آثار محبت اهل بیت علیهم السلام

(زمان خواندن: 15 - 30 دقیقه)

برای این محبت آثار و بركات بسیار زیاد و فراوانی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که می گویند، اگر كسی به مقام محبت برسد، از بركات و آثار این محبت، محبت خدای متعال و امور فراوانی است. حالا من یكی از روایات را به عنوان نمونه خدمتتان تقدیم می كنم. روایت از وجود مقدس رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «خصال» صدوق نقل شده كه مرحوم صدوق از ابی سعید خدری نقل می كنند؛ رسول لله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»،[1] اگر كسی محبت اهل بیت (علیه السلام) روزی او شود، به ثواب و خیر دنیا و آخرت رسیده و اصابه به خیر دنیا و آخرت كرده است.
«فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی الْجَنَّةِ»،[2]جای تردید نیست كه چنین انسانی حتماً در درجات بهشت جا دارد.
«فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَيْتِی عِشْرِینَ خَصْلَةً»، در محبت اهل بیت (علیه السلام)، بیست تا خصوصیت وجود دارد:
«عَشْرٌ مِنْهَا فِی الدُّنْيَا وَ عَشْرٌ فِی الْآخِرَةِ»، ده خصوصیت در دنیاست و ده تا در آخرت به صاحب محبت داده می شود امّا فی الدنیا كسی كه به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) رسید، در واقع آثار محبت خدای متعال است كه در روایات دیگر هم تقدیم كردیم.
اول:
«أَمَّا فِی الدُّنْيَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ»، اول اینكه نسبت به تعلقات دنیا رها و زاهد می شود. زاهد كسی است كه محبت دنیا و غم و غصّه دنیا از دلش بیرون رفته است.
در حدیث نورانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در توحید صدوق است که حضرت فرمودند: «النَّاسَ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ صَابِرٌ وَ رَاغِبٌ».[3] مردم سه دسته هستند. عده ای به مقام زهد رسیده اند، عده ای نسبت به تعلقات دنیا زاهد نیستند امّا صابرند و عده ای راغبِ در دنیا هستند. بعد حضرت این سه دسته را توضیح دادند و فرمودند: «فَأَمَّاالزَّاهِدُ فَقَدْخَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَالْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَلَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَافَاتَهُ»، زاهد آن كسی است كه غصه ها و شادی های دنیا از دلش بیرون رفته و با آمدن به دنیا خوشحال نمی شود و با رفتن از دنیا هم، تأسف نمی خورد. بعد فرمودند: «فَهُوَ مُسْتَرِیحٌ»، این به مقام راحتی در دنیا رسیده و زهد یك چنین مقامی است كه موجب راحتی نسبت به دنیا می شود.
لذا یادم است كه در یك روایتی، خدای متعال به یكی از عباد بنی اسرائیل وقتی که متعجب شد، فرمود: این زهدی كه داشتی، عبادتی برای تزيّن زهد بود. كه هم موجب تعجیل در راحتی شده که زودتر به راحتی و اخلاص رسیدی. همۀ رنج انسان از تعلقات دنیایی است. حالا در این تعبیر نورانی حضرت فرمودند: «فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِ»، زاهد آن كسی است كه همۀ غصه ها و شادی‎های دنیا از دلش بیرون رفته. بنابراین«فهو مستریح»، راحت است و هیچ رنجی در دنیا نمی برد؛ نه خوشی دنیایی دارد و نه رنج دنیایی. البته پیداست که این مقدمۀ رسیدن به یك لذت های بالاتر است که در روایات با تعابیر مختلفی بیان شده. فرمود: «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْيَا»،[4] خدای متعال قلوب شما را ممنوع و محروم كرده از اینكه شیرینی های بالاتر مثل شیرینی ایمان را بچشید مگر اینكه از دنیا فارغ شوید؛ والا قلب تان مشغول به دنیا است و زمینۀ آن محبت ها و لذت های بالاتر برایش فراهم نمی شود.
خوب یكی از آثار محبت خدای متعال به اولیاء الهی این است كه انسان طبیعتاً وقتی محبت را دریافت كرد: «أَمَّا فِی الدُّنْيَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ». چنین انسانی كه محبت اهل بیت (علیه السلام) درش پیدا شده، این محبت سرچشمه تحریص و تحریك به عمل است. انسانی كه به این محبت رسید، محبت انگیزۀ اعمال صالحه را در او بالا می برد.
دوم:
«وَ الْوَرَعُ فِی الدِّینِ»، این ها همه روشن است كه از آثار این محبت است و بعد به مقام ورع در دین می رسیم که در دینشان محتاط می شوند.
سوم:
«وَ الرَّغْبَةُ فِی الْعِبَادَةِ»، این محبت نسبت به بندگی خدای متعال، شوق، اشتیاق و رغبت می آورد.
چهارم:
«وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ»، این محبت موجب رجوع الی الله می شود، قبل از اینكه فرصت از دستش برود. چنین انسانی حتماً توبه و رجوعی خواهد داشت.
پنجم:
«وَ النَّشَاطُ فِی قِيَامِ اللَّيْلِ»، از آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) این است كه نشاطی در شب بیداری و شب زنده داری برای آن هایی كه محب اهل بیت (علیه السلام) هستند پیدا می شود.
ششم:
«وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِی أَيْدِی النَّاسِ»،[5] نتیجۀ محبت اهل بیت (علیه السلام) این است كه انسان امیدش از آنچه در دست دیگران است، قطع می شود و نسبت به مردم ناامید می شود كه طبیعتاً مقدمۀ امیدواری نسبت به خدای متعال است و تا انسان امید به غیر دارد، زمینه امیدواری نسبت به خدای متعال فراهم نمی شود.
هفتم و هشتم:
«وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ»، عز وجل كسی است كه به مقام محبت رسیده باشد. این انسان نسبت به اوامر و نواهی خدای متعال، مقام حفظ پیدا می كند و بی تفاوت نیست؛ حافظ اوامر و نواهی است که این حافظ بودن، فقط به معنی عمل كردن نیست. این شأن اوامر و نواهی الهی در نزد او محترم می شود. كسی كه به مقام محبت و معرفت رسید، شأن الهی در نزد او محترم می شود، حرمت الهی برای او حفظ می شود و به مقام حفظ حرمات الهی می رسد. این مهم تر از صرف عمل است.
نهم و دهم:
«وَ التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْيَا وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ»، نهمین اثر محبت ما در دنیا این است، كسی كه ما را دوست دارد، دنیا را مبغوض می دارد و دیگر محبت دنیا وارد دل او نمی شود بلكه به عكس، دنیا در نظر او مبغوض می شود؛ بخاطر اینكه تعلق به دنیا مانع رسیدن به مقصد چنین انسانی است دیگر حبّ و بغض های ما اینطوری شكل می گیرد. وقتی كه چیزی را دوست بداریم، طبیعتاً نسبت به موانع او بغض پیدا می كنیم.
«العاشر السّخاء»، دهمین صفتی كه محبت ما در دنیا پیدا می كند و از آثار محبت اوست، این است كه محبّ ما به مقام سخا و بخشش می رسد و دهنده می شود. وقتی محبت ما آمد، اثر محبت ما این می شود كه در راه محبت ما و در راه محبت خدای متعال، از همه چیزهای خودش می گذرد و به راحتی آن ها را در راه خدا تقدیم می كند. این ده صفتی است كه محبت اهل بیت (علیه السلام) در دنیا به بار می آورد.

اما آنچه در آخرت نتیجۀ محبت است، این است كه:
اول:
«فَلَا يُنْشَرُ لَهُ دِیوَانٌ»،[6] در آخرت دیگر برای او كتاب و صحیفه اش را باز نمی كنند. این صحیفه مال كسی است كه در مقام نیست. كسی كه مقام محبت را دارد: «فلا ینشر له دیوان».
دوم:
«وَ لَا يُنْصَبُ لَهُ مِیزَانٌ»، دیگر برایش ترازویی قرار نمی دهد كه اعمالش را برایش بكشند و سبك سنگین كنند. بلكه این محبت هم دیوان اوست، هم میزان اوست. لذا در روایات دارد: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»، آن مُهری كه در صحیفۀ مؤمن می زنند، این مُهر است و دیگر این كتاب باز نمی شود. وقتی كسی این مُهر به كتابش خورده بود، دیگر این كتاب را باز نمی كنند. طبیعی است، جزء كسانی است که از جانب راست، كتاب به او داده می شود. در قرآن توضیح داده شده كه اصحاب یمین، كتاب شان از یمین به آن ها داده می شود و اصحاب شمال از شمال. حالا این باید معنا شود. یمین انسان، جانب ارتباط انسان با وليّ خداست و یسار انسان، جانب ارتباط خدا با شیاطین است.
سوم:
«وَ يُكْتَبُ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ»،[7] برائت از آتش جهنم برای او مكتوب و نوشته شده است.
چهارم:
«وَ يَبْيَضُّ وَجْهُهُ»، چهرۀ او نورانی است كه این نور، حقیقتاً نیاز وجه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
پنجم:
«وَ يُكْسَى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ»، حله های بهشتی را می پوشانند كه هر كدام از این ها در روایاتی معنا شده كه حالا من در صدد توضیح آن ها در این محفل نیستم. «و یكسی من حلل الجنّه» حله های بهشتی چیست و آن پوشش و كسوتی كه اهل الله و اهل بهشت در بهشت پیدا می كنند، چه كسوت و پوششی است.
ششم:
«وَ يُشَفَّعُ فِی مِائَةٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ»، در جمعیتی حق شفاعت پیدا می كنند. در این روایت دارد، صد نفر از اهل بیت خودش. در روایات دیگر بیش از این است.
هفتم:
«وَ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ»، خدای متعال به او نظر می كند، آن هم نظر رحمت و این مقامات مهمی است كه اولیاء خدا به او می رسند و جزء مراتبی است كه اهل محبّت به او اشتیاق دارند. «وانظر إلینا نظره رحیمه»، در دعاها و در دعای محبّین است، مناجات المحبّین. یكی از خواسته های محبین همین است كه تو به ما نظر كنی، ما هم به سوی تو نظر كنیم. خاصیت این محبت این است که اگر كسی به مقام محبت می رسد، دوست دارد كه مورد توجه و عنایت محبوب واقع شود. در قیامت انسانی كه به مقام محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل بیت (علیه السلام) رسیده یعنی نتیجه اش محبت خدای متعال است كه: «ینظر الله عزّوجلّ إلیه بالرّحمه»، خدای متعال به او نظر می كند و این نظر همان نظر رحمت الهی است كه حالا این ها احتیاج به گفتگو دارد.
هشتم:
«وَ يُتَوَّجُ مِنْ تِیجَانِ الْجَنَّةِ»، تاج های بهشتی را بر سر او می گذارد كه حالا این تاج باید معنا شود؛ همان تاج های نوری است كه ارتباط انسان را با مبدأ نور برقرار می كند.
«وَ الْعَاشِرَةُ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ»، دهمین كه شاید مهم ترینش است؛ اگر كسی این مقام را پیدا كرد: «یدخل الجنّه بغیر حساب»، چنین انسانی بدون حساب و كتاب وارد بهشت می شود.
«فَطُوبَى لِمُحِبِّی أَهْلِ بَيْتِی»، طبیعتاً این مقام، مخصوص محبّین اهل بیت (علیه السلام) است. روایات فراوان دیگر نیز هست.
در روایات آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) و محبت خدای متعال آمده. در حدیث عیون اخبار الرضا آمده، رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، كسی كه به مقام محبت برسد، ایمن از همۀ مخاطرات است و به وادی ایمن وارد شده است. بنابراین، در سختی های قیامت كه سخت ترین شدائد است، این انسان در وادی ایمن است.
قال النّبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم): «من أحبك كان مع النبیین فی درجتهم یوم القیامة»، كسی كه تو را دوست بدارد، هم در درجۀ انبیاء است و هم همنشین آن ها. در قیامت: «من أحبّك ومن مات و هویبغضك فلا یبالی مات یهودیا أو نصرانیا»؛[8] به عكس اگر كسی بمیرد و تو را مبغوض بدارد، فرق نمی كند که یهودی یا نصرانی از دین اسلام خارج است؛ «یهودیاً أو نصرانیاً» یا هر طور بمیرد. از این دست روایات كه آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) را بیان می كند و همان محبت خدای متعال است، فراوان است.

اولین سؤال قیامت و حسنۀ ماندگار
رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیث دیگری فرمود: «أَوَّلُ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»، (همه از عیون اخبار الرضا است) اول چیزی كه از بنده سوال می كنند این است كه آیا وارد وادی محبت و ولایت اهل بیت (علیه السلام) شده یا نه. اگر وارد این وادی شده بود، از بقیه امور ممكن است سوال و جواب شود و اگر نشده بود، اصلاً دیگر سوال و جوابی نیست. اول ما یسئل است مثل صلوه كه درباب صلوه دارد و در بالاترش در باب محبت اهل بیت (علیه السّلام) است. حالا یك حدیث نورانی است که من دو سه جمله این حدیث را ترجمه كنم؛ فرمود: «حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»، اگر این محبت آمد كه همان محبت خدای متعال است، این حسنه ای است كه دیگر هیچ سيّئه ای به او ضرر نمی زند. یعنی چه؟
اگر كسی واجد او شد و او را بدست آورد، دیگر هیچ سيّئه ای به او ضرر نمی زند. «حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها - وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»، این همان حسنه ای است كه در روایات ملاحظه فرمودید. این آیات را به گونه ایی ای تفسیر كنند، معانی مختلفی دارد و این كلام نورانی قابل بیان است. یكی از آن ها این است كه اگر كسی به محبّت اهل بیت (علیه السلام) و محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید، همان محبت خدای متعال است اگر چه این انسان در مراتبی از وجود خودش یا در ظاهر وجود خودش، آلوده شود. این آلودگی به او ضرر نمی زند و خود او هیچ وقت آلوده نمی شود.
اگر كسی در سرّش، باطنش، قلبش و لبّ خودش، محبت اولیاء خدا، معصومین و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را داشت، اگر آلوده هم بشود این آلودگی پاك شدنی و تطهیر شدنی است و این طور نیست كه این آلودگی حقیقت وجود او را بگیرد؛ كما اینكه روایاتش را مكرر ملاحظه فرمودیم و خواندیم كه اگر كسی به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) و به مقام ولایت اهل بیت (علیه السلام) رسید، دیگر هیچ گاه از اعماق وجود خودش آلوده به گناه، تخلف و معصیت نمی شود. همیشه این را عرض كردیم که گناه چیزی نیست إلّا خروج از دایرۀ ولایت خدای متعال و ولایت اولیاء معصوم و ورود به محیط ولایت اولیاء طاغوت. كسی كه از عمق وجود خودش به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) رسیده، هیچ گاه از محیط ولایتش خارج نمی شود و در محیط ولایت اولیاء طاغوت وارد نمی شود. لذا، اگر در ظاهر هم معصیتی بكند، این معصیت به حقیقت وجود او لطمه ای نمی زند؛ مثل درّی است كه در لجن بیفتد و با یك شستشو پاك می شود و هیچ وقت باطنش آلوده نخواهد شد. محبت باطن، او را از نفوذ سيّئات حفظ می كند اگر چه ظاهرش آلوده شود. این همان است كه به تعابیر مختلف در روایات متعددی آمده و فرمودند، محبّ ما مصون و محفوظ است.

محبت اهل بیت، کفاره گناهان
در آن روایت نورانی موسی بن جعفر(علیه السلام)، به حضرت عرض كرد: آقا، بعضی شیعیان شما بدی هایی را مرتكب می شوند كه خیلی زشت است نام برد. آیا ما از آن ها تبرّی بجوییم؟ حضرت فرمودند: نه، اگر محبّ ماست از او تبرّی نجوییم ولی از عملش تبرّی بجوییم؛ چون عملش از ما نیست ولی خودش از ما است. عرض كرد: بگوییم فاسق است؟ فرمود: نه، بگویید فاسق العمل و طيّب الروح است؛ بین عمل و خودشان فرق بگذارید. عملش فسق و از محیط ولایت خارج است ولی خودش فاسق نیست، خودش محبّ است. این یك معنای حدیث نورانی است و لذا، این محبّت و ولایت كفّارۀ گناهان هم است.
در زیارت جامعه كبیره خواندیم كه: «جعل صلاتنا علیكم؟ و لنا من ولایتكم»، چهار تا خاصیت دارد كه یكی از آن ها: «الكفّاره للذّنوب»، كفارۀ گناه و تدارك گناه همین محبت است که موجب طهارت انسان است. اگر ولایت، حقیقت و سرچشمۀ طهارت هستند، انسان به اندازه ای كه متصل به آن سرچشمه است طاهر است و طهارت انسان به اندازۀ ارتباطش با آن حقیقت است؛ به اندازه ای كه آن حقیقت در وجود انسان جاری شده و علامتش محبت است. اگر حقیقت ولایت را به كسی عنایت كرده باشند، علامت این عنایت دوستی اهل بیت (علیه السلام) و محبت است و این محبت نشانۀ این است كه انسان حامل آن حقیقت است و به اندازه ای كه انسان به آن حقیقت رسیده به طیب، طهارت، تزكیه و كفارۀ گناهان می رسد. این را عرض كردیم که یكی از شاگردان مرحوم ملا حسین قلی همدانی، شرحی بر زیارت جامعه دارند از شموس الطالعه که شرح دقیق و لطیفی است. از جمله اینکه ایشان آنجا این معنا را بیان كردند و فرمودند: علّت اینكه ولایت اهل بیت (علیه السلام) كفارۀ گناهان است این است كه اگر كسی محبت اهل بیت (علیه السلام) را دارد، این محبت مانع می شود كه از عمق وجودش، متمایل به معصیت شود و از معصیت لذت ببرد. بلكه انسان محب در همان حالی كه معصیت می كند، خودش با معصیت خودش درگیر است، از باطن وجودش تائب و نادم است. این ندامت همان توبه و كفاره است؛ یعنی هیچ گاه گناه به مؤمن ضرر نمی زند. اگر واقعاً خدا ایمان و محبت را به او داده، گناه به او ضرر نمی زند و این معنایش این نیست كه مؤمن لااُبالی است.
این را مكرر عرض كردیم، علامت ایمان این است كه انسان لااُبالی نیست بلکه علامت ایمان این است كه انسان اهل خیر را دوست دارد، عمل خیر را دوست دارد و اگر از دیگری سر بزند، خوشحال می شود؛ از خودش هم سر بزند، خوشحال می شود. بدی ها را دشمن می دارد چه از دیگری سر بزند و چه از خودش. در روایات آمده، علامت مؤمن این است كه اگر كار خوبی انجام داد خوشحال می شود و اگر كار بدی انجام داد، متألم و متأثر می شود. بنابراین این معنایش لااُبالی گری نیست. گفته باشیم محب لااُبالی شود، معنایش این است که اگر كسی در مقام محبت بود و بلغزد، این لغزش به واقعیت وجود او ضرر نمی زند. كسی كه به مقام محبت خدا رسیده ولی لغزش داشته باشد، لغزش به او ضرر نمی زند. این یك معنای این حدیث نورانی است.
از این لطیف تر معنایش این است كه هر كجا محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، گناه نیست. اصلاً این محبت با بدی جمع نمی شود؛ چون: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»، همۀ خیرها به وجود مقدس معصومین (علیه السلام) بر می گردد. حضرات معصومین(علیه السلام) مبدأ و منتهای همۀ خیرات هستند. هیچ شرّی نه از آن هاست و نه به سوی آن ها بر می گردد. بنابراین محبت آن ها، معنای حضور آن هاست. هر قلبی كه در آن امام(علیه السلام) حضور دارد و در او حقیقتِ ولایت عنایت شده و مورد لطف و توجه است، این قلب به مقام محبت می رسد. این محبت علامت حضور محبوب است و هر كجا آن ها هستند، بدی نیست.

قلب مؤمن، سرچشمه محبت
ممكن است یك كسی ادعای محبت كند و محبت هم داشته باشد ولی محبتش عاریه ای باشد؛ یعنی محبت در اعماق وجودش نیست و محبت را به او عاریه دادند که این همان ایمان مستعار است و این ایمان عاریه ای از او گرفته می شود. ممكن است كسی برای یك وهله ای به مرحله ای از ایمان برسد و حتّی به توحید افعالی برسد؛ به یك مقاماتی برسد و حقایقی را ببیند که محبّتی در او پیدا شود ولی اگر این ها عاریه ای باشد، این محبت و ایمان عاریه ای، با گناه یا لغزش از عمق وجود جمع می شود ولی اگر كسی حقیقتاً از عمق وجودش به مقام محبت رسید، هر كجا محبت است ضرر نیست.

در روایات است که محبت از قلب انسان شروع می شود و بعد منتشر می شود. در روایات آمده اگر برای خود قلب هم مراتبی قائل باشیم، قلب چهار مرحله دارد؛ لب، فؤآد، قلب و صدر است. محبت و حقیقت ذكر، جایش در لب انسان است. محبت اهل بیت (علیه السلام) همان حقیقت ذكر است؛ خودشان ذكرند و محبت شان هم حقیقت ذكر است. حقیقت توجه همان محبت است و حقیقت توجه، حقیقت توجه به محبوب و محبت اوست. اولیاء معصوم (علیه السلام) خودشان عین ذكرند و محبت آن ها و ذكر آن ها، ذكرالله است. توجه آن ها توجه به خدای متعال است، ذكر آن ها ذكرالله است و محبت شان محبت خداست. در آن روایت نورانی آمده که عمیق ترین لایۀ قلب همان لب انسان است و آنجا جای ذكر و حبّ است.

اگر این محبت در قلب، فؤآد و لب انسان شكل گرفت، بعد از آنجا منتشر شد و تا هر كجا كه این محبت برود، هیچ سيّئه ای نمی تواند آنجا حضور پیدا كند که قابل جمع نیست. محبت علامت حضور محبوب است و علامت حضور، ذكر است. هر كجا ذكر است، غفلت نیست و هر كجا محبت است محبوب حاضر است که با حضور محبوب، دیگر هیچ بدی نیست. لذا، مراتب وجود انسان از باطن قلب تا مراتب ظاهری قلب و قوای دیگر انسان هر كجا نورانی به نور محبت شد، مصون می شود. همین طور كه در روایت آمده: «مبثوثٌ علی الجوارح»، ایمان از قلب مؤمن سرچشمه می گیرد و بعد در جوارح منتشر می شود؛ چشم می شود چشم مؤمن، گوش می شود گوش مؤمن و زبان می شود زبان مؤمن. اگر كسی به اینجا رسید كه ایمان و محبت در اعضاء و جوارحش منتشر شد، همۀ اعضا و جوارحش مصون می شود. اگر یك موقعی دیدید که انسان با قوه ای از قوایش معصیت می كند، معنایش این است كه محبت و ایمان هنوز در آن قوه نیامده است.

وسیله تقرّب به محبوب
در آن حدیث نورانی معروفی كه فریقه ای نقل كردند و در حدیث قرب نوافل هم همین معنا بیان شده که حضرت فرمودند: خدای متعال می فرماید، «مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ»، هیچ بنده ای به من نزدیك نمی شود مگر به عملی كه من آن عمل را دوست داشته باشم. بیش از فرائض و واجبات، محبوب ترین عمل در نزد خدای متعال همان است كه او واجب كرده و جزء فرائض قرار داده چه فرائض ایمانی باشد و چه عملی، در نزد او محبوب ترین است. فرمود: ولی قرب مؤمن در همین حد متوقف نمی شود. «وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ»، سپس قرب نوافل است که تا به جایی می رسد، من او را دوست می دارم. «حَتَّى أُحِبَّهُ»،[9] حتی او مرا دوست می دارد و در اثر عمل به فرائض و نوافل به مقام محبت می رسد.

در بعضی نقل ها این است که فرمود: «فإذا أحبّنی فأحبت»، وقتی به مقام محبت رسید، من او را دوست می دارم و وقتی كسی محبوب خدا شد: «كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِی يَبْطِشُ بِهَا»، فرمود: من چشم، گوش، زبان، دست و پای او می شوم. این معنایش چیست؟ معنایش همین است که اگر كسی به مقام محبت و ولایت رسید، حقیقت ولایت به او عطا می شود و وقتی عطا شد دیگر این دست، دست او نیست؛ چشم، چشم او نیست؛ گوش، گوش او نیست و زبان هم زبان او نیست. به تعبیر دیگر، با قوۀ خود كار نمی كند بلکه با ارادۀ محبوب كار می كند؛ او حضور پیدا می كند و متصدّی می شود.

محبت، علامت حضور محبوب
اگر انسان به مقام محبت رسید و این محبت در اعضاء، جوارح و قوای انسان منتشر شد، همۀ قوای انسان محبّ شد و این محبّ محبوب می شود. وقتی محبوب شد دیگر کسی كه با این كار می كند خودش نیست. به تعبیر دیگر، محبّ اراده اش در دست خودش نیست و اول چیزی كه باید به محبوب واگذار كند، حول و قوه اش است. اگر واقعاً محبّ است و این طوری شد که محبّ حول و قوۀ خودش را واگذار كرد، این حول و قوه دیگر در اختیار او است و دیگر هیچ سيّئه ای را آنجا راه نمی دهد. در واقع محبّت علامت حضور محبوب است و هر كجا او هست خوبی هست. شاید معنای این حدیث نورانی این است: «حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ» ، هر كجا محبت است، سيّئه نیست و این خوبی است كه هیچ سيّئه ای نمی تواند به صاحب او ضرر بزند. اگر عضوی از اعضای انسان یا قوه ای از قوای انسان دچار سيّئات شد، علامت این است كه محبت در آنجا نیست و این همانی است كه در بعضی از روایات آمده که  مؤمن اگر گناه كند، در آن حال و در آن فعل ایمانش از او سلب می شود و محال است با ایمان گناه جمع شود.

لذا، هر كجا خاصیت نورانیت محبت است، محبّت علامت حضور محبوب است. «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَكَرَنِی»، در روایات است: «فإذا أحبّنی فأحبت»، هر كجا محبت حقیقی است، محبوب است و هر كجا محبوب است وادی ایمن است. هیچ سيّئه ای، چه منكر ظاهری و چه منكر باطنی به محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) راه پیدا نمی كند. ولایت علی بن ابیطالب(علیه السلام)، حصنی آن حصن حصین خداست. به تعبیر دیگر، همه جا را شیطان می تواند برود جز وادی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)؛ آن محیطی است كه دست شیطان به آن نمی رسد. «إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین »، شیطان به آن وادی راه ندارد، سيّئه به آن وادی راه ندارد. هر كجا محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، آنجا محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و محیط حكومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.

به تعبیر دیگر، هر كجا محبت است، حكومت محبوب است. اگر چشم انسان معصیت می كند، از محیط حكومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از محیط محبت خارج است. هر منطقه ای از مناطق وجود انسان كه نورانی به نور محبت شد یعنی مملكت امیرالمؤمنین شده است. یعنی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آنجا حضور دارد. محبت، علامت حقیقت ولایت است و معنایش این است كه آن حقیقت به او عنایت شده و تحت ولایت قرار گرفته است. لذا، اگر كسی در مقام محبت تام بود، می شود وليّ الله که به مقام ولایت رسیده؛ این انسان كسی است كه در وادی ایمن است. «كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی يَسْمَعُ بِهِ»، می گوید: گوش، دست، زبان و قوایش مال خودش نیست. اگر كسی محبّ است، مال محبوب است و در مملكت محبوب وارد شده. وقتی وارد در مملكت محبوب شد دیگر وادی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و آنجا سيّئه محال است که نفوذ پیدا كند. این ها آثار و بركات محبت است؛ محبت اولیاء خدا و محبت معصومین(علیه السلام)، همان محبت خدای متعال است.

درجات محبت خدا
محبت دوستان خدا، همه محبت خداست امّا محبت درجاتی دارد. در خلوص، خالص ترین محبتِ خدای متعال آن محبتی است كه به آن حبیب حقیقی، به آن كسی كه جز خدا در آن نیست، جز ذكر در آن نیست، عین ذكرالله است و عین كلمه حبّ است، تعلق می گیرد. عالی ترین و خالص ترین محبت، محبت اوست كه این محبت، طریق محبت خداست. اگر انشاءالله خدای متعال توفیق داد. اگر محبت معصوم(علیه السلام) آمد، خاصیتش این است كه انسان هر كجا او هست، دوست می دارد. در روایات آمده، محبت دوستان محبت ماست و مجازی نیست؛ چون اگر كسی دوست شد، در مملكت او وارد شده. هر قلبی كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) دوست می دارد، عرش و محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. لذا، نمی شود كسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دوست داشته باشد و آن قلب را دوست نداشته باشد؛ چون محیط ولایت و دایرۀ وجودی مملكت، حضرت است. محیط نورانیت حضرت است.

لذا، هر كسی به مقام محبت و نورانیت رسیده، آنجا مقام حضور معصوم(علیه السلام) است. مقام حضور معصوم(علیه السلام)، مقام مصونیت حضرت است. اگر كسی می خواهد به یك جایی برسد كه هیچ چیز به او ضرر نزند، ضابطۀ كلی اش این است: «حبّ عليٍّ حسنه لا یضرّ معها سيّئه». هر عضوی از اعضا و مرتبه ای از مراتب وجودش كه نورانی به این محبت شد؛ به شرط اینكه این محبت، محبت عاریه ای نباشد و مستقرّ باشد، آن وادی، وادی ایمن است. محیطی است كه محبوب، خدای متعال است و خدای متعال او را در محیط ولایت خودش و در محیط وادی امن قرار می دهد.

ذکر مصیبت
«السَّلَامُ عَلَيْكَ یا ابا عبدالله وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِین».
             ايّ درّ یگانه ولایت░▒▓▓▒░محبوبه خانه ولایت
     ای گنج حسین در خرابه░▒▓▓▒░پیوسته به گریه و عنابه
    ای فاطمه را سرور سینه░▒▓▓▒░زهرای سه سالۀ مدینه
        یادآور فاطمه در قنوتت░▒▓▓▒░فریاد حسین در سكوتت
علائم محبت خدا و بندگی خدا محبت امام حسین در همه وجود اوست
         نازك بدنت پر از نشانه░▒▓▓▒░از بوسه گرم تازیانه
 از خون سرت ز ضربت سنگ░▒▓▓▒░گیسوی مقدّست شده رنگ
     روی تو حسین را صحیفه░▒▓▓▒░آزرده ز سیلی سقیفه
   بر فرق تو ریخت ای گل پاك░▒▓▓▒░خاكستر و سنگ وخار و خاشاك
         ای ماه به خاك آرمیده░▒▓▓▒░برخیز ستاره ات دمیده
 چشمی بگشا كه دل بر آمد░▒▓▓▒░برخیز كه یار با سر آمد
       بر دیدن روی یار امشب░▒▓▓▒░روپوش بزن كنار امشب
   دوران غمت به سر رسیده░▒▓▓▒░گمگشته ات از سفر رسیده
این است كه ظهر روز عاشور░▒▓▓▒░با گریه شده از تو كم كمك دور
وقتی از كنار خیمه هایش فاصله می گرفت؛ مرحوم محدث می نویسد، دختر سه ساله ای دوید و دامن بابایش را گرفت و گفت: بابا می روی میدان ولی بدان که دخترت تشنه است. این است كه با دلی پر از درد،  بر عمه سفارش تو را كرد. این است كه زیر چوب دیدی و قرآن از دهان او شنیدی.
مرحوم محدّث نقل كردند که وقتی یزید دست به چوب خیزران برد، صدای تلاوت قرآن امام حسین(علیه السلام) در مسجد اموی پیچید و این دخترك ها روی دوش بزرگترها بالا رفتند. دختر امام حسین(علیه السلام) روی دوش عمّه رفت، یك نگاهی كرد و دید سر بابایش میان تشت قرآن می خواند و یزید با چوب خیزران به لب و دندانش جسارت می كند. نوشتند: این كودك تب كرد، بیمار شد و دیگر از این بیماری بیرون نیامد.
    این هستی توست در برش گیر░▒▓▓▒░گل بوسه ز روی عنبرش گیر
  بگشوده دو چشم خود به سویت░▒▓▓▒░با گریه نگه كند به سویت
روپوش را كنار زد دید بابا با سر آمده، دست های كودكانه اش را دراز كرد، با محبت و كمال لطافت، سر بابا را در آغوش گرفت.
           كی مهر سحر طلوع كرده░▒▓▓▒░مه پیش رخت خضوع كرده
             قربان دو چشم نیم بازت░▒▓▓▒░خاموشی و اشك جان گدازت
   این اشك دو دیده ات مرا كشت░▒▓▓▒░رگ های بریده ات مرا كشت
        شب از سفر آمدی پدر جان░▒▓▓▒░وقت سحر آمدی پدر جان
   كی جسم تو را به خون كشیده░▒▓▓▒░رگ های گلویت را بریده
    گیرم كه لبت ز چوب خسته اند░▒▓▓▒░دندان تو را چرا شكستند
«السّلام علی الفقر المقروء بالقدیم»؛
        چشم تر و كام خشك داری░▒▓▓▒░از خاك تنور مشك داری
              قرآن خدنگ وای بر من░▒▓▓▒░پیشانی سنگ وای برمن
           خجلت زده از تو و عمویم░▒▓▓▒░از آب دگر سخن نگویم
        القصه در آن سیاهی شب░▒▓▓▒░سر بود و رقیه بود و زینب
       بر عمّه وفای خود نشان داد░▒▓▓▒░لب بر لب شه نهادو جان داد
        خاموش چرا به انجمن شد░▒▓▓▒░پیراهن كهنه اش كفن شد
با بابا صحبت كرد؛ آنچه مقاتل نوشتند، چند جمله بیشتر نیست: «بابا من الّذی قطع وریدك من الذی أیتمنی علی صغر سنّی»، دیدند خم شد و لب ها را بر لبان سید الشهدا(علیه السلام) گذاشت؛ حضرت رقیه(سلام الله علیها) یك طرف و سر مطهّر سیدالشهدا(علیه السلام) هم یك طرف.
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░
[1] . بحارالأنوار، مجلسی/ 27/78 باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم.
[2] . همان.
[3].الكافی، شیخ کلینی/2/455، باب محاسبةالعمل.....، ص: 453.
[4].الكافی، شیخ کلینی/2/128، باب ذم الدنیا و الزهد فیها ....
[5]. همان.
[6] . همان.
[7]. بحارالأنوار، مجلسی/ 27/78 ، باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم.
[8] . همان.
[9]. همان.

منبع : واعظون

دیدگاه‌ها   

0 #1 پاسخ: آثار محبت اهل بیت علیهم السلامشهیذ گمنام 1396-07-12 12:59
سلام تشکر میکنم بابت تمام مطالب مفید سایت تون. خدا به موسس سایت هم عمر باعزت بده که این ایده تاسیس رو داده .یاعلی
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page