بار الها عمر خود كردم تباه در فساد و در لجوج و در گناه
دارم از كردار خود صدها ندم مانده در ره ، كى رسم بر مقصدم
آمدم در ره ولى گم كرده راه هم نبود از اولم قصد گناه
نه شمردم امر و فرمان تو خوار نه كه شك كردم تويى پروردگار
نه كه بودم از عقوبت بى خبر نه كه كردم جامه تقوى به بر
نه كه منكر بودم از وعد و وعيد نه مرا باك از عذاب الله شديد
برد از من آن هواى نفس ياد حين عصيان آن چه بودم اعتقاد
شد چنان مغلوب عقلم بر هواى كه شد از من سلب آن نيكو قواى
هم شقاوت يار من شد در فساد هم هواى نفس غالب بر نهاد
زين سبب من را به خود آمد غرور كه بپوشيدى گناهم بر مرور
نزد دونان اين سخن باشد عجيب كه كسى از ستر حق يابد فريب
بار الها عمر خود كردم تباه
- بازدید: 1330