طلحه و زبیر به بهانه عمره وارد مکه می‏شوند

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 بعد از گذشت چند روزی، طلحه و زبیر به خدمت علی(ع) آمدند و حکومت کوفه و بصره را از حضرت تقاضا کردند حضرت فرمود: من در این امر فکری می‏کنم و با این جمله جواب رد به آنان داد. و حکومت کوفه و بصره را به آن دو واگذار نکرد. طلحه و زبیر اجازه خواستند تا به عمره بروند حضرت فرمودند که شما اراده عمره ندارید. ایشان قسم دروغ خوردند که اراده مخالفت و بیعت شکستن ندارند و قصد عمره دارند حضرت فرمودند: برای بار دوم بیعت را تجدید کنید آن دو هم بیعت را تازه کردند. سپس حضرت فرمودند: من به اراده و نیت شما آگاهم. به هر کجا می‏خواهید بروید و چون اذن یافتند از محضر آن حضرت بیرون رفتند حضرت فرمود:
ثم التفت الی الحاضرین فقال واللَّه ما یرید ان العمرة قالوا فلم اذنت لهما.
به حاضران فرمودند:
لیقضی اللَّه امراً کان مفعولاً
حاضرین به حضرت اعتراض کردند که چرا اذن خارج شدن دادید در حالی که از اغراض آنان آگاهید؟ حضرت فرمودند قضا و قدر الهی اگر بر اموری تعلق بگیرد حتماً انجام خواهد شد. وقتی طلحه و زبیر وارد شهر مکه شدند اعلام کردند که ما با اکراه و اجبار با علی(ع) بیعت کردیم و الآن هیچگونه تعهد و بیعتی بر گردن ما نیست و چون سخن ایشان به حضرت رسید فرمود: پروردگارا ایشان را از رحمت خود دور گردان به خدا قسم می‏دانم که طلحه و زبیر به بدترین وضع کشته خواهند شد و مرا نخواهند دید مگر در میان لشگر بسیار و آنان خود را بکشتن خواهند داد و حضرت این آیه را تلاوت فرمود:
ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللَّه ید اللَّه فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه اللَّه فسیؤتیه اجراً عظیماً
یعنی آن کسانی که به درستی با تو بیعت نکردند، مگر با خدا و دست خدا بالای دست ایشان است پس هر که او را بشکند خود آن عهد شکستن بر او بر می‏گردد و هر که به او وفا نماید زود باشد که خدا اجر عظیمی به عطا فرماید.