محمّد بن يعقوب كلينى به سند خويش از فضيل بن يسار روايت كرده كه امام محمّد باقر عليه السلام از پدرش امام سجّاد عليه السلام، و او از پدرش امام حسين عليه السلام اينگونه روايت كرده است:
پس از جنگ نهروان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از ناحيۀ نهروانات حركت كرده (به سمت كوفه به راه افتادند) ، -در آن زمان شهر بغداد بنا نشده بود-تا اينكه به منطقۀ براثا رسيدند، در آنجا نماز ظهر را بر پا داشتند، پس از نماز به راه خود ادامه داده تا اينكه هنگام عصر به سرزمين بابِل رسيدند، وقت نماز عصر فرا رسيده بود، مسلمانان از هر طرف صدا زدند: اى اميرمؤمنان، وقت نماز عصر شده است. حضرت فرمودند: «اين سرزمين تا كنون سه بار دهان باز كرده ومردم را به كام خويش فرو برده است، براى بار چهارم نيز چنين خواهد كرد، براى وصى پيامبر نماز خواندن در چنين سرزمينى جايز نيست، هر كدام از شما مىخواهد مىتواند نمازش را در همينجا بخواند» .
منافقان گفتند: او نمازش را نمىخواند ونماز خوانها را مىكشد! - منظور آنها از نماز خوانها اهل نهروان بود-.
جويريه مىگويد: من گفتم: تا حضرت نماز نخوانده من هم نمازم را نخواهم خواند، امروز نمازم را بر عهدۀ وى قرار مىدهم.
به همراه يكصد تن از سواره نظام به دنبال حضرت به راه خويش ادامه داديم تا اينكه از سرزمين بابِل خارج شديم در حالى كه خورشيد در حال غروب بود، تا اينكه خورشيد غروب كرد وافق لاله گون شد.
جويريه مىگويد: حضرت رو به من نموده فرمود: «جويريه، آب بياور» .
من ظرف آب را براى وى بردم، حضرت وضو ساخته آنگاه فرمود:
«جويريه اذان بگو» .
گفتم: هنوز وقت نماز شام نرسيده است.
فرمود: براى نماز عصر اذان بگو.
پيش خود گفتم: اذان نماز عصر را پس از غروب خورشيد بگويم؟ ! ولى جهت اطاعت از فرمان حضرت اذان گفتم.
فرمود: «اقامه بگو» .
مشغول گفتن اقامه شدم، در همان حال ديدم لبهاى حضرت حركت مىكند وسخنى بر زبان دارد كه شبيه صداى چلچلهها است، چيزى از آن نفهميدم، ناگهان خورشيد را كه صداى شديدى از آن شنيده مىشد ديدم كه (از سمت مغرب) بالا مىآيد، تا اينكه به جايى رسيد كه وقت نماز عصر بود و در آن وضعيّت توقّف كرد. حضرت از جاى خويش برخاست، تكبيرة الاِحرام گفته مشغول خواندن نماز عصر شد، ما نيز پشت سرش ايستاده وبا وى نماز خوانديم، با پايان يافتن نماز ناگهان خورشيد غروب كرد، همچون چراغى كه در طشت آب بيفتد وخاموش شود، با غروب خورشيد ستارگان آشكار شدند.
حضرت رو به من نموده فرمود: «اى كسى كه يقينت ضعيف شده، براى نماز شام اذان بگو» !
اين حديث را حسين بن عبدالوهّاب به سند خويش از كلينى روايت كرده است. 1
همچنين محمّد بن حسن قمى نيز حديث را از فضيل بن يسار، از امام محمّد باقر عليه السلام، از پدرش امام زين العابدين عليه السلام، واو از امام حسين عليه السلام روايت كرده، وعبارت او همانند عبارت كلينى است. 2
پاورقی:
1) . عيون المعجزات، ص 11.
2) . العقد النضيد، ص 18-19، ح 5.
امام حسين عليه السلام
- بازدید: 476