عدّهاى از نويسندگان حديث ردّالشمس را بدون سند آورده وبرخى نيز اصل داستان را نقل كردهاند ولى هيچ گويندۀ خاصى براى آن مشخّص نكردهاند، مواردى را كه از يك راوى مشخّص روايت شده در رديف روايتهاى گذشته ذكر كرديم، و در اينجا به ذكر مواردى از دستۀ دوّم مىپردازيم:
مرحوم شيخ صدوق مىنويسد: در روايات آمده است كه خداوند تبارك وتعالى خورشيد را براى يوشع بن نون وصى حضرت موسى عليه السلام برگرداند تا وى نمازش را كه نتوانسته بود در وقت مخصوصش بخواند، بجا آورد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده: «يكون في هذه الاُمّة كلّ ما كان في بني إسرائيل حذو النعل بالنعل، وحذو القذة بالقذة» ، هر چه در بنى اسرائيل اتّفاق افتاده در اين امّت نيز بدون كم وزياد اتّفاق خواهد افتاد.
خداى عزّ وجلّ فرموده: «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَحويلاً» 1.
اين سنّت الهى در ميان اين امّت در داستان بازگشت خورشيد براى اميرالمؤمنين على بن ابىطالب عليه السلام اتّفاق افتاد، خداوند دو بار خورشيد را براى على عليه السلام برگرداند: يك بار در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، وبار ديگر پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم.
آنگاه هر دو حديث را روايت كرده است 2كه يكى از آن دو را نقل كرديم، و دوّمى را نيز در جاى خودش خواهيم آورد.
دانشمند بزرگ شيعه سيّد مرتضى رحمه الله به تفصيل به شرح قصيدۀ مذهبه سيّد حميرى پرداخته، و در شرح اين بيت از قصيده: رُدّت عليه الشمس لمّا فاته وقت الصلاة وقد دنت للمغرب
چنين نوشته است:
اين شعر از بازگشت خورشيد براى حضرت على عليه السلام در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خبر مىدهد؛ زيرا روايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن اميرالمؤمنين عليه السلام نهاده به خواب رفته بود، وقت نماز عصر بود وعلى عليه السلام دوست نداشت حضرت را جا بجا كند؛ زيرا مىترسيد او بيدار شود، اين وضع ادامه يافت تا اينكه وقت نماز گذشت، وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيدار شد از خدا خواست تا خورشيد را براى على عليه السلام برگرداند، خداوند نيز دعاى او را به اجابت رساند. خورشيد برگشت وعلى عليه السلام نمازش را در وقت مخصوصش خواند. 3
فقيه بزرگ شيعه، جانشين سيّد مرتضى، ابوالصلاح حلبى ضمن شمارش معجزههاى امامان معصوم عليهم السلام چنين آورده است:
يكى از اين معجزهها بازگشت خورشيد براى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد 4.
على بن حسين مسعودى مىنويسد: روايت شده كه بازگشت خورشيد در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكّه 5اتّفاق افتاده است، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه كسالت داشت سر بر دامنِ على عليه السلام خوابيده بود، وقت نماز عصر رسيد، ولى اين وضع ادامه يافت، تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيدار شده دست به دعا برداشت: خدايا، على در راه فرمانبردارى از تو بوده، خورشيد را براى وى برگردان.
خداوند نيز خورشيد را درخشان وسفيد برگرداند تا اينكه على عليه السلام نمازش را خواند، آنگاه خورشيد بار ديگر غروب كرد. 6
حسين بن عبدالوهاب نيز در ابتداى كتاب خويش داستان ردّالشمس را به صورت بالا نقل كرده است. 7
فقيه بزرگ شيعه محقّق حلّى رحمه الله مىنويسد:
يكى از معجزه هايى كه دلالت بر اخلاص حضرت على عليه السلام، وممتاز بودن وى در تقرّب به خدا دارد، وحكايت از راستى و درستى ادّعاى او مىنمايد؛ داستان بازگشت خورشيد-آنهم در دو نوبت-براى وى مىباشد: يكبار در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه، وبار ديگر پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سرزمين بابل. 8
مفسّر بزرگ شيعه شيخ ابوالفتوح رازى در تفسيرش پس از روايت بازگشت خورشيد براى حضرت يوشع عليه السلام چنين نوشته است:
واتّفاق است كه آفتاب براى كسى باز نيامد جز براى سليمان وصىّ داوود عليهما السلام، و براى يوشع وصىّ موسى عليهما السلام، و براى اميرالمؤمنين وصىّ سيّدالمرسلين صلى الله عليه و آله، واهل اخبار واحاديث از همه طوايف بر اين متّفقند، و در اخبار ابوبكر [ابن]مردويه حافظ واخبار ابوالعبّاس ناطقى واخبار ابواسحاق ثعلبى صاحب التفسير آمده است به اسانيد درست از طرق مختلف، واز عبداللّٰه عبّاس-رحمة اللّٰه عليهما-به چند طريق آوردهاند كه: «لم تردّالشمس إلاّ لسليمان وصيّ داوود، وليوشع وصي موسى، ولعليّ بن أبيطالب وصيّ رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم» .
وكتابى تأليف كرده است ابوالحسن محمّد بن احمد بن على بن الحسن بن شاذان در اين معنى، نام آن كتاب بيان ردّالشمس على أميرالمؤمنين عليه السلام [است]، در آنجا بيارد كه اندر بارها آفتاب براى اميرالمؤمنين على عليه السلام باز آمد، امّا آنچه مشهور است در اخبار وطوايف روايت كردهاند آن است كه دو بار آفتاب باز آمد براى او؛ يكبار در حيات رسول عليه السلام، ويكبار از پس وفات او 9.
آنگاه به نقل هر دو داستان پرداخته كه اوّلى را در روايات اسماء بنت عميس نقل كرديم، و دوّمى را نيز در ردّالشمس دوّم ملاحظه خواهيد فرمود.
محمّد بن حسن قمى، از دانشمندان قرن هفتم هجرى مىنويسد:
روايت شده خورشيد در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مكّه براى على عليه السلام بازگردانده شد، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حال دريافت وحى بود سر بر دامن على عليه السلام گذاشت، وقت نماز عصر رسيد ورسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جاى برنخاست، تا اينكه خورشيد غروب كرد، آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيدار شده وچنين دعا كرد:
خدايا، على عليه السلام در حال فرمانبردارى از تو بوده، خورشيد را براى وى برگردان تا نماز عصرش را بخواند.
خداوند خورشيد را درخشان وپاكيزه براى وى برگرداند تا اينكه على عليه السلام نمازش را خواند، آنگاه بار ديگر خورشيد غروب كرد.
وى در ادامه چنين آورده است: اين حديث را به همين صورت محمّد بن ادريس شافعى در كتاب معروفش التبيان في الإيمان آورده است.
مفسّر بزرگ اهل سنّت فخر رازى در تفسير سورۀ كوثر چنين نوشته است:
بازگشت خورشيد يكبار براى حضرت سليمان اتّفاق افتاده است.
واين داستان براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز اتّفاق افتاده است، آنگاه كه حضرت سر بر دامن على عليه السلام خوابيده بود، وقتى بيدار شد آفتاب غروب كرده بود، خورشيد پس از غروب بازگشت تا اينكه نمازش را خواند.
بار ديگر نيز بازگشت خورشيد براى على عليه السلام اتّفاق افتاده، و او در وقت مخصوص عصر نماز خويش را خواند. 10
ابو محمّد عبدالعزيز بن اخضر جنابذى از محمّد بن عمر بن يوسف ارموى چنين روايت كرده است:
يك روز پس از اداى نماز عصر در مدرسۀ تاجيّۀ بغداد، ابومنصور مظفّر بن ارشير واعظ بر بالاى منبر به سخنرانى پرداخت، كلام وى به حديث ردّالشمس رسيد، او شروع كرد به شرح اين قصّه، و به تفصيل وارد بيان مناقب وفضائل اهل بيت شد، در همان زمان ابرى سياه وانبوه آسمان را پوشاند وجلوى تابش نور خورشيد را گرفت. هوا به اندازهاى تاريك شد كه مردم انگاشتند غروب شده است. ابومنصور واعظ از جاى خويش برخاسته وهمانگونه كه بالاى منبر بود به خورشيد اشاره نموه وچند بيت شعر به اين مضمون سرود:
اى خورشيد، غروب نكن تا مديحه سرايى من براى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تمام شود. اگر مىخواهى ثناخوان آنها باشم در جايت بمان. آيا فراموش كردهاى روزى را كه براى او توقّف كردى؟ اگر آن
روز براى مولا توقّف كردى، امروز براى پيروان و دوستان مولا توقّف كن.
ناگهان ابرها به كنارى رفتند وخورشيد بار ديگر آشكار شد، مردمى كه در مجلس حضور داشتند با ديدن اين منظره به وجد آمده واموال زيادى را به سوى ابومنصور انداخته و به وى بخشيدند.
اين حديث را ابن نجّار از جنابذى روايت كرده 12، وگنجى شافعى 13، سبط ابن جوزى14، وذهبى در دو تا از كتابهايش 15از ابن نجّار نقل كردهاند.
ابن عابدين-از نويسندگان اهل سنّت-مىنويسد:
اين امر ثابت ومسلّم است، واز راه صحيح به اثبات رسيده كه خداى تعالى خورشيد را پس از غروب برگرداند تا على عليه السلام نماز عصر را خواند. 16
به گفتۀ ابن حجر مكّى؛ ابو زرعه-از دانشمندان بزرگ اهل سنّت - نيز اين حديث را روايت كرده است. 17
جلال الدين سيوطى پس از روايت برخى از احاديث ردّالشمس مىنويسد:
عدّهاى از بزرگان وحافظان تصريح كردهاند كه حديث صحيح است، قاضى عياض در كتاب شفا مىنويسد: طحاوى در مشكل الحديث آن را با دو سند از اسماء دختر عميس اينگونه روايت كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حال دريافت وحى بود در حالى كه سرش در دامن على عليه السلام بود. آنگاه حديث را نقل كرده تا اينكه چنين مىنويسد:
طحاوى مىنويسد: احمد بن صالح مصرى چنين مىگفت: سزاوار نيست براى كسى كه اهل دانش باشد از حديث اسماء تخلّف ورزد وآن را نپذيرد؛ زيرا اين حديث از نشانههاى نبوّت است 18.
همچنين او در جاى ديگر چنين نوشته است:
يكى از امورى كه بر درستى حديث دلالت دارد، كلام امام شافعى وغير اوست كه مىگويند: هر معجزهاى كه هر پيامبرى داشته، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ما نيز مانند آن يا بهترش را داشته است، بازگشت خورشيد براى يوشع در شب هايى كه با ستمكاران مىجنگيد امرى صحيح وثابت شده است، پس بايد همين معجزه براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ما نيز اتّفاق افتاده باشد، وآنچه براى حضرت نقل شده نظير داستان يوشع بن نون است. 19
على بن محمّد كنانى نيز اين سخن را از شافعى نقل كرده است. 20
زينى دحلان شافعى حديث را به روايت طحاوى آورده وپس از نقل كلام احمد بن صالح مصرى مىنويسد:
احمد بن صالح از پيشوايان بزرگ حديث واز افراد مورد اعتماد است، و در وثاقت او همين بس كه بخارى در كتاب صحيحش از او روايت نقل كرده است. واينكه ابن جوزى اين حديث را در كتاب موضوعات نقل كرده اهميّتى ندارد؛ زيرا همۀ دانشمندان در اين جهت اتّفاق نظر دارند كه او در نوشتن اين كتاب دقت كافى نكرده است، حتّى بسيارى از حديثهاى صحيح را در اين كتاب نقل كرده است، سيوطى در بارۀ اين كتاب اينگونه سروده است: ومن غريب ما تراه فاعلم فيه حديث من صحيح مسلم
از جمله امور عجيب كه در اين كتاب مشاهده مىكنى اين است كه حديثى را كه در صحيح مسلم آمده او در اين كتاب آورده است. 21
حاكم حسكانى نيشابورى از ابوعبداللّٰه بصرى-متكلّم معتزلى - اينگونه نقل كرده است:
بازگشت خورشيد براى على عليه السلام پيش از آنكه فضيلتى براى على عليه السلام باشد، از نشانههاى نبوّت است، همانند بسيارى از فضايل ديگر كه از نشانههاى نبوّت است.
اين سخن را ابن كثير 22وابن تيميه 23از حسكانى نقل كردهاند.
پاورقی:
1) . سورۀ فاطر، آيۀ 43.
2) . من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 203، ح 610.
3) . رسائل سيّد مرتضى، ج 4، ص 69.
4) . تقريب المعارف، ص 175.
5) . در متن كتاب چنين آمده است، وظاهراً كلمۀ «مكّه» به اشتباه نوشته شده باشد، وهمانگونه كه در ساير روايتها آمده مكان اين حادثۀ عظيم اطراف مدينه بوده است.
6) . اثبات الوصيّة، ص 153.
7) . عيون المعجزات، ص 3.
8) . المسلك، ص 246، مقصد اوّل، دليل 5.
9) . روض الجنان، تفسير آيۀ 29 سورۀ مائده.
10) . العقد النضيد، ص 19-20، ح 5.
11) . التفسير الكبير، ج 32، ص 126.
12) . ذيل تاريخ بغداد، ج 17، ص 154-155، شرح حال عبيداللّٰه بن هبة اللّٰه قزوينىحنفى واعظ.
13) . كفاية الطالب، ص 387-388، باب 100.
14) . تذكرة الخواصّ، ج 1، ص 341-343.
15) . تاريخ الاسلام، ج 37، ص 290، شرح حال مظفر بن ارشير؛ وسير أعلام النبلاء، ج 2، ص 232.
16) . حاشيۀ ابن عابدين، ج 1، ص 389.
17) . الصواعق المحرقة، ج 2، ص 375-376، باب 9 از فصل 4.
18) . اللآلى المصنوعة، ج 1، ص 337. كلام قاضى عياض را از كتاب شفا در بخش روايتهاى ردّالشمس اوّل نقل كرديم.
19) . اللآلى المصنوعة، ج 1، ص 341.
20) . تنزيه الشريعة، ج 1، ص 379.
21) . السيرة النبويّة: حاشيۀ السيرة الحلبيّة، ج 3، ص 125.
22) . البداية والنهاية، ج 6، ص 85.
23) . منهاج السنّة، ج 8، ص 196
روايات مرسل وسخن برخى از بزرگان پيرامون ردّالشمس
- بازدید: 395