ملاقات با امام زمان (13)

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

 استادمان مرحوم آية اللّه آقاى حاج شيخ مجتبى قزوينى (رضوان اللّه تعالى عليه) قضيّه استادش مرحوم آية اللّه آقاى ميرزا مهدى اصفهانى را اين چنين نقل مى فرمود:
مرحوم آية اللّه ميرزاى اصفهانى مى فرمود:
در ايّام تحصيل که در نجف اشرف بودم، در علم اخلاق وتزکيه نفس وسير وسلوک از محضر آقاى سيّد احمد کربلائى که يکى از عرفاء بلند پايه بود استفاده مى کردم، تا آنکه در رشد وکمالات معنوى وتزکيه نفس از نظر ايشان به حدّ کمال وبه اصطلاح به مقام قطبيّت وفناء فى اللّه رسيدم.
او به من درجه وسمت دستگيرى از ديگران را داد ومرا استاد در فلسفه اشراق دانست، او مرا عارف کامل وقطب وفانى فى اللّه مى دانست ولى من که خودم را نمى توانستم فريب دهم وهنوز از معارف حقّه چيزى نمى دانستم، دلم آرام نگرفته بود وخود را در کمالات ناقص مى دانستم، تا آنکه به فکرم رسيد که شبهاى چهارشنبه به مسجد سهله بروم ومتوسّل به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بشوم شايد آن آقائى که خداى تعالى او را براى ما غوث وپناهگاه خلق کرده توجّهى به من بفرمايد وصراط مستقيم را به من نشان بدهد.
لذا به مسجد سهله رفتم واز جميع علومى که:
سر به سر قيل وقال، نه از آن کيفيّتى حاصل نه حال.
واز افکار عرفانى متصوّفه واز بافته هاى فلاسفه، خود را خالى کردم وصد در صد با کمال اخلاص وتوبه به مقام مقدّس آن حضرت، خود را در اختيار گذاشتم، که ناگهان جمال پر نور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ظاهر شد وبه من اظهار لطف زيادى فرمود وبراى آنکه ميزانى در دست داشته باشم وهميشه با آن ميزان حرکت کنم، اين جمله را به من فرمودند:
طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوٍ لانکارنا يعنى:
جستجوى معارف وشناخت حقايق از غير خط ما اهل بيت طهارت مساوى است با انکار ما.
وقتى مرحوم ميرزاى اصفهانى اين جمله را از آن حضرت مى شنود، متوجّه مى گردد که بايد معارف حقّه را تنها وتنها از مضامين آيات قرآن وروايات اهل بيت عصمت وطهارت استفاده کند ولذا به مشهد مقدّس مشرّف مى گردد، معارف قرآن واهل بيت را به پاک طينتان از اهل علم تعليم مى دهد وشاگردانى که همه اهل معنى وتشرّف وتزکيه نفس ودر صراط مستقيم معارف حقّه هستند، به جامعه روحانيّت تحويل مى دهد.
در اينجا چند تذکّر وتوضيح را لازم مى دانم که به عرض خوانندگان محترم برسانم.
اوّل:
آنکه قضيّه تشرّف مرحوم ميرزاى اصفهانى، به انحاء مختلف نقل شده وچون براى من آنچه را که استادم مرحوم آقاى حاج شيخ مجتبى قزوينى نقل فرموده بودند معتبر است، اين نحوه که نقل کردم نزد من معتبرتر است.
دوّم:
مرحوم سيّد احمد کربلائى، از شاگردان ملاّّ حسين قلى همدانى است ومراسلاتى دارد که ظاهرا شخصى معنى اين شعر شيخ عطّار را مى پرسد:
دائما او پادشاه مطلق است
او بسر نايد ز خود، آنجا که او است
 
در کمال عز خود، مستقرق است
کى رسد عقل وجود، آنجا که او است
که ابتداء مرحوم آخوند خراسانى جواب مختصرى مى دهد وبعد همان سؤال را از مرحوم شيخ محمّد حسين غروى کمپانى مى کنند، که ايشان طبق مذاق فلسفه مشاء پاسخ مى گويد وبعد باز همان سؤال را از مرحوم سيّد احمد کربلائى مى پرسند، که ايشان طبق مذاق فلسفه اشراق جواب مى دهند که عينا آن مراسلات نزد من موجود است، بنابراين مرحوم سيّد احمد کربلائى مذاقشان مذاق عرفانى وحدت موجودى است واين مطلب کاملا از آن مراسلات استفاده مى شود.
سوّم:
مرحوم آية اللّه آقاى ميرزا مهدى اصفهانى در روز پنجشنبه 19 ذيحجّه الحرام 1365 هجرى قمرى در مشهد مقدّس از دنيا رفت ودر وسط دار الضّيافه آستانه مبارکه حضرت رضا (عليه السّلام) دفن شد.
ضمنا بعضى از شاگردان مرحوم ميرزاى اصفهانى وفرزند بزرگوارش در کتاب دين وفطرت قضيّه او را اين چنين نقل مى کنند.
از جمله عالمان وفقيهان ومربّيان روحانى دهه هاى گذشته مرحوم مبرور آية اللّه العظمى آقاى ميرزا مهدى اصفهانى رضوان اللّه تعالى عليه است (1365 - 1313 هجرى قمرى) بوده است، که مراکز علمى خصوصا حوزه علميه مشهد سالها تحت نفوذ وسيطره معنوى آن بزرگوار بوده وتعاليمشان از جمله حرکتهاى عظيم فکرى معاصر گشته که همچون سدّى فولادين در مقابل انحرافات ايستاد ومعارف قرآن وائمّه طاهرين را به عنوان تنها راه دستيابى به اسلام خالص عرضه داشته است.
بسيارى از دانشمندان شيعه که امروز نگهبانان مرزهاى تشيع اند در محضر آن بزرگوار درسها گرفته وپندها آموخته اند اين تب وتابى که امروزه در زادروز امام عصر (عج اللّه تعالى فرجه الشّريف) مى بينيم، گوشه اى از شراره هاى محبّتى است که ايشان به پيشگاه امام زمان (عليه السّلام) مى ورزيده واينک جلوه هائى از آن آشکار گشته است...
آن بزرگوار، در آن هنگامى که به تحصيل مشغول بوده وسينه خويش رااز علوم اسلامى مى انباشته در برخورد با روشها ومشربهاى گوناگون از جمله مکاتب فلسفى وعرفانى به حيرت ونوسان کشيده مى شود واضطراب عجيبى بر روحش سايه مى افکند.
پريشانى وآزردگى حاصل از بلاتکليفى، انقلاب فکرى در او ايجاد مى کند که نمى داند چه بکند وبه کجا برود وبه کدام سير، از سيرهاى علمى ومعنوى آن زمان رو کند.
سرانجام براى نجات از اين دغدغه خاطر، به حضرت ولى عصر (اروحنا فداه) متوسل مى شود وچاره مشکل را از آن حضرت مى طلبد.
حضرتش نيز تفضّل مى کنند ودر کنار قبر هود وصالح در وادى السّلام نجف تشريف فرما شده بر او تجلّى مى فرمايند وراه را به او مى نمايانند.... او که در آنجا با قلبى شکسته وديده اى گريان ديدار را آرزو مى نمود سرانجام به مقصود خود نائل مى آيد وشرفياب محضر پرفيضش مى شود ودرمان درد خويش را مى يابد.
بدين گونه که وقتى در بيدارى به خدمت حضرت مى رسد، بر سينه آن حضرت نوارى را به رنگ سبز به عرض 20 سانت وبه طول قريب 60 سانت مى بيند، که عبارتى به رنگ سفيد، به گونه نور بر آن چنين نقش شده است:
طَلَبُ الْمَعارِفْ مِنْ غَيْرِ طَريِقنا اَهْلَ الْبَيْتِ مُساوِقٌ لاِنْکارِنا وَقَدْ اَقامَنِى اللّهُ وَاَنَا حُجَّةُ بْنُ الْحَسَن (که کلمه حجة بن الحسن قدرى درهم وبه شکل امضاء نقش يافته بود) (يعنى:
جستجوى معارف جز از راه ما خاندان پيامبر، مثل انکار نمودن ماست وخداوند امروز مرا برپا داشته ومن حجت خدا پسر حضرت عسکرى سلام اللّه عليه هستم).
وبعد آن حضرت غائب مى شوند.
اين پيام گهربار حضرتش، مرحمى بر قلب سوزانِ او مى گردد وراه حق، روشن وآشکار برايش نموده شده وبه دنبال اين توسّل وعنايت، مرحوم ميرزا به چشمه جوشانى از معارف الهى وشخصيّتى فرزانه هدايت مى شود که نامش را هرگز نبرد واز او تنها به صاحب علم جمعى تعبير نمود.
درس گهربار امام، مشعل وچراغ راه زندگى او مى گردد، که خلاصه اگر ما را قبول داريد بايد معارف را از ما بگيريد ودر همه زمينه ها، يعنى خداشناسى ونفس شناسى وروح شناسى وآخرت شناسى وبلکه آفاق شناسى، از ما تبعيت کنيد.
بعدها به منظور زنده نمودن معارف اهل البيت، عازم ايران مى شود ودرسهائى را که آميزه اى از قرآن وعلوم عترت بود، براى دانشوران مطرح مى فرمايد، برخى از آثار ارزنده وعلمى آن مرحوم نزد بعضى از شاگردان بزرگوارش هم اکنون موجود است.
اين بود آنچه را که بعضى از شاگردان از قضيّه مرحوم ميرزاى اصفهانى نقل کرده اند وبه عقيده من جريان آن چنان باشد که مرحوم آقاى حاج شيخ مجتبى نقل فرموده اند واحتمال هم دارد که اينها دو حکايت وملاقات باشد.