آقا چه شد که حج شما نیمه کاره ماند؟
شب های شهر مکه چرا بی ستاره ماند؟
بار سفر مبند، دلم شور می زند
گویا قیامت است، مَلک صور می زند
من خواب دیده ام، سرتان را به نی زدند
گرگان تشنه، زوزه کشان لب به مِی زدند
دیدم نسیم شانه به گیسوت می زند
مَرهم به زخم گوشه ی ابروت می زند
دیدم تو را به نیزه شه میگسارها
هو می کشند دوروبرت نی سوارها
آقای من، شما که مسیح عشیره ای
در کوفه متهم به گناهی کبیره ای!
دیدم که چشم پنجره ها نحس و شور بود
در دست باد چادری از جنس نور بود
دیدم به روی نی قمر باده نوش ها
رد می شد از محله ی معجر فروش ها
این جا بمان که حرمت کعبه تویی حسین
آقا مرو، که عزت کعبه تویی حسین
دیدم که حاجیان منا لنگ می زدند
شیطان پرست ها به خدا سنگ می زد
حالا که می روی سفری پرخطر حسین
پس لااقل سه ساله ی خود را مبر حسین
پاشیدم آب پشت سر محمل رباب
با ظرف اشک دیده ی خونین جگر حسین
فکری به حال ِ روز مبادای ایل کن
چندین قواره چادر دیگر بخر حسین
این ساربان به درد مسیرت نمی خورد!
یک ساربان اهل نظر را ببر حسین
او نقشه ها کشیده که دور و بر شماست
چشمش مدام خیره به انگشتر شماست