عاشق یار شدن حال و هوایی دارد
هر که بیمار جنون گشت وفایی دارد
گو به آتش که گلستان شدنت کم لطفیست
پشت در سوختن از عشق صفایی دارد
میخ در حک بنمودست به لوح سینه
عشق معشوق خدا قدر و بهائی دارد
عاشقان را قد خم شهرۀ هر آفاقست
این نشانی ست که هر کرببلایی دارد
بر مه چهره نوشتند به خط نیلی
یا علی گفتن و سیلی چه صفایی دارد
تازیان و تن معشوق و دو چشم عاشق
عشق عشاق عجب شور و نوایی دارد
در ره عشق چه باک از غم بی دستی ها
نقش عشقست که این گونه نمایی دارد
مرگ شش ماهه نمودست به عالم ثابت
هرکه مست می یارست بلایی دارد
ارسالی توسط آقای مسعود مهربان