باز بوی گل یاسی به مشامم خورده است

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

باز بوی گل یاسی به مشامم خورده است
مست کردست مرا هوش و حواسم برده است
چادرت را بتکان مادر بی همتایم
تا که این دل بشود زنده که اکنون مرده است
هرکسی را که نظر بر دل و جانش نکنی
ضربه خورده به روانش و دگر افسرده است
بسکه پاکی و طهارت نسبی، صدیقه
واژه "طاهره" در پیش شما سر خورده است
بسکه تو عاشق حیدر شده ای ای بانو
بغض حیدر، زتن منکر او افشرده است
بین کوچه چه نهیبی زده ای بر دشمن
عالم از هیبت مردانه تو جاخورده است
ای جوان مادر زینب چه شکسته ای شده ای
چه شد اینگونه شدی،برگ گلت پژمرده است
چشمهای صدفت درّ گران می ریزد
بشکند دست هرآنکس که تو را آزرده است
با فشردن بشود عطر گل افشان، ای وای
باز بوی گل یاسی به مشامم خورده است
علی اکبر نازک کار