بنيانگذاران عقائد وهابيت 2

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

 

 

 

 

محمد بن عبدالوهاب بنيانگذار آئين وهابى(1115 - 1207)
بنيانگذار مسلك وهابيت محمد بن عبدالوهاب تميمى نجدى است كه‏نسبش به «وهيب تميمى‏» مى‏رسد و اين نسبت از نام پدرش‏«عبدالوهاب‏» گرفته شده است.

وهابيان اين نسبت را قبول‏ندارند و از اطلاق آن به فرقه خود ناراضى هستند و مى‏گويند: نام‏وهابى را بعضى از دشمنان معاصر محمد بن عبدالوهاب از روى‏دشمنى و حسد به آنان داده‏اند تا به افراد نادان چنين وانمودكنند كه آنان بدعتگذار و گمراه كننده هستند تا كسى كه از آنهاپيروى مى‏كند به وحشت‏بيفتد، بدين جهت نسبت فرقه را به شيخ‏محمد نداده‏اند كه مبادا پيروان اين آئين به سبب همنام بودن بانام پيامبر، نوعى شرافت پيدا كنند (1) .
مورخان در تاريخ تولد ومرگ او اختلاف كرده‏اند: بعضيها گفته‏اند محمد بن عبدالوهاب درسال 1111ه ق در شهر «عيننه‏» (از شهرهاى نجد) تولد يافت ودر سال 1207 درگذشت (2) و عمر طولانى حدود 96 سال داشت.
زينى دحلان با اين كه در كتابهاى خود اين قول را انتخاب كرده،ولى در كتاب «فتنه‏الوهابيه‏» گفته است: بعضى در ماده تاريخ‏هلاكت او گفته است: «بدا هلاك الخبيث‏» يعنى در سال 1206 به‏هلاكت رسيده است (3) . ولى به گفته آلوسى و برخى ديگر، فوت وى درسال 1206 بوده است (4) .
ولى مشهور اين است كه تولد وى در سال 1115 و فوتش در همان سال‏1207 اتفاق افتاده است (5) .
او در شهرك عيينه متولد شد كه از بلاد نجد است، پدرش در آن شهرقاضى بود و فقه حنبلى را از پدر خود كه از علماى حنبلى بود،آموخت. مى‏نويسند: او از آغاز امر علاقه شديدى به مطالعه تاريخ‏مدعيان نبوت مانند: مسيلمه، سجاح، اسود عنسى، طليحه اسدى ومانند اينها داشت. گويند: او از اوايل به مطالعه كتابهاى ابن‏تيميه و ابن قيم اهميت زيادى مى‏داد و آنها را زياد مطالعه‏مى‏كرد (6) . و بسيارى از اعمال مردم نجد را زشت مى‏شمرد، پدرش كه‏مرد صالحى بود، در وى احساس انحراف مى‏كرد و او را مورد نكوهش‏ قرار مى‏داد.
سپس جهت ادامه تحصيل عازم مكه و مدينه گرديد و از طلبه ‏هائى‏ بود كه در ميان مكه و مدينه در تردد بودند و در نزد علماى‏آنجا مشغول تحصيل بود، در آغاز از محضر درس جمعى از علماى مكه‏و مدينه از جمله: شيخ محمد بن سليمان كردى و شيخ محمد حياه‏سندى استفاده كرد، ولى از همان آغاز مطالبى بر زبان او جارى‏مى‏شد كه اساتيد و علماى صالحين نسبت‏به آينده او بدبين بودندو پيش‏بينى مى‏كردند اين شخص در آينده، مردم را گمراه خواهدساخت و برادرش سليمان بن عبدالوهاب نيز بر وى ايراد مى‏گرفت ومردم را از پيروى وى برحذر مى‏داشت (7) .
«ملطبرون‏» مى‏نويسد: اصل و منشا وهابيگرى آن است كه عرب وبه خصوص مردم يمن گفتگو مى‏كردند كه چوپان بينوائى به نام‏سليمان در عالم رويا ديده بود كه شعله آتشى از وى خارج و درروى زمين پخش شد و هر كه را كه جلو مى‏آمد، مى‏سوخت. او اين‏ رويا را به معبرى گفت و او چنين تعبير كرد كه: فرزندى ازفرزندان تو نيروى عظيمى پيدا مى‏كند و دولت نيرومندى تشكيل‏ مى‏دهد و اين رويا در نواده او محمد تحقق پيدا كرد.
وقتى كه محمد بزرگ شد، نزد همشهريانش به خاطر همين رويا كه‏معلوم نبود، همان است‏يا نه؟ عزيز و محترم بود او نخست مذهبش‏را پنهانى تبليغ كرد و پيروانى نيز پيدا نمود سپس به شام‏مسافرت كرد و چون در آنجا به آئين تازه او نگرويدند، دوباره‏پس از سه سال مسافرت به ديار خود بازگشت (8) .
آلوسى در كتاب «تاريخ نجد» مى‏نويسد: محمد بن عبدالوهاب درشهر عيينه، يكى از شهرهاى نجد نشو و نما كرد، فقه حنبلى رانزد پدرش فرا گرفت و از همان اوان كودكى سخنانى ناآشنا مى‏گفت‏و بر ضد بسيارى از اعمال و عقائد مورد اتفاق مسلمانان سخن‏مى‏گفت و آنها را به باد انتقاد مى‏گرفت ولى كسى او را يارى‏نكرد. پس از شهر عيينه به مكه و سپس به مدينه مسافرت كرد. درمدينه پيش شيخ عبدالله نامى درس خواند و شديدا به استغاثه وتوسل در كنار مرقد مطهر رسول اكرم(ص) اعتراض نمود، آنگاه به‏نجد و از آنجا به بصره و شام روى نهاد. در بصره مدتى اقامت‏گزيد و در جلسه درس شيخ محمد مجموعى حاضر شد و در اين شهر نيزبسيارى از اعمال مذهبى مسلمانان را به باد انتقاد گرفت و مردم‏از آنجا بيرونش كردند و از آنجا بگريخت (9) .
اينك مسافرت او رااز منابع ديگر پى مى‏گيريم:
گويند: محمد بن عبدالوهاب در سفرى كه به حج رفت، بعد از انجام‏مناسك حج رهسپار مدينه شد و در آنجا، توسل و استغاثه مردم رادر كنار قبر پيامبر مورد انكار قرار داد، سپس به نجد برگشت واز آنجا سفر دور و دراز خود را به شهرهاى اسلامى آغاز نمود.
ابتدا به بصره رفت‏به اين قصد كه از آنجا به شام برود مدت‏چهار سال در بصره ماند (10) . و از يكى از علماى بصره كه شيخ‏محمد مجموعى نام داشت، مدتى پيش او درس خواند (11) . و هنگامى كه‏عقائد خود را اظهار نمود، مردم به مخالفت پرداختند و او رامورد اذيت و آزار قرار دادند و سرانجام او را از شهر خودبيرون كردند و چيزى نمانده بود كه در گرماى شديد بيابان ميان‏بصره و زبير هلاك شود كه مردى از اهل زبير او را نجات داد و به‏شهر زبير برد (12) . از آنجا عازم بغداد گرديد و مدت پنج‏سال درآنجا ماندگار شد و سپس به كردستان رفت و يكسال هم در كردستان‏ماند و بعد به همدان رفت و در آنجا هم دو سال ماند (13) و ازآنجا عازم اصفهان گرديد و مدتى در نزد علماى اصفهان به تحصيل‏علم نحو و صرف و معانى و بيان پرداخت و نيز در فقه و اصول ومسائل شرعيه به حد اجتهاد رسيد (14) . و طبق گفته احمد امين، وى‏در اصفهان فلسفه اشراق و تصوف را فراگرفت (15) .
مولف كتاب‏«جزيره‏العرب فى القرن العشرين‏» نوشته است: شيخ محمد به‏ايران سفر كرد و در آنجا حكمت‏شرق و ساختن تفنگ و قسمتى ازفنون جنگ را فرا گرفت (16) . و از يك منبع ديگر كه نسخه خطى آن‏در كتابخانه موزه بريتانيا موجود است، نقل شده است كه شيخ‏محمد هفت‏سال در اصفهان و مدرسه عباسيه از بناهاى شاه عباس‏صفوى اقامت كرده و در اين مدت شرح تجريد قوشچى و شرح مواقف‏مير سيد شريف و حكمه‏العين كاتبى را نزد ميرزاجان اصفهانى،محشى شرح تجريد، خوانده، سپس از اصفهان به رى و از آنجا به قم‏آمده و با دوست همراه خود كه على قزاز نام داشت، يك ماه دراين شهر ماند و سپس به بلاد عثمانى و شام و مصر رفت و از مصربه جزيره‏العرب بازگشت (17) و مدت هشت ماه از مردم دورى گزيد،آنگاه به اظهار عقائد خود پرداخت (18) .
«لوتروب ستودارد»آمريكائى نيز به مسافرت او به ايران اشاره كرده است (19) . دراين موقع كه سال 1139 بود، پدرش شيخ عبدالوهاب از «عيينه‏»به «حريمله‏» منتقل شده بود. شيخ محمد نيز ملازم پدرش گرديد وباز كتابهائى را نزد او فرا گرفت و به انكار عقائد مردم نجدپرداخت و بدين جهت ميان او و پدرش نزاع درگرفت و همچنين‏منازعات سختى ميان او و مردم نجد بر اثر عقايدش رخ داد و اين‏امر چندين سال ادامه داشت تا اين كه در سال 1153 پدرش شيخ‏عبدالوهاب به درود حيات گفت (20) .
اظهار دعوت
شيخ محمد پس از مرگ پدر، جرات بيشترى براى اظهار عقائد ومخالفت‏با اعتقادات معمول مسلمانان پيدا كرد و عقائد و اعمال‏مورد اتفاق مسلمانان را مورد حمله قرار داد.
گروهى از افراد بى‏خبر اطراف او را گرفتند و كار وى بالا گرفت.
مردم حريمله متشكل از دو قبيله بودند و هر قبيله روسائى داشت‏و روساى شهر از مردم دو قبيله بودند كه هركدام مدعى رياست‏برديگرى بود، يكى از آن دو قبيله كه «حميان‏» ناميده مى‏شد،غلامانى داشتند كه به امور منكر و فسق و فجور مى‏پرداختند، شيخ‏در صدد برآمد غلامان مزبور را امر به معروف و نهى از منكر بكندو آنان تصميم گرفتند، شب‏هنگام نهانى شيخ را به قتل برسانند وبه اين قصد پشت ديوارى كمين كردند، اما چند تن از مردم بر قصدغلامان واقف شدند و بر آنان بانگ زدند، غلامان گريختند و شيخ‏باز از مهلكه نجات پيدا كرد.
شيخ محمد پس از اين، از «حريمله‏» به شهر «عيينه‏» رفت و درآن وقت‏حاكم شهر عيينه مردى به نام عثمان بن حمد بن معمر بود.
محمد بن عبدالوهاب او را به طمع حكومت نجد انداخت و به او قول‏داد كه اگر از او حمايت كند، حكومت نجد از آن او خواهد بود.
عثمان نيز پذيرفت و او را گرامى داشت و در نظر گرفت وى رايارى دهد.
شيخ بعد از اين، به امر به معروف و نهى از منكر (طبق عقائدخود) پرداخت و در انكار كارهاى مردم سختگيرى بسيار نمود وعقائد خود راكاملا آشكار ساخت. از جمله كارهاى او در عيينه اين‏بود كه دستور داد درختانى را كه مورد احترام مردم بود، قطع‏كردند و گنبد و ساختمان روى قبر زيد بن خطاب را ويران ساختند (21) . قبر زيد در ناحيه جبليه (نزديك عيينه) قرار داشت، شيخ به‏عثمان گفت: بيا قبر زيد و گنبد آن را خراب كنيم، عثمان گفت:
اين قبر زيد و اين شما، آن را ويران سازيد. شيخ گفت ما درصورتى مى‏توانيم آن را خراب كنيم كه تو هم به ما كمك كنى.
عثمان با 600 نفر همراه شيخ و يارانش حركت كرد اهل جبليه درصدد منع برآمدند، اما چون ياراى جنگ با عثمان را نداشتند، خودرا كنار كشيدند. عثمان به شيخ گفت كه من متعرض قبر نمى‏شوم،شيخ خود كلنگ به دست گرفت و قبر را با زمين برابر كرد و اين‏نخستين اقدام تخريبى پسر عبدالوهاب بود. پس از آن زنى نزد اوآمد و به زناى محصنه اعتراف كرد، شيخ عقل وى را سنجيد و او راسالم ديد، آنگاه به زن گفت كه شايد به زور به تو تجاوز شده‏است، زن دوباره نوعى اعتراف كرد كه مجازات سنگسار شدن بر اوثابت مى‏شد، شيخ دستور داد آن زن را سنگسار كردند (22) .
خبر شيخ‏محمد و كارهاى او به گوش سليمان بن محمد بن عزيز حميدى، اميراحساء و قطيف و توابع رسيد، سليمان نامه‏اى به عثمان حكمران‏شهر عيينه فرستاد و او را به قتل پسر عبدالوهاب فرمان داد واز مخالفت فرمانش برحذر داشت و گفت اگر اين كار را انجام‏ندهى، خراجى كه از احساء براى تو مى‏فرستم، قطع خواهم كرد.خراج مزبور يكهزار و ويست‏سكه طلا و مقدارى مواد غذائى و لباس‏بود.
چون نامه امير احساء به عثمان رسيد، قدرت مخالفت درخود نديد، شيخ را نزد خود خواند و گفت: ما طاقت جنگ با اميراحساء را نداريم، شيخ محمد پاسخ داد كه اگر به يارى من بشتابى‏تمام نجد رامالك مى‏شوى، اما عثمان از او اعراض كرد و گفت:
امير احساء فرمان قتل تو را داده ولى از مروت بدور است كه ماتو را در شهر خود به قتل برسانيم، هرچه زودتر از شهر ما بيرون‏رو، سپس سوارى به نام «فريد ظفرى‏» را مامور ساخت تا شيخ رااز عيينه بيرون راند (23) .
________________________________________
1- دائره‏المعارف فريد وجدى: ج‏10 ، ص 871. مقاله صالح ابن دخيل‏نجدى - زركلى، اعلام ، ج‏6، ص 257.
2- الدرر السنيه، زينى دحلان، ص 42 - زهاوى، الفجرالصادق، ص‏17.
3-  فتنه الوهابيه ، ص 66.
4- تاريخ نجد آلوسى، ص 111 - احمد امين زعماء الاصلاح، ص 10 -زركلى، ج‏6، ص 257.
5- ابجدالعلوم قنوجى، ص 871 - دائره‏المعارف فريد وجدى، ج‏10، ص‏871 - الفتوحات الاسلاميه، ج‏2، ص 156 - الضياء الشارق ابن‏سمحان، ج‏4، ص 196 - هديه‏العارفين، ج‏2، ص 350.
6- ازاله شبهات، ص 20.
7-  جغرافياى ملطبرون، ترجمه «رفاعه بك‏» ناظر مدرسه عالى‏زبان و ترجمه، به نقل كشف الارتياب، ص 13
8- مدرك قبل.
9- تاريخ نجد، ص 112.
10-زعماء الاصلاح، ص 10.
11- تاريخ نجد، ج‏1، ص 118.
12-تاريخ نجد آلوسى، ص 111.
13-زعماء الاسلام، ص 10.
14- ناسخ التواريخ، جلد قاجار، ج‏1، ص 118 - مآثر سلطانيه، ص‏82.
15- زعماء الاصلاح، ص 10.
16- جزيره‏العرب فى القرن العشرين، حافظ وهبه، ص 336.
17- ضميمه شماره 4 سال 11 مجله بررسيهاى تاريخى با عنوان‏روابط ايران با حكومت مستقل نجد به نقل از كتاب لمع الشهاب فى‏سيره محمد بن عبدالوهاب كه نسخه خطى آن به گفته آقاى مدرسى‏طباطبائى در كتابخانه موزه بريتانيا مضبوط است. فاسيلينيف دركتاب «تاريخ العربيه‏السعوديه‏» اطلاعات ارزشمندى درباره اين‏كتاب خطى به دست مى‏دهد. (همان كتاب، ص 9).
18- زعماء الاصلاح، ص 10.
19- امروز جهان اسلام، ج‏1، ص 261.
20- تاريخ نجد، آلوسى، ص 113.
21- زيد برادر عمر بن خطاب بود كه در جنگ يمامه (جنگ مسلمانان‏با مسيلمه كذاب) به شهادت رسيده بود و در آن منطقه قبرش‏زيارتگاه مردم بود.
22-  تاريخ نجد، ابن بشر ج‏1 و 9 و 10 - وهابيان، ص 120 - 122.
23- فيليبى، عبدالله، تاريخ نجد، ص 390، طبع بيروت.

داود الهامى

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page