دستِ معمار دو عالم گلِ من را که سرشت

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

دستِ معمار دو عالم گلِ من را که سرشت
روی کاشیِ دلم نام علی را بنوشت

عشق حیدر شده تزریق به رگ های تنم
می دهد عطر گلستان نجف پیرهنم

تا سپردند به دستم قلم دنیا را
صد و ده بار نوشتم علیِ اعلا را

صد و ده بار نوشتم که علی عشق من است
عشق زهرا و رسول است و حسین و حسن است

صد و ده بار نوشتم نَفَس من علی است
صبح محشر که شود دادرس من علی است

در الستی که زبان ورد لبش بود بلی
ضربانم صد و ده مرتبه می گفت علی

ضربانم، نفسم، تک تک اجزاء تنم
طپش قلبم و هر قسمتی از این بدنم

همه می گفت علی، تا شنوند اهل جهان
و بدانند غلام علی ام از دل و جان

ماه یک جلوه ظاهر شده از صورت او
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

هر چه نورست یقیناً جلوات علی است
نان و خرمای شبم از برکات علی است

من گدای کرم و لطف گدایان وی ام
تا ابد ریزه خور سفره ی احسان وی ام

میثمم، میثمِ مستی که روی دار علیست
دل من تا ابدالدهر گرفتار علیست

شده در قلّه ی توحید رصد، این آقا
قل هو اللهِ مرا کرده أحد این آقا

من مسلمان خم ابروی اویم مردم!
شیعه ی غیرتیِ گیسوی اویم مردم!

ارسالی توسط آقای علی بهزاد