چنان كه از پارهاى از روايات به دست مىآيد، قرائت مصحف على (ع) حدّ اقل در برخى از موارد با مصحف موجود اختلاف دارد. البته بىترديد اين اختلاف قرائت، در قريب به تمام، موارد چنان نيست كه در معناى آيات قرآن تغيير مهمى به وجود آورد؛ به گونهاى كه حقى را باطل و باطلى را حق كند؛ لذا ائمه (ع) قرائت قرآن را به قرائات رايج ميان قاريان عصر خود تجويز كردهاند؛ منتها آن زمان كه امام زمان (ع) قيام كند و مصحف امام على (ع) را رواج دهد، شايسته خواهد بود كه قرآن را به قرائت آن مصحف قرائت شود.
برخى از رواياتى كه در اين زمينه رسيده است، به قرار ذيل است:
امام حسن (ع) و قيس بن سعد (ت 59 ق) آوردهاند:
قرأ رجل عند علي «و طلح منضود 1» فقال علي: ما شأن الطلح، 2إنما هو:
«و طلع منضود» ، ثم قرأ «طلعها هضيم 3» فقلنا: أو لا نحو لها، فقال: إن القرآن لا يهاج اليوم و لا يحول 4.
كسى نزد على (ع) آيهى قرآن را چنين قرائت كرد: و طلح منضود. على (ع) فرمود: طلح چيست؟ آن و طلع منضود است؛ سپس اين آيه را [به عنوان شاهد] قرائت كرد: طلعها هضيم. ما گفتيم: آيا آن را تغيير دهيم؟ فرمود: نه! قرآن امروز به هم نمىخورد و تغيير نمىكند.
نيز يعقوب بن شعيب 5آورده است:
قلت لابي عبد الله (ع) : «و طلح منضود» ؟ قال: لا! «و طلع منضود» 4؛ به امام صادق (ع) عرض كردم: آيا و طلح منضود درست است؟ فرمود: نه! و طلع منضود درست است.
امام على (ع) نظر به اين كه طلح و طلع چنان چه به جاى يكديگر قرائت شوند، حقى را باطل و باطلى را حق نمىكند، با تغيير آن مخالفت ورزيده است؛ احتمالا به اين جهت كه در شرايط عصرى آن حضرت پافشارى بر قرائت صحيح در اين موارد نه تنها لزومى نداشته است، بلكه بسا به نابودى اصل قرآن مىانجاميده است. به ويژه آن كه سياق آيه، معناى لغوى طلح را به معناى مناسب منصرف مىگرداند؛ به همين رو، مفسران علىرغم اين كه معناى لغوى طلح درخت خاردار است، آن را موز معنا كردهاند تا با سياق آيه كه مربوط به وصف نعم بهشتى است، سازگار بيفتد.
اما زمانى كه امام عصر ظهور كند و زمينهى مساعد براى عرضهى مصحف امام على (ع) فراهم گردد، قرائات غير اصيل و محرّف بر خواهد افتاد و قرآن به قرائت اصيل و صحيح اوليه قرائت خواهد شد.
سالم بن أبى سلمه (ز 148 ق) گويد:
قرأ رجل على أبي عبد الله (ع) و أنا أستمع حروفا 6من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس، فقال ابو عبد الله (ع) : كف عن هذه القراءة! اقرأ كما يقرأ الناس، حتى يقوم القائم، فإذا قام القائم (ع) قرأ كتاب الله عز و جل على حدّه و أخرج المصحف الذي كتبه علي (ع) . 7
كسى بر امام صادق (ع) [قرآن را]قرائت كرد، و من حروفى از قرآن را مىشنيدم كه با آنچه مردم قرائت مىكردند، موافق نبود. امام صادق (ع) فرمود: از اين قرائت خوددارى كن! همان گونه كه مردم قرائت مىكنند، قرائت كن! تا آن كه قائم (ع) قيام كند. هرگاه او قيام كند، كتاب خدا را موافق حدّش قرائت كند و مصحفى را كه على (ع) نوشت، بيرون آورد.
و محمد بن سليمان 8(ز 183 ق) از يكى از اصحاب امام كاظم (ع) آورده است:
قلت له: جعلت فداك إنا نسمع الآيات في القرآن ليس هي عندنا كما نسمعها و لا نحسن أن نقرأها كما بلغنا عنكم، فهل نأثم؟ فقال: لا، اقرءوا كما تعلّمتم فسيجيئكم من يعلّمكم. 9
به امام كاظم (ع) عرض كردم: فدايت شوم. ما [از شما]آيات قرآن را مىشنويم. آنها نزد ما چنان كه [از شما]مىشنويم، نيست، و نمىتوانيم چنان كه از شما به ما رسيده است، قرائت كنيم. آيا ما گناهكاريم؟ فرمود: نه. چنان كه آموختيد، قرائت كنيد. كسى كه به شما [آن را چنان كه ما قرائت مىكنيم]بياموزاند، سويتان خواهد آمد 10.
و حبه عرنى از على (ع) آورده است:
كأني انظر إلى شيعتنا بمسجد الكوفة، و قد ضربوا الفساطيط، يعلّمون الناس القرآن كما انزل؛ 11گويا كه در زمان قائم (ع) به پيروانمان در مسجد كوفه مىنگرم كه چادرها را زدهاند و به مردم قرآن را چنان كه نازل شده است، مىآموزند.
روشن است كه قرآن به لسان عربى مبين و فصيح نازل شده است و طبيعتا قرائت به همين لسان مورد تأكيد بايد باشد؛ چنان كه در اين زمينه چنين رسيده است:
امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) آورده است كه فرمود:
اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها 13؛ قرآن را به لهجهها و تلفظهاى عرب قرائت كنيد! نظير همين مضمون از خود امام امام صادق (ع) نيز رسيده است. آن امام فرمودند:
أعرب القرآن فإنه عربي 14؛ قرآن را عربى قرائت كنيد؛ چون قرآن عربى است.
البته پنهان نماند كه چون دين اسلام دين سهله و سمحه است و از مردم تكاليف دشوار نمىخواهد، كسانى را كه نمىتوانند، قرآن را به لهجهى فصيح عربى بخوانند، مانند افراد غير عرب يا افرادى كه در زبان خود نقصى دارند و نمىتوانند برخى از حروف را به نحو صحيحش تلفظ كنند، از اين امر استثنا كرده است.
امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) آورده است كه فرمود:
إن الرجل الأعجمي من امّتي ليقرأ القرآن به عجميّة فترفعه الملائكة على عربيّة؛ 15غير عرب از امتم كه قرآن را با لهجهى غير عربى قرائت مىكند، فرشتگان آن را با لهجهى عربى به آسمان بالا مىبرند.
همينطور، چنان كه آمد، كسانى كه به قرائت اصيل و صحيح اوليه دسترسى ندارند، از دستور مذكور مستثنى گرديدهاند.
بديهى است كه قرائت اصيل و صحيح همان قرائتى است كه از جانب خداى تعالى به پيامبر اسلام (ص) آموخته شد و اين قرائت طبيعتا بيش از يك قرائت نمىتواند باشد؛ چون لسان مبين و فصيح عربى در عصر نزول همان زبان قريش و زبان شخص پيامبر اسلام (ص) بوده است؛ زيرا مكه، مركز و عاصمهى قبائل عرب عصر آن حضرت تلقى مىشده است و زبان فصيح و معيار هر قومى زبانى است كه در مركز و عاصمهى آن قوم دائر و رايج است و بىترديد مركز و عاصمهى يك قوم واحدى مثل قريش به زبان و لهجه واحدى نيز سخن مىگويند؛ ازاينرو لزوما بايد قرآنى كه به زبان آنان نازل شده است، به يك زبان و لهجه باشد.
به علاوه، نحوهى تكلم خداى تعالى به گونهى فصيح بليغ بوده است و لذا لزومى نداشته است كه سخن خود را با قرائتهاى مختلفى به مخاطبانش القا كند.
بر اين اساس، بايد گفت: اين اختلاف قرائاتى كه در قرائت قرآن به هم رسيده است، از جانب خدا و رسولش نبوده؛ بلكه از جانب مردم پديد آمده است؛ چنان كه در اين زمينه نيز رواياتى از ائمه (ع) رسيده است:
امام باقر (ع) فرمود:
إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجيء من قبل الرواة 16؛ قرآن يكى است و از جانب يكى نازل شده است؛ اما اين اختلاف قرائات از جانب قاريان پديد مىآيد.
به نظر مىرسد، امام باقر (ع) اين حديث را در پاسخ اين سؤال مقدّر مخاطب بيان فرموده است كه اين اختلاف قرائتهايى كه در عصر آن امام (ع) در ميان قاريان رواج دارد، چگونه است؟ آيا چنان كه عامه قائلاند، از رسول خدا (ص) رسيده است؟ درست نظير همين سؤال در زمان امام صادق (ع) نيز مطرح بوده است.
فضيل بن يسار گويد:
قلت لابي عبد الله (ع) : إن الناس يقولون: إن القرآن نزل على سبعة أحرف، فقال: كذبوا أعداء الله و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد.
به امام صادق (ع) عرض كردم: مردم مىگويند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. فرمود: دشمنان خدا دروغ گفتند. قرآن بر يك حرف نازل شده و از جانب يكى است.
ولى در عين حال، شايد به جهت آن كه قرائات مشهور و رايج ميان مردم در معانى قرآن اختلالى وارد نمىسازد و نيز دست يابى به قرائت صحيح و اصيل نيز دشوار بوده است، ائمه (ع) امر فرمودند: قرآن را به گونهاى كه در ميان مردم قرائت مىشود، قرائت كنيد! زيد بن أرقم گويد:
كنّا معه في المسجد فحدثنا ساعة، ثم قال: جاء رجل إلى رسول اللّه (ص) ، فقال: أقرأني عبد الله بن مسعود سورة أقرأنيها زيد، و أقرأنيها أبي بن كعب، فاختلفت قراءتهم، فبقراءة أيهم آخذ؟ فسكت رسول الله (ص) . و علي إلى جنبه-فقال علي: ليقرأ كل إنسان كما علّم، كل حسن جميل. 17
ما با رسول خدا (ص) در مسجد مدينه بوديم و ساعتى براى ما سخن مىگفت؛ سپس كسى به نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: سورهاى را عبد الله بن مسعود و زيد بن ثابت و ابى بن كعب به من اقراء كردند و قرائاتشان با يكديگر اختلاف دارد. من قرائت كداميك را برگزينم؟ رسول خدا (ص) خاموش ماند؛ امام على (ع) در كنار او بود، فرمود: هر كسى چنان كه به او آموخته شده، قرائت كند. هريك نيكو و زيباست.
چنان كه از روايتى ديگرى كه در اين زمينه رسيده است، بر مىآيد، اختلاف قرائت مذكور در اين روايت، به مواضع وقف و ابتدا مربوط بوده است؛ چون اختلاف آنها در اين بوده است كه سورهى قرائت شده، سى و پنج آيه دارد يا سى و شش آيه، 18و بديهى است كه تغيير وقف و ابتدا در بسيارى از موارد به اختلاف در معنا نمىانجامد؛ بر اين اساس، آنان مجازند، آن سوره را به هر گونهاى كه آموختهاند، قرائت كنند.
سفيان بن سمط در اين زمينه گويد:
سألت أبا عبد الله (ع) عن تنزيل القرآن. قال: اقرءوا كما علمتم. 19از امام صادق (ع) دربارهى چگونگى قرائت قرآن پرسيدم. فرمود: چنان كه آموختيد، قرائت كنيد! بىترديد مردم قرائات را از قاريان شهر خود مىآموختند و قرائت هر شهر بر اساس قرائت مقرى آن استوار بود. مطالعهى تراجم قاريان مشهورى مثل قرّاء هفتگانه نشان مىدهد كه آنان افرادى منزوى و خانهنشينى نبودند كه قرائتشان از شخص خودشان در نگذرد. آنان در مساجد شهر خود حضور مستمر داشتند و به تعليم قرائت قرآن به مردم مىپرداختند و از اين رهگذر قرائت شهرى را شكل مىدادند؛ بنابراين، ائمه (ع) با اين سخنان خود كه قرآن را چنان كه از مردم مىآموزيد، قرائت كنيد، قرائاتى را كه در زمان خود در ميان مقريان رايج بوده است، با وجود اختلافاتى كه با يكديگر داشتهاند، تجويز فرمودهاند.
با توجه به اين كه قرّاء هفتگانه در زمان امام باقر و امام صادق و امام كاظم (ع) مىزيستند، مىتوان گفت: تجويز ايشان به طريق اولى شامل آنان مىشود. اين قاريان به ترتيب وفات به اين قرارند:1. عبد الله بن عامر يحصبى (21-118 ق) مقرى شام،2. عبد الله بن كثير (ت 120 ق) مقرى مكه، 3. عاصم بن ابى نجود (ت 127 ق) مقرى كوفه،4. ابو عمرو بن علاء مازنى (ت 154 ق) مقرى بصره،5. حمزة بن حبيب زيات (ت 156 ق) مقرى كوفه،6. نافع بن عبد الرحمن (169 ق) مقرى مدينه،7. علىّ بن حمزه كسائى (ت 187 ق) مقرى كوفه.
به نظر مىرسد، فلسفهى اين كه ائمه (ع) ، قرائات مختلف قاريان را تجويز كردهاند، اين است كه از طرفى، اختلاف قرائات واقعيتى انكارناپذير است؛ چون وجود اين واقعيت در هزاران كتاب قرائت و تفسير و غير آنها انعكاس يافته است و به تواتر براى ما نقل شده، و از طرف ديگر مردم در برابر آن سه گونه موضع مىتوانند، اتخاذ كنند: يا بايد قرائت اصيل و اوليه را جستجو كنند و قرآن را به آن قرائت كنند كه در مواردى، امرى دست نيافتنى است و بىترديد خداوند چنين تكليف فوق طاقتى را از بندگانش نمىخواهد؛ يا بايد به تمام قرائاتى كه در ميان مردم رايج است، قرآن را قرائت كنند كه اين كارى دشوار و توان فرساست و دين اسلام كه دين سهولت و سماحت است، چنين چيزى را تجويز نمىكند؛ يا هر مردمى به قرائتى كه در ميان شهر و منطقهاش رواج دارد، قرآن را قرائت كنند.
روشن است كه در ميان اين سه موضع، موضع اخير آسان و قابل اجراست؛ لذا به نظر مىرسد، ائمه (ع) بر هيمن موضع اخير تأكيد داشتهاند.
از اين موضع ائمه (ع) مىتوان چنين استنباط كرد، در اين عصر كه بيش از دو يا سه قرائت در ميان مسلمانان رواج ندارد، مردم هر منطقهاى مىتوانند به قرائت رايج در ميان خودشان قرآن را قرائت كنند و حتى چنان چه در زمانى تنها قرائت حفص از عاصم در ميان مسلمان رواج داشته باشد و قرائات ديگر مهجور و متروك واقع شوند، مردم تنها بايد به همين قرائت واحد قرآن را بخوانند؛ اگر چه در مواردى با قرائت اصيل و اوليه اختلاف داشته باشد.
به طور قطع، اگر قاريان توانسته بودند، همان قرائت اصيل و اوليهى قرآن را حفظ كنند و براى نسلهاى بعدى نقل نمايند، هيچگونه اختلافى در قرائت قرآن پديد نمىآمد؛ چنان كه امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) همين معنا را نقل كرده است. آن حضرت به نقل از رسول خدا (ص) آورده است:
لو أنّ الناس قرءوا القرآن كما انزل ما اختلف اثنان 20؛ اگر مردم قرآن را چنان كه نازل شده است، قرائت مىكردند، حتى دو نفر با هم اختلاف قرائت نداشتند.
اما به سبب دو دسته از عوامل، قرائت اصيل و اوليهى قرآن محفوظ نماند و دستخوش تغييرات و تحريفاتى شد: دستهى اول از عوامل عبارت بودند از: وجود نارسايىهايى در رسم الخط قرآن مانند عدم جودت خط، نداشتن نقطه و حركت، نداشتن الف و ياء در ميان كلمات و وجود خطاهاى كتابتى، و دستهى دوم از عوامل، انعطاف رسم الخط قرآن در برابر لهجهها و استعمالات لغوى عرب بوده است. 21
بنا بر آنچه آمد، رواج قرائت لزوما به معناى صحت و اصالت آن نيست؛ بر اين اساس، قرائات را نمىتوان به طور مستقل منبع استنباط قرار داد و با استناد به آنها حكمى را صادر كرد. استنباط درست از مواردى كه قرائات مختلفى در خصوص آنها نقل شده، در گرو فراهمسازى همهى اطلاعات مربوط و نتيجهگيرى از آنهاست. به سخن ديگر در قرائت قرآن لزومى ندارد كه صورت اصيل و اوليهى الفاظ قرآن جستجو شود؛ اما در تفسير و استنباط جستجوى آن در حدّ امكان لازم است.
پاورقی:
1) واقعه، آيهى 29
2) در تفسير ثعالبى چنين آمده است: ما للطلح تعالى و الجنة؛ درخت خاردار را با بهشت چهكار؟ بهشت بالاتر از اين چيزهاست (ثعالبى؛ تفسير الثعالبي، ج 5، ص 364) . شايان ذكر است كه طلح درخت خاردار بزرگى است كه تيغهاى بزرگ و خميدهاى دارد و شتر آن را بسيار مىخورد (ر. ك: خليل فراهيدى؛ كتاب العين، ج 1، ص 269 و ج 3، ص 169) . طبرى دربارهى معناى طلح گويد: «طلح نزد عرب درختى بزرگ و پرتيغ است؛ اما اهل تفسير از ميان صحابه و تابعان مىگويند كه آن درخت موز است (طبرى؛ پيشين) ؛ اما دربارهى معناى طلع كه در قرائت على (ع) آمده است، آوردهاند كه آن اولين مرحله از ميوهى خرما، پيش از آن كه بشكافد و آن تا در غلاف خودش است، منضود (متراكم و بر روى هم) است؛ اما وقتى از غلافش بيرون بيايد، منضود نيست (ر. ك: طبرسى؛ تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 237 و قرطبى؛ تفسير القرطبي، ج 17، ص 7) .
3) فِي جَنّٰاتٍ وَ عُيُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهٰا هَضِيمٌ (شعراء، آيات 147 و 148) .
4) محمد بن جرير طبرى؛ جامع البيان، پيشين، ج 11، ص 637 و فضل بن حسن طبرسى؛ پيشين، ج 9-10، ص 330
5) يعقوب بن شعيب بن ميثم بن يحيى تمار مولى بني أسد، ابو محمد، موثق، بود و از اصحاب امام باقر، امام صادق و امام كاظم (ع) به شمار آمده است (ر. ك: ابو القاسم خوئى؛ معجم رجال الحديث، پيشين، ذيل همين نام)
6) محمد باقر مجلسى؛ پيشين، ج 8، ص 109
7) حرف در اين دسته از روايات به معناى قرائت است؛ چنان كه براى مثال دربارهى آيهى وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ كُلَّهٰا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى اَلْمَلاٰئِكَةِ (بقره، آيهى 31) چنين آوردهاند: «في حرف ابن مسعود: «ثم عرضهن» و «في حرف أبي: ثم عرضها» (ر. ك: محمد بن جرير طبرى؛ جامع البيان، پيشين، ج 1، ص 311 و محمد بن احمد قرطبى؛ پيشين، ج 1، ص 283)
8) محمد بن يعقوب كلينى؛ الكافي، پيشين، ج 2، ص 633 سند روايت: محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبد الرحمن بن أبي هاشم، عن سالم بن سلمة قال:
9) محمد بن سليمان ديلمى ابو عبد الله بصرى، به غلو متهم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم و امام رضا (ع) بود (ابو القاسم خوئى؛ معجم رجال الحديث، پيشين، ذيل همان نام) . اگر چه در روايت اخير محمد بن سليمان به غلو متهم است، اما نظر به اين كه مضمون روايت او از طرق ديگر نيز رسيده است، مىتوان آن را صحيح تلقى كرد.
10) محمد بن يعقوب كلينى؛ الكافي، پيشين، ج 2، ص 619 سند روايت: عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن سليمان، عن بعض أصحابه، عن أبي الحسن (ع) قال:
3) همان، ج 4، ص 424-425 و محمد بن حسن حر عاملى؛ پيشين، ج 4، ص 821
11) ميرزا حسين نورى؛ پيشين، ج 3، ص 369 سند روايت: محمد بن ابراهيم النعماني في كتاب الغيبة: عن أحمد بن محمد بن عقدة، عن علي بن الحسن عن الحسن، و محمد ابني [علي بن]يوسف، عن سعدان بن مسلم، عن صباح المزني، عن الحارث بن الحصيرة، عن حبة العرني، قال: قال أمير المؤمنين (ع) :
12) محمد بن يعقوب كلينى؛ الكافي، پيشين، ج 2، ص 614 سند روايت: علي بن محمد، عن إبراهيم الاحمر، عن عبد الله بن حماد، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله (ع) قال: قال رسول الله (ص) :
13) همان، ج 2، ص 615 سند روايت: علي بن إبراهيم، عن أبيه عن ابن أبي عمير، عن سليم الفراء عمن أخبره عن أبي عبد الله (ع) قال:
14) همان، ج 2، ص 619 سند روايت: علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله (ع) قال: قال النبي (ص) :
15) همان، ج 2، ص 630 سند روايت: الحسين بن محمد، عن علي بن محمد، عن الوشاء، عن جميل بن دراج، عن محمد بن مسلم، عن زرارة، عن أبي جعفر (ع) قال:
16) همان، سند روايت: علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن اذينة، عن الفضيل بن يسار قال:
17) محمد بن جرير طبرى؛ جامع البيان، پيشين، ج 1، ص 26
18) همان، ص 21
19) همان، ص 631 سند روايت: عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن علي بن الحكم، عن عبد الله ابن جندب، عن سفيان بن السمط قال:
20) علىّ بن ابراهيم قمى؛ تفسير القمي، ط 3، قم، مؤسسة دار الكتاب،1404 ق، ج 2، ص 451 و محمد باقر مجلسى؛ پيشين، ج 89، ص 48 سند روايت: علي بن الحسين، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن علي بن الحكم، عن سيف، عن أبي بكر الحضرمي، عن أبي عبد اللّه (ع) قال: قال رسول الله (ص) :
21) ر. ك: محمد هادى معرفت؛ التمهيد، پيشين، ج 2، ص 4-40
قرائت
- بازدید: 545