مقابله با دشمنان خدا و ستمگران

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

 قرآن كريم براى مقابله با شيطان كه در راءس دشمنان خدا قرار دارد مى فرمايد يگانه راه مقابله با او تذكر و توجه به خداست ، ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكر و فاذا هم مبصرون (1577)، (همانا متقين وقتى عده اى از شيطانها با آنها تماس برقرار مى كنند متذكر شده و سپس بينا مى شوند) و همچنين اسلام براى حفظ ايمان مؤ منين در جامعه بشرى علاوه بر اينكه دستور داده است به دورى از دشمنان خدا و ستمگران بلكه به مؤ منين امر كرده است كه براى مقابله با آنها آمادگى داشته باشد و هر چيزى كه در اين جهت لازم است تحصيل كنند تا وقتى آنها به مبارزه بر عليه حق و اهل حق قيام كردند با آنها مقابله كنند تا حملاتشان دفع شده و مؤ منين بر آنها غلبه كنند، از اين جهت مى فرمايد: و لايحسبن الذين كفروا سبقوا انهم لايعجزون و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله وعدوكم (1578)، (كافران گمان نكنند كه پيشى گرفتند ايشان نمى توانند عاجز كنند و آماده كنيد براى ايشان آنچه را كه مى توانيد از نيرو و از اسبان بسته كه به واسطه آن دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد) و اين مسئله آن قدر مهم است كه آيات و روايات فراوانى در رابطه با جهاد با دشمن و كيفيت آن و مسائل مختلف آن ، وارد شده است و آن يكى از فروع دين به حساب آمده است كه منكر آن با توجه به اينكه به انكار نبوت مى انجامد بينات گوناگونى وارد شده است براى اطلاع از آن بايد به كتابهايى كه در اين زمينه مستقلا نوشته شده است رجوع كرد.
و در مقابله با ستمگران نيز دستورات مهمى آمده است لكن مقابله با آنها با مقابله با دشمنان مستقيم دين فرق دارد اگر مقابله با ستمگر منجر به جنگ و خونريزى شود در صورتى تجويز مى شود كه احراز شود فايده اى دارد هر چند خونهايى هم در آن ريخته شود يا اينكه ستمگر با اصل دين در مبارزه باشد كه آن وقت سكوت خيانت به دين محسوب مى شود - البته بحث دقيق و جزيى تر در اين قسمت كه به بحث امر به معروف و نهى از منكر و تقيه مربوط مى شود به عهده فقهاء و نظر ايشان است - بحث ، در اصل مقابله با ستمگران و سستى نكردن در برابر ايشان است از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (در وصيت اميرالمؤ منين عليه السلام به اصحابش ‍ آمده است : اذا حضرت بلية فاجعلوا اموالكم دون انفسكم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دون دينكم و اعلموا ان الها لك من هلك دينه و الحريب من حرب دينه ، الا انه لافقر بعد الجنة ، الا و انه لاغنى بعد النار، لايفك اسيرها و لايبرا ضزيرها (1579)، (وقتى مصيبتى حاضر شد اموال خود را در برابر جانتان قرار دهيد - و با آن از جانتان حمايت كنيد - هنگامى كه جنگى رخ داد جانتان را در برابر دينتان قرار دهيد و بدانيد كه نابود شده كسى است كه دينش نابود گردد و از بين رفته كسى است كه دينش از بين رود، آگاه باشيد كه بعد از بهشت نيازمندى نيست ، آگاه باشيد كه بعد از آتش ‍ بى نيازى نيست ، كه اسيرش آزاد نمى شود و زخمش خوب نمى شود) همان گونه كه روش سياسى ائمه عليهم السلام در برخورد با حكام ظلم اين گونه بود كه اولا خود را در معرض حاكميت حكومت حق خود قرار مى دادند كه اگر شرايط اجتماعى فراهم بود آن را بپذيرند و اگر شرايط موجود نبود مردم را نسبت به حق حاكميت خود آگاه مى كردند تا از طرفى هم وظيفه خود را اداء كرده باشند و هم اتمام حجت بر مردم و حكام ظلم شود و ثانيا اگر شرايط حاكميت حق خود فراهم نبود و اصل اسلام نيز در خطر نبود مقابله مسلحانه نمى كردند تا اصل اسلام در خطر نيفتد و تدريجا شرايط حاكميت خود فراهم شود و اگر به چنين كارى دست مى زدند با توجه به مسائل گذشته ، حكام ظلم منتظر چنين برخوردى از ايشان بودند و ايشان را نابود مى كردند بدون اينكه به حسب ظاهر فايده اى داشته باشد، زيرا ايشان ماءمور بودند در زندگى اجتماعى و سياسى به طور عادى زندگى كنند. با اين وجود از روشنگرى دست برنمى داشتند يا در قالب دعا و يا تعليم و تربيت به گونه اى كه از اذيت و آزار حكام ظلم در امان نبوده يا در گوشه خانه به سر مى بردند و يا تحت نظر و مراقبت ايشان نبودند و يا در گوشه زندان و يا در تبعيد و تحت مراقبت شديد ايشان در پادگان نظامى و در آخر هم به نقشه هاى شوم ايشان را به شهادت رساندند.