاب المرضى، باب ۱۷، ح ۱ ; شبیه به همین مضمون: کتاب العلم، باب ۳۹، ح ۴; کتاب المغازى، باب، ۸۴، ح ۵; صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب ۶، ح ۸ .
۳۰ . فتح البارى، ج ۷، ص ۷۳۹ .-۷۴۰
۳۱ . عمدة القارى، ج ۱۲، ص ۳۸۸ (دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، ۲۰۰۵ م).
۳۲ . صحیح مسلم، بشرح الامام محیى الدین نووى، ج ۴، ص ۲۵۷ .
۳۳ . صحیح بخارى، کتاب المرضى و صحیح مسلم، کتاب الوصیة.
فهرست منابع
۱- قرآن کریم
۲- تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، مؤسّسه اعلمى، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۰۳ق.
۳- تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر دمشقى، دارالاندلس، بیروت، ۱۹۹۶ ق.
۴- صحیح ابن حبان، ابن حبان، تحقیق شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
۵- صحیح بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل بخارى، تحقیق صدقى جمیل العطّار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، ۲۰۰۵م.
۶- صحیح مسلم، ابوالحسین مسلم بن حجّاج نیشابورى، تحقیق صدقى جمیل العطّار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، ۲۰۰۴م.
۷- صحیح مسلم شرح محیى الدین نووى، شرکة ابناء شریف الأنصارى، بیروت، ۲۰۰۷م.
۸- عمدة القارى شرح صحیح بخارى، بدرالدین عینى، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، ۲۰۰۵م.
۹- فتح البارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، مکتبة العبیکان، ریاض، چاپ اوّل، ۱۴۲۱ق.
۱۰- الکامل فى التاریخ، ابن اثیر جزرى، تحقیق أبى الفداء عبدالله القاضى، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۸ق.
۱۱- لسان العرب، ابن منظور افریقى، دار صادر، بیروت، چاپ اوّل، ۱۹۹۷م.
۱۲- مسند ابى یعلى، ابویعلى موصلى، تحقیق حسین سلیم اسد، دارالمأمون للتراث، چاپ دوم.
۱۳- مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت.
۱۴- مصباح المنیر، فیّومى، تصحیح محمد عبدالحمید، ۱۳۴۷ق.

منبع: persian.makarem.ir

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page