روايتهايى كه در اين زمينه وارد شده از نظر بيان خصوصيّات وجزئيّات حادثه اختلاف دارند، به عنوان مثال:
الف: مطابق بعضى روايتها حضرت على عليه السلام به سبب تقسيم غنيمتهاى جنگ خيبر نمازشان به تأخير افتاده بود، ومطابق دستۀ ديگرى از روايتها علّت تأخير نماز حضرت به دامن داشتن سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود.
ب: در بعضى روايتها آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حال دريافت وحى سر بر دامن على عليه السلام داشتند، و در برخى ديگر آمده كه حضرت به خواب رفته بودند.
ج: در برخى روايتها آمده كه خورشيد تا وسط آسمان بالا آمد. و در برخى ديگر آمده كه به اندازهاى بالا آمد كه نورش بر زمين و كوههاى اطراف تابيد و مطابق برخى روايتها تا ميانۀ مسجد بالا آمد.
د: در برخى نقلها آمده كه ردّالشمس در غزوۀ خيبر-كه مكانى دور از مدينه است-اتّفاق افتاد، و در برخى روايات آمده كه خورشيد نيمى از مسجد را روشن ساخت و اختلاف نقلهاى ديگر كه در روايتهاى مختلف آمده است.
در پاسخ اين اشكال مىگوييم: اختلاف در جزئيّات وخصوصيّات يك واقعه سبب نمىشود كه اصل واقعه دروغ باشد، زيرا ما در بسيارى از وقايع تاريخى مىبينيم كه هر چه روايت بيشتر داشته باشد، اختلاف در جزئيّات آن بيشتر است، حتّى در معجزۀ عظيمى مانند شقّ القمر كه هيچ شبههاى در اصل وقوع آن وجود ندارد، در بيان جزئيّات آن اختلاف زيادى وجود دارد: در بعضى روايتها آمده كه ماه دو نيم شد وهر نيمى بر فراز كوهى قرار گرفت 1. در برخى ديگر آمده: نيمى از ماه پشت كوه ونيمى در سمت ديگر بود 2. مطابق نقلى: نيمى از ماه بالاى كوه، ونيمى پايين آن بود. 3
همچنين در واقعۀ مهمّ معراج رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، كه در نقل جزئيّات آن اختلاف فراوانى به چشم مىخورد.
افرادى كه به نقل يك واقعه مىپردازند از نظر استعداد، وهدفى كه از نقل آن دارند مختلفند، غالب افراد سخنان ديگران را نقل به معنى مىكنند، بعضى يك واقعه را با تمام جزئيّات آن بخاطر مىسپارند وآن را براى ديگران بازگو مىكنند، عدّهاى تنها بعضى جزئيّات كه برايشان مهمّ بوده در نظرشان مانده وهمان را نقل مىكنند، وبرخى نيز به نقل اصل داستان وكلّيّاتى از آن اكتفا مىكنند وكارى به نقل جزئيّات ندارند. اينگونه اختلافها در نقل، سبب زير سؤال رفتن اصل حادثه نمىشود؛ زيرا همۀ روايتها در اصل وقوع آن اتّفاق دارند، آرى اگر در يكى از جزئيّات بين دو نقل اختلاف وجود داشته باشد، تنها همان بخش از داستان وخصوصيّت آن از درجۀ اعتبار ساقط مىشود نه اصل آن.
در داستان ردّالشمس نيز اختلاف در جزئيّات موجب اين نمىشود كه اصل داستان زير سؤال برود، با اينكه در مقدار ارتفاع خورشيد نقلها مختلف است، ليكن همۀ روايتها در يك نكته اتّفاق نظر دارند، وآن اين است كه مقدار بازگشت خورشيد به اندازهاى بود كه وقت نماز عصر رسيد وعلى عليه السلام از جاى برخاسته ونماز عصر را خواند.
آرى ممكن است در نقل بعضى راويان بالا آمدن آن، تا وسط آسمان ذكر شده باشد، كه اين يك نوع گزافه گويى ومبالغه در نقل است.
همانگونه كه وقوع اين حادثه در جنگ خيبر منافاتى با بالا آمدن خورشيد تا نيمى از مسجد ندارد، زيرا مدينه در همان موقعيّت جغرافيايى قرار دارد و ردّالشمس در آنجا نيز محسوس بوده است.
امّا خصوصيّات وجزئيّاتى كه براى علّت تأخير نماز حضرت على عليه السلام نقل شده، هيچ منافاتى بين آنها وجود ندارد، سر نهادن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر دامن على عليه السلام به سبب دريافت وحى با خوابيدن او قابل جمع است، زيرا مىتوانيم بگوييم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن على عليه السلام نهاده وخوابيد، وعلّت آن حالت مخصوص دريافت وحى بود، همانگونه كه صحيح است بيدار شدن وسر از دامن على عليه السلام برداشتن را به همان معناى پايان حالت مخصوص دريافت وحى بدانيم، به همين جهت در برخى روايتها كه در ابتداى آنها سخن از دريافت وحى است، در ادامه سخن از بيدار شدن به ميان آمده است.
امّا آنچه در برخى روايتها آمده كه حضرت على عليه السلام به سبب تقسيم غنيمتهاى جنگ خيبر نمازشان به تأخير افتاد، آن هم منافاتى به روايتهاى ديگر كه مىگويد به سبب اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن وى نهاده بود نمازش به تأخير افتاد، ندارد، زيرا ممكن است ابتدا تقسيم غنيمتها سبب شده بود تا نتواند در اوّل وقت نمازش را بخواند، وهمين كه براى اقامۀ نماز نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفته بود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامنش گذاشته وخوابيده بود.
همچنين ديگر اختلافات در جزئيّات كه همگى قابل توجيه است وتعارضى بين آنها وجود ندارد.
پاورقی:
1) . سنن ترمذى، ج 5، ص 72-73، ح 3343.
2) . همان، ج 5، ص 71-72، ح 3339.
3) . صحيح بخارى، ج 6، ص 520، ح 1289.
تعارض وتنافى بين نقلهاى مختلف حديث
- بازدید: 485