بعد یک سال و نیم بی تابی

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پهن کن بستر مرا امروز
گوشه ای از حیاط بی زحمت

تا بتابد کمی به من خورشید
مثل آن روز پر غم و محنت

بهتر از هر کسی تو می دانی
غصه ام بهر چیست، عبدالله
همسر خوب من حلالم کن
زینبت رفتنیست، عبدالله..

آب دیدم، دوباره آب شدم
گرچه بگذشته آب از سر من
تا نمردم ز خجلت اصغر
ببر این آب را تو از بر من

کاملا واضح است اینکه دگر
بیش از این زنده من نمی مانم
وقت رفتن رسیده عبدالله
ساعت آخر است می دانم

می روم لیکن از محالات است
جلوۀ ذات من افول کند
بچه هامان شدند نذر حسین
از من و تو خدا قبول کند

اشک ماتم نریز همسر من
دست از این اشک و زاریت بردار
بیقراری مکن سلامت را
برسانم به جعفر طیار؟

می روم تا به حشر عزادار
غربت شاه بی سرم باشم
می روم جمعه ها به کرب و بلا
من کمک حال مادرم باشم

یک بیابان که بود کرب و بلا
کربلا نه بگو پریشانی
دور تا دورمان پر از دشمن
هشت روزی شدیم زندانی

از صدای مهیب هلهله ها
نگرانی ما عیان گردید
بدن کودکان ما از ترس
داخل خیمه گاه می لرزید

به خدا بعد کربلا من به
غم آن تشنه لب اسیر شدم
لطف کردی تحملم کردی
چند ماهی که پیرِ پیر شدم

غصۀ شام و کوفه پیرم کرد
یک جهان ظلم و جور و نامردی
در مدینه میان آن خیمه
از چه من را به جا نیاوردی؟

تو که مجروح جنگی عبدالله
قاسم و عون و جعفری هم نیست
هر دو فرزند ما شهید شدند
و ابالفضل و اکبری هم نیست

زیر تابوت را که می گیرد؟؟
همه که رفته اند تنهایی
تو که هستی ولی خودت بند
کفنم را ببند، تنهایی!

من فقط فکر آن زمانم که
وقت دفنم چه چاره ای داری
محرمی نیست تا کمک بدهد
تن من را به خاک بسپاری

راستی گفته ام که عاشورا
تا به گودال خون دویدم من؟
پس یقینا حسین می آید
موقع احتضار و جان دادن

همۀ دلخوشی من این است
که رخش را دوباره می بینم
چه رخی؟ وای خانۀ خولی!
سوختم پا به پای یاسینم

جامۀ غرق خون شاهم را
با خودم می برم، خداحافظ
دست حق یارو یاورت باشد
با وفا همسرم، خداحافظ...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page