معناى سنت و تحليل آن

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

 سنت به معناى روش مى باشد لكن بايد دقت كرد كه روش در چه چيزى مقصود است و نيز بايد توجه داشت كه هر قوم و گروهى به لحاظ شرايط مكانى و زمانى در امورات دنيايى و روابط اجتماعى يك آداب و رسومى را براى خود مقرر مى كنند كه نوعا ريشه هاى واقعى ندارند ولى آن وقت روشهاى عملى و اخلاقى واقعيت داشته و مطلوب است - براى انسان با هر خصوصيتى كه باشد - كه ريشه هاى فطرى داشته باشند. البته اين ريشه ها و تمايلات فطرى در تمامى انسانها يكى است مانند ميل به حقيقت يابى و زيبايى طلبى و خودخواهى و امثال آن ، و نيز فراگير بوده و تمامى ابعاد وجودى او اعم از فردى ، اجتماعى ، روحى و مادى را شامل مى شود به گونه اى كه اهداف واقعى وجود او را دنبال كرده و محقق مى گردانند و لذا جز در پرتو اديان الهى دست نخورده ، محقق نمى شود زيرا اين روشها در اين اديان از ناحيه كسى است كه خالق و رب انسان است كه هم مى داند چگونه موجودى آفريده و هم مى داند براى چه چيزى او را آفريده است و هم راه و روش دقيق رساندن او را به هدف واقعى مى داند از اين جهت مى فرمايد: فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لاتبديل لخق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون (908)، (پس چهره دلت را به سوى دين پابرجا قرار بده فطرت خدايى كه مردم را بر آن خلق كرد و تغيير و تبديلى براى خلقت او نيست اين است دين پابرجا و لكن اكثر مردم نمى دانند) و در جاى ديگر آن تمايل حقيقى انسان را بيان كرده و همان را دين قيم معرفى فرموده است و آن عبوديت خداوند متعال است ، امر ان لاتعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس ‍ لايعلمون (909)، (خداوند امر كرده است كه جز او را نپرستيد اين است دين پابرجا ولكن بيشتر مردم نمى دانند) شايد علت عدم آگاهى بيشتر مردم از اين تمايلات حقيقى در وجودشان ، همان سرگرمى به امور پيش ‍ روى خود و تمايلات حسى آنها باشد كه موجب مى شود قواى عقلى خود را به كار نبندند تا آن تمايلات درونى شكوفا شده و جهت پيدا كنند. زيرا تمايلات فطرى مانند تمايلات غريزى و طبيعى در انسان ، خود به خود شكوفا نمى شود و اگر انسان يكى از قواى مهم درونى خود را - عقل - كه نقش ‍ اساسى در وجودش ايفا مى كند به كار نگيرد آن واقعيات وجودش ظهور نمى كنند از اين جهت يكى از دستورات اكيد انبياء به كار بستن عقل (910) است و كار آنها هدايت و شكوفايى آن مى باشد همان طور كه على عليه السلام مى فرمايد: و يثيروا دفائن العقول (911)، (انبياء آمدند تا گنجينه هاى عقلها را بيرون بياورند) و آنوقتى اين روشها نقش اساسى را در وجود انسان مى گذارد كه با بينشهايش نسبت به خود و جهان و مبداء و معاد او پيوند حقيقى داشته باشد و اين كار فقط از بيانات دين حق ساخته است كه در نهايت كار هم آن فقط مفيد خواهد بود و حقانيتش ظهور خواهد كرد كه اگر انسان در مسيرش بوده بهره مند مى شود، قرآن كريم مى فرمايد: يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحق المبين (912)، (روز قيامت خداوند جراى حق ايشان را بتمامه مى دهد و مى فهمند كه خداوند حق آشكار بوده است ) و بطلان غير حق تعالى و غير روش حق ظاهر مى شود آنگاه كسانى كه در آن مسير بوده اند به خسران آن مى رسند، قرآن مى فرمايد: للّه للّه و نزعنا من كل امة شهيدا فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما كانوا يفترون (913)، (و از هر گروهى گواهى مى گيريم و مى گوييم برهان خود را بياوريد پس مى فهمند كه حق براى خداست و آنچه را كه افتراء مى بستند گم مى شود) و در جاى ديگر مى فرمايد: وضل عنهم ما كانوا تزعمون (914)، (و آنچه را كه گمان مى كرديد از شما گم مى شود) و نيز مى فرمايد: و القوا الى الله يومئذ السلم وضل عنهم ما كانوا يفترون (915)، (و در روز قيامت پيوند آشتى را به سوى خدا مى افكنند و آنچه را كه افترا مى بستند از ايشان گم مى شود). و چون انسان به لحاظ ساختمان وجوديش ناگزير است كه از روشهايى تبعيت كند تا زندگانيش سامان گرفته و تاءثير مطلوبى در وجودش بگذارد، بناچار با كمى دقت و رعايت انصاف حكم مى كند آن روشى كه با اين ساختمان منطبق است و خاستگاه آن است يا به طور احتمال اين گونه است ، لازم است تبعيت شود و روشهاى ديگر ناديده گرفته شود قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى فمالكم كيف تحكمون (916)، (آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند سزاوار تبعيت است يا كسى كه هدايت نمى كند مگر اينكه هدايت شود پس چيست شما را، چگونه حكم مى كنيد؟) و امام رضا عليه السلام نيز به آن زنديقى كه نزد ايشان آمد فرمود: (اگر سخن شماانكار مبداء و معاد و رسالت انبياء - درست باشد كه اين چنين نيست ، آيا ما با شمان مساوى نيستيم ؟ و نماز و روزه و زكات و اقرار ما ضررى براى ما ندارد، آن شخص ساكت شد، امام فرمود: اگر سخن ما حق باشد كه اين چنين است ، آيا شما هلاك نشديد و ما نجات نيافته ايم ؟(917)) شبيه اين سخن را امام صادق عليه السلام به ابن ابى العوجاء كه يكى از زنديقهاى زمانش بود فرموده (918) است .