عمر، وفات پيامبر (ص) را انكار مى‌كند

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 زمانى كه پيامبر (ص) وفات نمود، عمر ايستاد و گفت: گروهى از منافقان، گمان مى‌كنند كه پيامبر (ص) وفات كرده است؛ امّا او از دنيا نرفته است؛ بلكه به ملاقات پروردگارش رفته است، چنان كه موسى بن عمران، چهل شب از قومش دور بود و قومش مى‌پنداشتند كه موسى (ع) از دنيا رفته، تا اين كه به سوى قومش، باز گشت. او همچنين ادامه داد: كسى كه گمان مى‌كند پيامبرخدا از دنيا رفته، بداند كه او باز مى‌گردد و دست و پاهاى او را قطع خواهد كرد! 1ابو بكر كه بعد از نماز صبح (همان نمازى كه پيامبر (ص) آن را به صورت نشسته، اقامه كرد) ، به منزلش در سُنح رفته بود، به مدينه آمد. در حالى كه عمر، مشغول سخنرانى براى مردم بود و پيوسته، وفات پيامبر (ص) را انكار مى‌نمود، ابو بكر، وارد اتاق پيامبر خدا شد و پارچه را از روى صورت ايشان، كنار زد و گفت: پدر و مادرم، فداى تو! مرگى را كه خداوند بر تو واجب كرده بود، چشيدى. 2سپس از خانۀ پيامبر (ص) خارج شد و در حالى كه عمر، هنوز مشغول صحبت براى مردم بود، ابو بكر گفت: اى عمر! مهلت بده و ساكت باش. سپس، رو به جمعيت حاضر كرد و گفت: اى مردم! كسى كه محمّد را عبادت مى‌كرده، همانا محمّد، از دنيا رفته است و هر كسى كه خدا را عبادت مى‌كرده، همانا خداوند، زنده است. او سپس اين آيه را تلاوت كرد: وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلىٰ أَعْقٰابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اَللّٰهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اَللّٰهُ اَلشّٰاكِرِينَ . 3عمر، پس از شنيدن اين آيه، گفت: به خدا سوگند، هنگامى كه شنيدم ابو بكر، اين آيه را تلاوت مى‌كند، وحشت‌زده شدم و پاهايم، توان ايستادن نداشتند، به طورى كه به زمين افتادم و دانستم كه پيامبر (ص) از دنيا رفته است. 4
پاورقی:
1) . السيرة النبوية، ابن هشام، ج4، ص305؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص67؛ تاريخ اليعقوبى، ترجمه: محمّدابراهيم آيتى، ج1، ص511؛ الكامل، ج2، ص187؛ البدء و التاريخ، ج5، ص62.
2) . السيرة النبوية، ابن هشام، ج4، ص305؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص67؛ تاريخ اليعقوبى، ج1، ص511؛ الكامل، ج2، ص187.
3) . سورۀ آل عمران، آيۀ 144.
4) . الطبقات الكبرى، ج2، ص267؛ السيرة النبوية، ابن هشام، ج4، ص306؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص67؛ الكامل، ج2، ص187.