"بی همگان بسر شود بی تو بسرنمی شود مست می آشنا منم , پر قدح , عاشقانه کن خم شده قد سرومن , بی تو در این دیار غم من همه جسم و, روح تو, مستی این صبوح تو ساغر و باده دست تو , مستی ما ز مست تو می تو بنوش جمع ما ,شعله تو زن به شمع ما گرد غم و فراق تو , کس نزداید از دلم چین امید وصل تو , صف زده در جبین ما سینه ی آب دیده در , حسرت روی ماه تو خانه ی دل تباه شد , مامن حب جاه شد صوت هلا درآر , تا , هلهله ای بپا شود دادستان دادگر , وا گره هزار کن پرده نشین , پرده در , غمزده ها دمی نظر "بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود |
|
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود ." بی می آشنای تو غصه بدر نمی شود چاره تویی نگار من بی تو دگر نمی شود جام جهان نشان تویی بی تو نظر نمی شود نیک و بد عمل بیا , بی تو قدر نمی شود بی رخ در فشان تو , نقره که زر نمی شود غایب انجمن بیا ,بی تو اثر نمی شود خنده ی صبح آرزو , بی تو گهر نمی شود نقد تو دیده می کنم , بی تو قمر نمی شود پایه تو تازه کن بیا , بی تو عمر نمی شود بی خبران خبر شود , بی تو خبر نمی شود غصه ی هجر تلخ ما بی تو بسر نمی شود این شب خوفناک ما بی تو سحر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود " |