مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز
نفست تنگ شده کنج قفس افتادی
باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز
با حضور پسر مثل گلت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز
گرچه جان دادنتان سخت شده امّا باز
خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز
زود باشد پسرت داغ یتیمی بیند
وقت تا وقت عروج و سفرت هست هنوز
لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
ای کریمی که فقیران همه مهمان تو اند
دست خالی گدایان به درت هست هنوز
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
(زمان خواندن: 1 دقیقه)