2 «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ
الْغَفُورُ»
ترجمه:
2. خداوند، خداوندى است كه خلق فرمود موت وحيات را براى اينكه شما را
اختبار كند كه كدام يك از شما نيكوتر است عمل او، و او عزيز قاهر است و آمرزنده
گناه[1].
تفسير:
«الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ»
[دو] اشكال:
اولاً، براى چه موت را قبل از حيات ذكر فرموده با اينكه موت بعد از حيات است؟
و ثانياً، موت، فناست مخلوق نيست، براى چه نسبت خلق به او داده شده؟
جواب [اشكال اول:]
اما از اشكال اول، بعض مفسرين گفتند: كه موت عدم الحياة است و عدم قبل
الحياة بوده[2] و اين جواب از دو جهت باطل است: يكى عدم الحياة امر عدمى است
و معدوم مخلوق نيست، ديگر آنكه موت زوال حيات است تا حيات نباشد زوال
نيست. بعض مفسرين گفتند: موت بيشتر و زيادتر مُورثِ خوف مىشود[3]. اين هم
تمام نيست، بعضى گفتند: موت براى عبرت است و حيات براى تحصيل زاد و توشه
است[4].
اقول: انسان در تحصيل كمالات و نيل به مقامات احتياج به دو امر دارد: اول تخليه
است سپس تحليه در باب ايمان و عقايد. ابتدا بايد كفر و شرك و عقايد فاسده زايل
شود سپس جايگير آنها ايمان و عقايد حقه شود. در باب اخلاق اول ازالؤ اخلاق
رذيله و صفات خبيثه و ملكات سيئه بايد بشود، سپس تحصيل اخلاق حميده و صفات
پسنديده و ملكات حسنه. در باب اعمال اولاً قلب را از لوث معاصى بايد پاك نمود،
سپس به نورِ اعمال صالحه زينت داد. لذا تقواى از معاصى مقدم است براعمال صالحه.
موت مجرد زوال حيات حيوانى نيست، بلكه ازالؤ عقايد فاسده و اخلاق رذيله و اعمال
سيئه است. آنها را بميراند، سپس حيات ايمانى و كمالات اخلاقى و اعمال حسنه
جايگير شود.
منظر دل نيست جاى صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد
[جواب اشكال دوم:]
و اما از اشكال دوم: موت زوال حيات نيست، بلكه انتقال است از نشئهاى به نشئؤ
ديگر. روح انسانى فنا و زوال ندارد. علاقؤ او از اين بدن عنصرى قطع مىشود و به
قالب مثالى و بدن برزخى تعلق مىگيرد، سپس از او قطع مىشود و به همين بدن
عنصرى در قيامت تعلق مىگيرد. فنا و زوال ندارد: نه روح كه انتقال نشئه است و نه بدن
فقط تغيير صورت است و تمام در تحت قدرت و مشيّت الهى است.
[فلسفه آزمايش الهى]
«لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» اختبار خداوند نه براى اين است كه مجهولى بر او
معلوم گردد، بلكه براى اين است كه بر خود انسان و بر ديگران [معلوم شد كه] چه كسى
قابليت دخول بهشت داشت و چه كسى استحقاق دخول جحيم: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ
بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»[5]. و مراد از احسن عمل، ايمان به عقايد حقه و تخلّق به
اخلاق حسنه و عمل به اعمال صالحه. هر چه ايمان قوىتر باشد و اخلاق بهتر باشد
و اعمال اصلح باشد، احسن است.
«وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» هر كه استحقاق عذاب دارد مورد قهر و غضب الهى
مىشود و هر كه قابليت ثواب دارد مورد عفو و مغفرت او مىگردد (اللهُمّ اجْعَلْنا مِنَ
الْمَغفورينَ وَالْمَعْفُوّين وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْمَغْضُوبينَ وَلاَ الضّالينَ)[6].
* * *
[1]. ترجمه ديگر: همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد، و
اوست ارجمند آمرزنده.
[2]. ر.ك: الانصاف في ما تضمنه الكشاف: ج4، ص133؛ البرهان«زركشى»: ج3، ص243 و البحر الرائق: ج1، ص195.
[3]. ر.ك: شعب الإيمان: ج7، ص408؛ تفسير قرطبى: ج18، ص207 و فيض القدير«مناوى»: ج2، ص107.
[4]. ر.ك: تفسير السلمى: ج2، ص340 و مجمع البيان: ج10، ص484.
[5]. تا كسى كه بايد هلاك شود، با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه بايد زنده شود، با دليلى واضح زنده بماند. سوره انفال: آيؤ 42.
[6]. خداوندا، ما را از كسانى كه مورد مغفرت و عفو تو واقع شدهاند قرار ده و از كسانى كه مورد غضب واقع شدند و از گمراهان قرار نده.
آیه 2 «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ..»
- بازدید: 529