ملاقات با امام زمان (40)

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

 مرحوم آية اللّه آقاى سيّد ابو الحسن اصفهانى از مراجع معروف زمان ما است.
او مکرّر خدمت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه رسيده که من جمله قضيّه زير است.
در کتاب گنجينه دانشمندان از علامه متتبع آقاى حاج سيّد محمّد حسن ميرجهانى نقل مى کند که او فرمود:
يکى از علماء زيدى مذهب، به نام بحر العلوم که در يمن سکونت داشت ومنکر وجود مقدس حضرت ولى عصر ارواحنا فداه بود، به علماء ومراجع آن وقت نامه ها نوشت واز آنها براى اثبات وجود مقدّس آن حضرت دليل مى خواست.
آنها به او جواب مى دادند، ولى او قانع نمى شد.
تا آنکه نامه اى براى مرحوم آقاى سيّد ابو الحسن اصفهانى نوشت واز ايشان جواب خواست، مرحوم آقاى آية اللّه اصفهانى در جواب نامه نوشته بودند، که اگر شما به نجف بيائيد پاسخ شما را شفاهى خواهم داد.
لذا بحر العلوم يمنى با فرزندش سيّد ابراهيم وجمعى از مريدانش به نجف اشرف مشرّف شدند وبحر العلوم به خدمت مرحوم آية اللّه سيّد ابو الحسن اصفهانى رسيد وبه او گفت:
من طبق دعوت شما به اين مسافرت آمده ام، اميد است جوابى را که وعده فرموده ايد به من بدهيد، تا استفاده کنم.
مرحوم آية اللّه اصفهانى فرمودند:
فردا شب به منزل ما بيائيد، تا جواب سؤال شما را بدهم.
بحر العلوم وپسرش شب بعد به منزل مرحوم سيّد ابو الحسن اصفهانى رفتند، پس از صرف شام ونقل مطالبى درباره وجود مقدّس آن حضرت ورفتن ميهمانان ديگر ومتفرّق شدن آنها وگذشتن نيمى از شب.
مرحوم آية اللّه اصفهانى به نوکرشان مشهدى حسين فرمودند:
چراغ را بردار وبه بحر العلوم وفرزندش گفتند برويم تا خود آن حضرت را ببينيم.
آقاى ميرجهانى فرمودند:
ما که آنجا حاضر بوديم، خواستيم با آنها برويم، آية اللّه اصفهانى فرمودند:
شما نيائيد فقط بحر العلوم با پسرش بيايند.
آنها رفتند ما نفهميديم که به کجا رفتند، ولى فرداى آن روز که من بحر العلوم يمنى وفرزندش را ملاقات کردم واز جريان شب قبل سؤال نمودم او گفت:
بحمداللّه ما مشرّف به مذهب شما شديم معتقد به وجود مقدّس حضرت ولى عصر (عليه السّلام) گرديديم.
گفتم:
چطور؟ فرمود:
آقاى آية اللّه اصفهانى حضرت ولى عصر (عليه السّلام) را به ما نشان داد.
پرسيدم:
چگونه او حضرت بقيّة اللّه را به شما نشان داد.
گفت:
وقتى ما از منزل بيرون آمديم، نمى دانستيم به کجا مى رويم، تا آنکه در خدمت آية اللّه اصفهانى به وادى السّلام وارد شديم در وسط وادى السّلام محلّى بود که آن را مقام حضرت ولى عصر (عليه السّلام) مى گفتند.
آية اللّه اصفهانى وقتى به در مقام رسيد چراغ را از مشهدى حسين گرفت وتنها مرا با خود به داخل مقام برد، در آنجا وضويش را تجديد کرد.
پسرم به اعمال او مى خنديد، آنگاه چهار رکعت نماز در آن مقام خواند وکلماتى گفت:
که آن را نفهميديم، ناگهان ديديم، آن فضا روشن شد در! اينجا پسرش مى گفت:
در اين موقع من بيرون مقام ايستاده بودم، پدرم با مرحوم سيّد ابو الحسن اصفهانى داخل مقام بودند، پس از چند دقيقه صداى پدرم را شنيدم، که صيحه اى زد وغش کرد.
نزديک رفتم ديدم، آية اللّه اصفهانى شانه هاى پدرم را مى مالد، تا بهوش؟ بيايد وقتى از آنجا برگشتيم پدرم گفت:
حضرت ولى عصر (عليه السّلام) را ديدم واو مرا مشرّف به مذهب شيعه اثنى عشرى فرمود وبيشتر از اين، خصوصيّات ملاقاتش را نگفت وپس از چند روز به يمن برگشت وچهار هزار نفر از مريدانش را شيعه دوازده امامى کرد.