متن ادبی «ماجرای پهلوی تو تلخ است...»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 

داغ تو چه قدر نزدیک است.
داغ تو چه قدر زجر آور است.
داغ تو چه قدر کشنده است.
ای تمام غربت جهان
ای تمام دلشکستگی تاریخ
ای تمام رنج‏ های انسان
ماجرای پهلوی تو را چگونه مویه کنیم.
پشت کدام پنجره بایستیم و زیارتنامه ‏ات را خون بنالیم.
سر بر کدام دیوار بگذاریم و داغت را شماره کنیم؟
ای بهار در تیررس خزان زودرس!
چه کسی شب‏های دلتنگی علی علیه‏ السلام را خون ببارد؛ بعد از این؟
چه کسی دردهای انباشته علی علیه ‏السلام را بشنود؛ بعد از این؟
... بعد از این مدینه شب‏های بی تو را چگونه تاب بیاورد؟
بعد از این بیت‏ الاحزان سر بر کدام دامن بگذارد؟
بعد از این آسمان چگونه ببارد؟
زمین چگونه قامت نشکند؟
ای هنگامان همیشگی اندوه!
فرشته بخوانمت
یا انسان متعالی؟ کدام یک؟ تو را که در صورت، انسانی و در سیرت، فرشته.
تو را با کلام لحن بسوزیم؟
تو را با کدام زبان مصیبت بخوانیم؟
ای شب‏های بی ستاره‏ات زود هنگام!
ای کوه ‏ترین صبر!
کدام داغ تو را بنویسم؛
که سنگدلانه تازیانه‏ ات زدند
که بی رحمانه سیلی‏ ات زدند.
که نامردانه پهلویت را شکستند؟
تو را که دستانت بوسه گاه آفتاب بود.
تو را که چشمانت ضریح آسمان بود
تو را که دریاهای جهان، کنار نامت پهلو گرفتند.
تو را که گل‏های جهان، عطر نامت را وام گرفتند.
تو را که باران، به یمن نگاه تو نازل شد.
خورشید، فردا را بی تو در کنج کدام خرابه غروب کند؟
دریا، فردا را بی تو در کدام ساحل، سر بکوبد؟
آسمان، فردا را بی تو در کدام کرانه شعله ‏ور شود.
شب‏های بی تو، مرگ بار است.
روزهای بی تو، داغناک است.
ای مادر پدر!
ماجرای پهلوی تو تلخ است.
بگذار فقط خدا بداند که چه بر مدینه گذشت؟!
بگذار فقط خدا بداند...

شعر از : مریم سقلاطونیی