تکفیرخلیفه دوم توسط عالم وهابی

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

برای مشاهده عکس در سایز اصلی روی آن کلیک کنید

بن باز عالم سرشناس وهابی ها می گوید :
شکی نیست که سنت مطهر پیغمبر اصل دوم دین اسلام است!! و همانا عظمت و مکانت سنت پیغمبر در بالاترین رتبه بعد از قرآن کریم قرار دارد به اجماع اهل علم! و سنت پیغمبر حجت پابرجا و استوار و خودکفایی بر جمیع مسلمانان است!
پس هر کسی که سنت را پس بزند«یا»آن را انکار کند«یا» »»»اصلا فکر کند که می تواند از آن اعراض کرده و فقط به قرآن اکتفاء کند«««پس بلاشک او به یک گمراهی بعید و به بزرگترین کفر مبتلاء شده!!! و اصلا او مرتد از اسلام است به خاطر این گفته اش!چون که او با این سخنش و با این طرز فکر خود خدا و رسول را دروغ گو می داند!و به آن دستوراتی که خدا و رسولش به او داده اند دهن کجی می کند!و اصلا یکی از بزرگترین اصول دین را منکر می شود که خدا دستور به التزام به آن اصل را داده! و گفته به آن اصل اعتماد کنید و دین را از آن بگیرید.!!!!(مجموع فتاوى العلامة عبد العزيز بن باز-ج8-ص132)
 به نظر شما خلیفه دوم كه گفت : كتاب خداوند براى ما كافى است « حسبنا كتاب اللّه » ، اين مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اكرم ( ص ) نيست؟
قضیه از این قرار است :
در کتب معتبر حدیثی اهل تسنن نقل شده که ابن عباس با گريه مي‌گويد : بدترين مصيبت وقتي بود که ميان پيامبر و قلم و دوات جدائي انداختند، پيامبر در بستر بود کساني مانند عُمَر نيز حاضر بودند ايشان فرمود نامه‌اي برايتان بنويسم که بعد از من ديگر گمراه نشويد، عُمَر گفت: درد بر پيامبر چيره شده و هذيان مي‌گويد در حالي که نزد شما قرآن است حسبنا کتاب الله، دو دستگي و اختلاف ميان حضار افتاد عده‌اي گفتند وسائل کتابت را آماده کنيد عده‌اي نيز نظر عُمَر را داشتند، پيامبر وقتي چنين برخوردي را مشاهده کردند، فرمودند برويد بيرون!

[صحيح بخاري، کتاب العلم، باب 39، ج 4 و کتاب الجهاد و السير، باب 175، ج 1 و کتاب الجزيه، باب 6، ج 2 و کتاب المغازي، باب 84(باب مرض النبي و وفاته)، ج 4 و کتاب المرضي، باب 17، ج 1.] [صحيح مسلم، کتاب الوصيه، باب 6، ج 6 و همان باب، ج 7 و همان باب، ج 8] [ احمد بن حنبل؛ مسند احمد، دارصادر، بيروت، ج 1، ص 222 و 293 و 324 و 325 و 355 / ج 3، ص 346/ تاريخ طبري، ج 3، ص 193 و ابن اثير، غرالدين علي؛ الکامل في تاريخ؛ تحقيق أبي الفداء عبدالله القاضي، بيروت، دارالکتاب العلميه، 1418 ق، چاپ سوم، ج 2، ص 185]