شعر «آشيانى براى دل»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 

باز بحر كرم، تلاطم كرد
تا خط روشنى نگردد گم
سر بر افراشت بيت ديگر باز
هاجرى در كوير منزل كرد
آشيانى ز صدق بر پا شد
ريگزارش بهاى گوهر يافت
گشت جّن وملَك طواف گرش
سرخوشان، رو به آن سرا كردند
دردمندان شفا از آن جستند
عارفانى كه محو يار شدند
آن چنان سرافراز شد آن خاك
ساحتش جلوه گاه ايمان شد
گوهر علم را صدف گرديد
قم، چو فيض وجود فاطمه يافت
گشت ام اُمُّ القُرإ و گشت بنام
اى جمال از تو زيب و فر جسته !
آستان تو، آشيانه دل
زايران تو زايران شرف
خاك كوى تو مايه بركات
در گهت قبله توسّل عام
رنگ وبويى ز كاظمين در آن
عطر جان، بوى آشنا دارد
اى تو اسلام را بتول ِ دگر
زهره آسمان ِ تقوايى
از تبار نجوم باهره اى
زاده دامن هدايى تو
گلى از گلستان «طاها» يى
سايه «والضّحى» بسر دارى
رُ سته از شاخسار «ياسينى»
خاندان تو، خاندان اميد
عقل، سرمايه كيان شماست
علم اگر پرتو شما گيرد
وَز شما بهره گر هنر دارد
زيور راستى ز نام شماست
شيوه مهترىّ و راه درست
هر كجا نورى از صفاست در آن
گردن جود، در كمند شماست
قلّه هاى بلند ايثاريد
هر كه از داد و دين نشان دارد
بى شما در حيات رونق نيست
من بدين خانه آمدم به نياز
دردمندم دواى دل خواهم
گرچه درمانده اى تهى دستم
شرمسارم از آنكه پر گنهم
اى شما رويگاه درويشان
رانده زين خاندان «حميد» مباد
گرنه امّيد طاعت است مرا

موجى انگيخت نام آن قم كرد
سر بر افراشت آيتى از قم
از كويرى برنگ و بوى حجاز
عشق بر پا سراچه دل كرد
كعبه صادقانه دنيا شد
سعى ديگر صفاى ديگر يافت
قبله عشق گشت خاك درش
سر نهادند و، تن رها كردند
نوشداروى زخم جان جستند
خاكبازان آن ديار شدند
تا كه مهر نماز شد آن خاك
پايگاه حديث و قرآن شد
زين جهت، تالى نجف گرديد
هر چه از عزّت و شرف، همه يافت
شهر خون ، شهر علم، شهر قيام
و ز كمالت ادب ثمر جسته
وان دلستان پراز ترانه دل
در طواف تو عارفان زده صف
بيت نورانى تو باب نجات
پُر ز و ِرد و دعا و ذكر وسلام
نقشى از مَضْجَع ِ حسين در آن
نكهت روضه رضا دارد
شيعه را بَضْعة الرّسول ِ دگر
بر سرير عفاف، زهرايى
وارث عصمتىّ و طاهره اى
دُرّى از درج «انّما» يى تو
رشك خورشيد عالم آرايى
رختى از «هَلْ اتى» ببر دارى
«
فاطمه» خوى و، «زينب» آئينى
منزل وحى و مظهر توحيد
فضل،ميراث جاودان شماست
در كف از روشنى عصا گيرد
جلوه در جمله بحر و بر دارد
مردمى جرعه نوش جام شماست
جز ز رسم شما نشايد جست
برقى از صفوت شماست در آن
همه هستى نيازمند شماست
نخل هاى كريم پر باريد
خيمه در سايه سارتان دارد
دور از خانه شما حق نيست
اى ولى نعمتان خسته نواز
و ز طبيبان شفاى دل خواهم
بانگ «لا تقنطوا» شيندستم
خانه زادم اگرچه رو سيهم
دست گيريدم اى صفاكيشان
كس از اين خانه نااميد مباد
بر تو چشم شفاعت است مرا

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page