آيه (31)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلّا فِتْنَةً
لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ
آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُوْمِنُونَ وَلِيَقُولَ
الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللهُ بِهذا مَثَلاً
كَذلِکَ يُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلّا هُوَ وَ ما هِىَ إِلّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ)
ترجمه :
31. و ما قرار نداديم اصحاب نار را كه موكّل بر عذاب باشند مگر ملائكه، نه از جنس انس و نه جنس جن. و قرار نداديم عده آنها را مگر فتنه و عذاب براى كسانى كه كافر شدند تا اينكه كسب يقين كنند كسانى كه بر آنها كتاب نازل شده كه اهل كتاب باشند و براى اينكه مومنين ازدياد ايمان كنند[1] .
تفسير :
]علت موكل نمودن خداوند، فرشتگان را بر آتش جهنم[
(وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلّا مَلائِكَةً) براى دو جهت است: يك جهت اين است كه در ملائكه آلام و عذابهاى جهنم تأثير ندارد، چنانچه ملائكه در بهشت لذايذ بهشتى كه اهل بهشت دارند از حور و خوراك و جماع و شراب و غيرها ندارند. اگر خدا اصحاب نار را از جن و انس قرار داده بود، آنها هم در عذاب متألّم مىشدند، چون جهنم براى جن و انس خلق شده.
جهت دوم اينكه ملائكه هر گونه مأموريت داشته باشند در عذاب بر آنها تأثير و تألّمى نمىآورد و انجام مىدهند و اگر از جن و انس بودند خود متألّم مىشدند و بسا خوددارى مىكردند در عذاب، چنانچه در دنيا اگر كسى را مشاهده كنند كه اينها مبتلاى به بلا هستند، اينها متألّم مىشوند.
(وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا) خداوند قدرت داشت كه يك مَلَك مثل مالك دوزخ را موكّل كند بر عذاب تمام اهل جهنم. اينكه عدّه آنها را زياد قرار داد براى زيادتى وحشت كفار كه هر يك از كفار ببينند كه چه اندازه ملائكه عذاب با سلاسل و اغلال و تازيانهها و عمودها، خوف و وحشت و دهشت او زياد مىشود.
(لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ) كه مشاهده كنند كه قرآن اخبارش مطابق اخبار انبياى آنهاست، يقين پيدا كنند، تصديق رسول نموده و ايمان آورند. (وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً) چون اهل كتاب به آنها خبر دهند تطابق قرآن را با كتب انبياى سلف، ايمان آنها بيشتر و محكمتر مىشود.
(وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُوْمِنُونَ) و شك و ريب نياورند كسانى كه بر آنها كتاب نازل شده و كسانى كه ايمان آوردهاند كه اگر بر خلاف فرمايشات
كتب انبياى سلف بود، اهل كتاب به شك و ريب مىافتادند كه اين قرآن از جانب خداى متعال نبوده و به مومنين هم مىگفتند و آنها هم در شك و ريب مىافتادند.
(وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللهُ بِهذا مَثَلاً) و براى اينكه مىگويند كسانى كه در قلوب آنها مرض است و كافرين چه چيز اراده كرده خداوند به اين مثل زدن؟ قرآن مجيد همين نحوى كه قلوب صافيه را هدايت و ارشاد مىكند، قلوب قاسيه را بر ضلالت و قساوت و كفر زياد مىكند، چنانچه مىفرمايد: (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُوْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَساراً)[2] و مىفرمايد :
(وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ)[3] .
]انواع امراض قلبى[
(وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) امراض قلبى بسيار است: هواهاى نفسانى، صفات خبيثه، كبر، نخوت، حب جاه، علاقه به دنيا، سياهى دل، معاصى، قساوت قلب، چشم قلب كور شدن، زبان لال شدن و گوش كر شدن، عقلش منكوب نَفْس شدن : (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ)[4] ، (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ)[5] .
(وَ الْكافِرُونَ) تمام طبقات كفار از مشركين يهود، نصارا، مجوس، دهرى طبيعى،
منافق و اشباه اينها مىگويند: (ما ذا أَرادَ اللهُ بِهذا مَثَلاً).
اقول: اگر اين كفار مىدانند كه اين قرآن كريم كلام الهى است و از جانب او آمده، پس چرا ايمان نمىآورند و به كفر خود باقى هستند و اگر مىگويند اينها را پيغمبر از خود درآورده، پس چرا نسبت به خدا مىدهند؟ مگر اينكه بگويند اين چه چيزهايى است كه اين مدعى رسالت نسبت به خدا مىدهد يا اينكه بگويند ما شاك هستيم كه از جانب خداست، چنانچه از قول آنها نقل مىفرمايد: (وَ قالُوا ما هِىَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلّاَ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلّا يَظُنُّونَ)[6] . بنائاً على هذا
مراد از كافرين منكرين معاد هستند. بارى، اينها بهانههايى است كه كفار مىگيرند و خود نمىدانند كه چه مىگويند. فقط غرض ايراد است.
]معناى گمراهى بندگان به دست خداوند[
(كَذلِکَ يُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلّا هُوَ وَ ما هِىَ إِلّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ) همين نحو گمراه مىفرمايد خداوند كسى را كه مشيّتش تعلق گرفته و هدايت مىكند كسى را كه اراده فرموده و نمىداند لشكر پروردگار تو را مگر خود او و نيست اين الّا يادآورى براى بشر.
(كَذلِکَ يُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشاءُ) اضلال الهى اجبار بر ضلالت نيست، بلكه بعد از آنكه مىبيند كه اين بنده قابل هدايت نيست و خود را از قابليت انداخته به واسطه همان امراض قلبيه كه تذكر داده شد و قساوت قلب، او را به خود واگذار مىكند، و او در چنگال شيطان و هواهاى نفسانيه مىافتد و مىرود آنجا كه مىرود. مثل دانه و هسته كه زارع چون ديد فاسد شده و قابليت رشد ندارد، كشت نمىكند و دور مىاندازد و در چنگال مور و جراثيم مىافتد و آنها او را بلع مىكنند.
(وَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ) آنكه قابل هدايت است او را تأييد مىكند و توفيق مىدهد و اسباب هدايت را به نحو اتم در دسترس او مىگذارد، مثل دانه صحيح كه زارع زمين كشت را مستعد مىكند و كشت مىكند و آبيارى مىكند و علفهاى خودرو را از اطراف آن دور مىكند و زنگ[7] و شفته را از او مىگيرد تا به حد رشد و ثمر رسد.
]تمام مخلوقات سپاهيان پروردگار هستند[
(وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ) جنود الهى[8] منحصر به ملائكه نيست كه عدد آنها را
جز خدا نمىداند، بلكه جميع مخلوقات سماوى و ارضى از پشه و مورچه و هر چه بالاتر رود يا پايين آيد، جنود الهى هستند.
جمله ذرات زمين و آسمان لشگر حقاند گاه امتحان
يك پشه مأمور مىشود نمرود را هلاك كند.
آب را ديدى كه با طوفان چه كرد باد را ديدى كه با عادان چه كرد
(إِلّا هُوَ) او مىداند و بس. (وَ ما هِىَ إِلّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ) اينكه در قرآن مجيد از احوال قيامت و از امم ماضيه و غير اينها مكرر در مكرر بيان فرموده، براى اين است كه انسان را غفلت نگيرد و به خود بيايد و در فكر آخرت خود باشد. ولى كى و كجا رجوع به قرآن مىكند و پند بگيرد؟ بالاخص دوره حاضره كه تمام نظر به اروپا و آمريكا و راديو و روزنامه و هواپرستى و ساير امورى ]دارند[ كه مشهود است، نه از قرآن خبرى دارند و نه از اخبار و ادعيه و اذكار و احكام الهى. بگذار تا بميرد در عين خودپرستى.
* * *
[1] . ترجمه ديگر: و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم، و شماره آنها را جز آزمايشى براىكسانى كه كافر شدهاند قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند، و ايمان كسانى كهايمان آوردهاند افزون گردد، و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و نيز مؤمنان به شكّ نيفتند، و تاكسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند: «خدا از اين وصف كردن، چه چيزى رااراده كرده است؟» اينگونه، خدا هر كه را بخواهد بيراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند،و شماره سپاهيان پروردگارت را جز او نمىداند، و اين آيات جز تذكارى براى بشر نيست.
[2] . و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىكنيم. ولى ستمگران را جززيان نمىافزايد. سوره إسراء: آيه 82.
[3] . و چون سورهاى نازل شود، از ميان آنان كسى است كه مىگويد: «اين سوره ايمان كدام يك از شمارا افزود؟» اما كسانى كه ايمان آوردهاند بر ايمانشان مىافزايد و آنان شادمانى مىكنند. اما كسانىكه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليدىشان افزود و در حال كفر درمىگذرند. سوره توبه :آيات 124 - 125.
[4] . كرند، لالند، كورند؛ بنابراين به راه نمىآيند. سوره بقره: آيه 18.
[5] . كرند، لالند، كورند، و درنمىيابند. همان: آيه 171.
[6] . و گفتند: غير از زندگانى دنياى ما چيز ديگر نيست. مىميريم و زنده مىشويم، و ما را جز طبيعتهلاك نمىكند. ولى به اين مطلب هيچ دانشى ندارند. و جز طريق گمان نمىسپرند. سوره جاثيه :آيه 24.
[7] . زنگ: چرك يا غبارى كه بر چيزى مىنشيند.
[8] . جُنْد الله: كلمه «جند» به صورت مفرد 7 بار، و به صورت جنود كه جمع آن است 22، و جمعاً 29بار در قرآن مجيد به كار رفته است. از نظر لغوى به معناى اعوان و انصار و لشكر و همچنينجمعيتى است كه براى دفاع از مردم يا شخص معيّنى گردآمدهاند. اين كلمه در حديث نبوى هم بهكار رفته است، از جمله: «الأرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعارَف مِنها إئتَلَفَ...؛ ارواح انسانها همچونلشكرهاى آراسته است، و هر كدام كه در ازل با هم آشنا بودهاند، در اين جهان هم با همديگر انسمىگيرند...». تركيب اضافى «جند الله» به اين صورت در قرآن مجيد به كار نرفته است. ولى جُند بهخداوند نسبت داده شده است: (وَ اِنَّ جُندَنا لَهُمُ الغالِبونَ). (صافات173:)؛ (و بىگمان سپاه ماستكه پيروزمند است). همچنين: (وَللهِِ جُنودُ السَّمواتِ وَالاَرض). (فتح4:،7)؛ (سپاهيان آسمانها وزمين از آن خداوند است). همچنين: (وَ ما يَعلَمُ جُنودَ رَبِّکَ إلّا هُوَ). (مدثر31:)؛ (سپاهيانپروردگارت را كسى جز او نمىشناسد). همچنين به جنود ناپيداى الهى كه به يارى مؤمنان آمدهاشاره شده است. (احزاب9:). كلمه جند به گفته آرتور جفرى عربى اصيل نيست و ريشه فعلىندارد و تجنّد(مصدر باب تفعّل) و تجنيد(مصدر باب تفعيل) را از روى اسم(جند) ساختهاند. اينكلمه معرب است و اصل آن گُند پهلوى است كه از طريق زبان آرامى به عربى راه يافته است. ر.ك :دانشنامه قرآن، مدخل «جُنْد الله».
آیه 31 «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ..»
- بازدید: 523