امام محمّد باقر عليه السلام

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

 مفسرّ پر ارج شيعه محمّد بن عبّاس بن ماهيار معروف به ابن الجحّام به سند خويش از عبداللّٰه بن حسن روايت نموده كه وى از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام اينگونه شنيده است:
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن على عليه السلام نهاده به خواب رفت، در حالى كه على عليه السلام نماز عصر را نخوانده بود، خورشيد در حال غروب بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيدار شد، على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد كه نماز عصر را نخوانده است. حضرت دعا كرد وخورشيد به مقدارى كه وقت عصر فرا رسد بازگشت. آنگاه حديث ردّالشمس را نقل كرده است.
اين حديث را سيّد شرف الدين استرآبادى از كتاب تفسير ابن الجحّام نقل كرده است 1، تلخيص حديث نيز از خود وى مى‌باشد.
همچنين حسين بن حمدان خصيبى به سند خويش از ابوبصير روايت كرده كه حضرت امام محمّد باقر عليه السلام چنين فرمودند:
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز عصر را در مدينه خوانده وسپس به صحراى وقع در غرب مدينه رفتند، اميرالمؤمنين عليه السلام كه نماز عصر را نخوانده بود به دنبال حضرت از شهر خارج شده و به وى ملحق گرديد، وقتى به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد احساس كرد حضرت دوست دارد بخوابد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن على عليه السلام گذاشته به خواب رفت وتا غروب خورشيد بيدار نشد، وقتى بيدار شد على عليه السلام رو به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نموده عرض كرد: اى رسول خدا، من نمازم را نخوانده‌ام، و دوست هم نداشتم شما را بيدار نمايم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست به دعا برداشته چنين گفت: خدايا، تو مى‌دانى كه على به خاطر پيامبرت و به احترام وى او را بيدار نكرده تا خورشيد غروب نموده است، او نماز عصرش را نخوانده، خدايا پيامبرت ووصى او را اكرام نموده خورشيد را براى على برگردان تا نماز عصرش را بخواند.
ناگهان خورشيد شروع كرد از سمتِ مغرب بالا آمدن تا اين كه در موقعيّت عصر قرار گرفت، على عليه السلام نمازش را خواند در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ومردم نظاره گر وى بودند، با پايان يافتن نماز على عليه السلام خورشيد همچون برق جهنده يا مانند شهاب سنگ به سمت مغرب رفته وبار ديگر غروب كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد در مكانى كه على عليه السلام نماز عصرش را خوانده بود مسجدى بسازند تا در آنجا نماز خوانده شود.
حسين بن حمدان خصيبى پس از نقل حديث چنين نوشته است:
من اين مسجد را در قسمت غربىِ مدينه ديده‌ام، و در سال 273 به آنجا رفته وبا عدّۀ زيادى در آنجا نماز خوانديم، اين مسجد معروف به «مكان ردّالشمس براى امير المؤمنين» است، و جايى معروف وشناخته شده است. 2
در روايت ديگرى از ابراهيم بن هاشم قمى آمده كه امام جعفر صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش امام محمّد باقر عليه السلام اينگونه روايت كرده است:
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز عصر را در «كراع الغميم» 3خواندند، پس از سلامِ نماز وحى بر حضرت نازل شد وهم زمان با آن على عليه السلام هم حضور يافت وسرِ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به سينۀ خويش گرفت، اين وضعيّت تا غروب خورشيد ادامه يافت، [با پايان يافتن وحى] رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از على عليه السلام پرسيد: آيا نمازت را خوانده‌اى؟ على عليه السلام پاسخ داد: نه.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: چه چيزى مانع از نماز خواندنت شده است؟ على عليه السلام عرض كرد: اى رسول خدا، زمانى رسيدم كه شما در حال مخصوص خود بوديد، شما را به سينه گرفتم، از طرفى دوست نداشتم شما را رها كنم، منتظر ماندم تا شما از دريافت وحى فراغت پيدا كنيد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رو به قبله نموده چنين گفت: خدايا، على در راه فرمانبردارى ازتو و پيامبرت بوده، خورشيد را براى وى برگردان.
خورشيد درخشان وپاكيزه بازگشت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود:
برخيز. على عليه السلام از جاى خويش برخاسته ونمازش را خواند، با پايان
يافتن نمازِ على عليه السلام خورشيد پنهان شده وستارگان آشكار گشتند. 4
عالم و مفسّر بزرگ شيعه محمّد بن مسعود عيّاشى به سند خويش از عبداللّٰه بن سنان روايت كرده كه امام صادق عليه السلام از پدرش امام محمّد باقر عليه السلام، و او از پدرانش اينگونه روايت كرده است:
حضرت على عليه السلام وارد منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شد، حضرت مريض بود وحالت بيهوشى به وى دست داده بود، سر او بر دامن دِحيۀ كلبى قرار داشت، با ورود على عليه السلام دحيه به على عليه السلام گفت: بيا وسر پسر عمويت را به دامن بگير تو به اين كار سزاوارتر از من هستى؛ زيرا خداوند در كتابش مى‌فرمايد: «وَاُولُوا الأَرحامِ بَعضُهُم أَولَى بِبَعضٍ في كِتابِ اللّٰهِ» 5.
على عليه السلام بالاى سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشسته وسر وى را به دامن گرفت، تا غروب سرِ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر دامنِ على عليه السلام بود، پس از غروب حال حضرت بهبود يافت، سرش را بلند كرد و رو به على عليه السلام نمود وفرمود:
اى على، جبرئيل كجاست؟ على عليه السلام پاسخ داد: اى رسول خدا، من غير از دحيۀ كلبى كسى را نديدم، او سرت را بر دامن گذاشت وگفت:
على، سر پسر عمويت را تحويل بگير، تو به اين كار سزاوارتر از من هستى؛ زيرا خداوند در كتابش مى‌فرمايد: «وَاُولُوا الأَرحامِ بَعضُهُم أَولَى بِبَعضٍ في كِتابِ اللّٰهِ» . من هم نشستم وسر شما را به دامن گرفتم.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: آيا نماز عصر را خوانده‌اى؟ على عليه السلام پاسخ داد: نه.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: چرا تا كنون نخوانده‌اى؟ على عليه السلام پاسخ داد:
شما در حال اغماء بوديد وسرتان بر دامن من بود، دوست نداشتم شما را به زحمت اندازم، ونخواستم سرتان را بر زمين بگذارم واز جا بلند شوم ونماز بخوانم.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با شنيدن سخنان على عليه السلام دست به دعا برداشته چنين گفت: خدايا، على در حال فرمانبردارى از پيامبرت بوده كه نمازش قضا شده است، خدايا، خورشيد رابراى او برگردان تا نماز عصرش را در وقت خودش بخواند.
ناگهان خورشيد سفيد و درخشان بالا آمد تا اينكه در موقعيّت نماز عصر رسيد وتوقّف كرد، مردم مدينه به خورشيد نگاه مى‌كردند، على عليه السلام از جا برخاسته نمازش را خواند، با پايان يافتن نمازِ على عليه السلام بار ديگر خورشيد غروب كرد ومردم نماز مغرب را خواندند. 6
پاورقی:
1) . تأويل الآيات الظاهرة، ج 2، ص 632-633، در تفسيرآيۀ 3 سورۀ حديد.
2) . الهداية الكبرى، ص 120-121.
3) . كراع الغميم: مكانى است بين مكّه ومدينه.
4) . روضة الواعظين، ص 129-130.
5) . سورۀ انفال، آيه 75، سورۀ احزاب، آيۀ 6.
6) . تفسير عيّاشى، ج 2، ص 70-71، تفسير سورۀ انفال.