مصحف على (ع) در زمان خلافت عمر

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

 چنان كه آورده‌اند، عمر پس از ابو بكر تدوين مصحفى واحد را كه همه‌ى مردم بر آن گرد آيند، مورد اهتمام قرار داد و به نظر مى‌رسد، در همين زمينه از على (ع) خواسته است كه مصحفش را به او بدهد تا مردم را بر آن گرد آورد؛ اما آن حضرت از آن سرباز مى‌زند.
ابو ذر (ت 32 ق) در اين باره گويد:
وقتى عمر به خلافت رسيد، از على (ع) خواست، آن قرآنى را [كه پس از وفات پيامبر (ص) گرد آورده بود]، به آنها بدهد. . . ؛ ازاين‌رو گفت: اى ابو الحسن! كاش قرآنى را كه نزد ابو بكر آوردى [به نزد ما]مى‌آوردى تا بر آن گرد آييم.
على (ع) فرمود: هيهات. بدان راهى نيست. من آن را تنها نزد ابو بكر آوردم تا حجّت بر شما تمام شود و روز رستاخيز مگوييد كه ما از اين بى‌خبر بوديم 1يا مگوييد كه آن را نزد ما نياوردى. به قرآنى كه نزد من است، جز پاكان و اوصياى فرزندانم، دست نسايند. عمر گفت: آيا زمان معلومى براى آشكار كردن آن هست؟ على (ع) فرمود: آرى! زمانى كه قائم (ع) ، از فرزندانم، قيام كند. او آن را آشكار سازد و مردم را بر آن وادارد؛ آنگاه سنت بر آن جارى شود 2.
و سليم بن قيس در اين خصوص از عبد الله بن جعفر بن ابى طالب 3(1-80 ق) نقل كرده است كه گفت:
من با حسن (ع) و حسين (ع) و ابن عباس نزد معاويه (ت 60 ق) بوديم. . . ابن عباس گفت: اى معاويه! عمر بن خطاب در زمان فرمانروايش مرا نزد علىّ بن ابى طالب (ع) فرستاد كه من مى‌خواهم قرآن را در مصحفى بنويسم. آن قرآنى را كه نوشته‌اى، نزد ما فرست. او فرمود: به خدا گردنم را بزنى، پيش از آن كه بدان دست يابى. من عرض كردم: براى چه؟ فرمود: خداوند فرمايد: «جز پاكان به آن دست نسايند» 4. مراد از آنان ماييم كه خدا پليدى را از ما سترده و ما را پاك ساخته است 5. و فرمايد: «و ما كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيديم، به ارث داديم 6» . ماييم بندگان برگزيده‌اش؛ و [ماييم خردمندان]؛ مثلها را براى ما زده است 7. و بر ما وحى فرودآمده است. عمر به خشم آمد و گفت: پسر ابو طالب مى‌پندارد كه دانشى نزد هيچ‌كس جز او نيست، [و به مردم اعلان كرد:] هركس آن قرآنى را كه مى‌خواند، نزد ما آورد؛ زان پس هر كه كسى قرآنى را كه مى‌خواند، مى‌آورد و چنانچه با او كسى ديگر بود، آن را مى‌نوشت وگرنه آن را نمى‌نوشت 8.
و همو مى‌افزايد:
طلحه بن على (ع) عرض كرد: . . . من عمر را ديدم كه پى شما فرستاد كه آن را نزد من فرست؛ اما شما نپذيرفتى؛ آنگاه عمر مردم را فراخواند، و هرگاه دو نفر بر آيه‌اى گواهى مى‌داد، آن را مى‌نوشت: ولى هرگاه تنها يك نفر بر آن گواهى مى‌داد، [نوشتن]آن را به تأخير مى‌انداخت و نمى‌نوشت 9.
پاورقی:
1) انا كنّا عن هذا غافلين (اعراف، آيه‌ى 172)
2) احمد بن على طبرسى؛ پيشين، ص 225 و محمد باقر مجلسى، پيشين، ج 89، ص 43
3) عبد الله بن جعفر بن ابى طالب هاشمى از اصحاب پيامبر اكرم (ص) و حضرت على و امام حسن (ع) بود (ابو القاسم خوئى؛ معجم رجال الحديث؛ پيشين و احمد بن علىّ بن حجر؛ تقريب التهذيب؛ پيشين، ذيل همان نام) .
4) لا يمسّه الاّ المطهّرون (واقعه، آيه‌ى 79)
5) إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا (احزاب، آيه‌ى 33)
6) و اورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا (فاطر، آيه‌ى 32)
7) وَ تِلْكَ اَلْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا يَعْقِلُهٰا إِلاَّ اَلْعٰالِمُونَ (عنكبوت، آيه‌ى 43)
8) سليم بن قيس هلالى؛ پيشين، ص 196 و محمد باقر مجلسى؛ پيشين، ج 33، ص 27
9) سليم بن قيس؛ پيشين، ص 85 و محمد باقر مجلسى؛ پيشين، ج 89، ص 41 و 47. به نظر مى‌رسد، سبب تأخير آن بوده است كه كاتبى را كه به املاى پيامبر (ص) آن را نوشته است، بيابند و قرائت او را اساس قرار دهند؛ چنان كه انس (ت 92 ق) گويد: «هرگاه در آيه‌اى اختلاف و ستيز داشتند، مى‌گفتند: اين را فرستاده‌ى خدا (ص) بر فلانى خواند، و در حالى كه او در سه (فرسنگى) مدينه بود، پى او مى‌فرستادند و به او مى‌گفتند: فرستاده‌ى خدا (ص) آيه‌ى فلان و بهمان را چگونه بر تو خواند، و او مى‌گفت: فلان و بهمان [گونه خواند]، و آنها آن را در جايى كه برايش وانهاده بودند، مى‌نوشتند (ر. ك: عبد الرحمن سيوطى؛ الاتقان، پيشين، ج 1، ص 131 و عبد الله بن ابى داود سجستانى؛ پيشين، ص 33) .