سوره‏ شناسي (6) گفت‏ و شنود با سوره فلق!

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

امير موءمنان، امام علي(ع) فرمود: «... ذلك ‏القرآن فاستنطقوه...»: «اين قرآن را به سخن درآوريد1». در راستاي امتثال از اين فرمايش مولا و تحت‏ حمايت و پشتيباني آن حضرت، در اين شماره از سوره‏ شناسي، با يكي از سوره‏ هاي قرآن به گفت‏ وگو نشسته‏ ايم. ضمن تشكر از ايشان كه صميمانه ما را پذيرفتند و سخنان پر رمز و راز و پرسوز و گدازي را در اختيار ما گذاشتند، توجه خوانندگان گرامي را به بخش‏ هايي از اين گفت‏گو جلب مي‏كنيم:


لطفاً خودتان را معرفي كنيد.
اگر منظورتان از "معرفي"، ذكر نام و نشان است، بايد بگويم كه مردم مرا سوره فلق مي‏نامند، اما معصومين(ع) معمولاً از من با آيه آغازينم قل اعوذ برب‏الفلق ياد مي‏كنند2.

خودتان كدام‏يك را بيشتر مي‏ پسنديد؟
خوب، معلوم است! هرچه رسول اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) بپسندند.

قدري بيشتر از خودتان بگوييد.
نمي‏دانم منظور شما از كلمه "خودتان" چيست!
يعني تعداد آيات و كلمات و حروف و زمان نزول و از اين قبيل مسائل....
(با لبخند) راستش اين چيزها را شما بهتر از ما مي‏دانيد و اين ما هستيم كه بايد از شما سوءال كنيم! اما خوب، معروف است كه پنج آيه و 23 كلمه و 74 حرف دارم3 و در ترتيب نزول، بيستمين سوره، بعد از سوره فيل مي‏باشم4.
به مكي يا مدني بودنتان اشاره‏اي نكرديد!
برخي مرا مدني و برخي ديگر مكي مي‏دانند5.

نظر خودتان چيست؟
چه اهميتي دارد؟
خوب به هر حال دانستن آن خيلي مفيد است!
وقتي شما مي‏بينيد رسول اكرم(ص) كوچك‏ترين دغدغه ‏اي در راستاي ثبت و ضبط مكي يا مدني‏ بودن ما نداشته است، چه لزومي دارد فكر و ذكر خود را صرف اين مسائل كنيد و سرانجام هم به يك نتيجه قطعي دست نيابيد؟ مگر آن حضرت اسوه حسنه شما نيست؟!
چرا، اما خوب...!
هر كس در هر وقت و در هر جا مرا قرائت كند، همان‏وقت و همان‏جا بر او نازل مي‏شويم؛ اگر در تهران باشد، خوب من هم تهراني خواهم بود و اگر در مكه باشد، من هم مكي خواهم شد و....

بگذريم! لطفاً از دوستان‏تان بگوييد.
تمام سوره ‏هاي قرآن‏ دوستان من هستند و با همه آنها رفت ‏وآمد و ارتباط تنگاتنگ دارم، تا حدي كه مرا در چهره يكايك آنها مي‏توانيد تماشا كنيد. هرچند مردم، اغلب، ما را جدا از هم مي‏دانند و مي‏شناسند.

با كدام يك از آنها دوستي و ارتباط بيشتري داريد؟
با سوره ناس، علاوه‏ بر دوستي، رابطه همسايگي و خويشاوندي نيز دارم. ارتباط من با ايشان، تا حدي است كه مردم ما را به ‏عنوان "معوذتين" مي‏شناسند و اغلب ما را پشت‏سرهم قرائت مي‏كنند. از نظر قد و قواره و شكل و قيافه نيز شباهت‏هاي بسياري باهم داريم و همان‏گونه كه سوره‏هاي قرآن، اغلب دو به‏ دو باهم زوج ‏اند، ما نيز زوج هم مي ‏باشيم. هم‏چنين از اهداف و وظايف مشتركي برخوردار هستيم:
ناس و فلق دوستان همدگرند هميشه بعد ناس، نوبت فلق آيد

آيا با دسته يا گروه خاصي نيز ارتباط و همكاري داريد؟
من به اتفاق سوره ناس و نيز سوره‏هاي اخلاص و كافرون كه همگي سرآغاز مشتركي داريم، مجموعه "چهار قل" را تشكيل مي‏دهيم. البته سوره جن نيز، با قل آغاز مي‏شود، اما متأسفانه بيشتر مردم اين سوره را به‏ عنوان عضوي از مجموعه ما نمي ‏دانند.

مجموعه شما چه اهدافي را دنبال مي‏كند؟
ما از آسمان به زمين آمده ‏ايم تا به انسان بگوييم: بگو!

چه بگويد؟
گفتني‏ ترين گفتني ‏ها را؛ در اين دنيا كه پر از گفتني‏ هاي گوناگون است ما آمده ‏ايم، اساسي‏ ترين و ضروري‏ ترين و حياتي‏ ترين گفتني‏ ها را بر زبان جسم و جان شما جاري و حاكم كنيم.

در اين زمينه چقدر موفق بوده ‏ايد؟
بسياركم و ناچيز؛ مردم حتي نداي قل، قل ما را نمي ‏شنوند چه رسد به اين‏كه در مقام اجابت برآيند. انگار نه‏ انگار كه ما از آنان چيزي مي‏خواهيم. سال‏ها و قرن‏ هاست كه قل مي‏گوييم و قل، قل مي‏كنيم، اما پاسخي نمي‏شنويم. خود شما در طول عمرتان چندبار مرا قرائت كرده ‏ايد؟
شايد... بيش از هزار بار.
آيا در اين مدت - حتي يك‏بار هم كه شده - احساس كرده‏ ايد كه كسي خطاب به شما قل مي‏گويد و از شما گفتن چيزي را مي‏ طلبد؟
راستش... خير!
اين در حالي است كه اگر كودكي و يا حتي ديوانه ‏اي، تنها يك‏بار به شما بگويد: بگو، بي‏ درنگ آنچه را كه او مي‏خواهد مي‏گوييد و اگر هم پاسخش ندهيد، دست‏كم متوجه درخواست او مي‏ شويد. اما خداوند هستي، عمري است كه از زبان من چيزي از شما مي‏خواهد و شما هيچ توجهي نداريد و اصولاً خودتان را مخاطب او نمي‏دانيد و نمي‏بينيد.
گاه احساس مي‏كنم شما به هنگام قرائت، مرا به تسمخر و استهزا گرفته ‏ايد و به دورغ نسبت به من ابراز دوستي و محبت مي‏كنيد. چگونه مي‏شود، كسي بارها از دوستش چيزي بخواهد و او نسبت به خواسته ‏اش كاملاً بي‏ توجه باشد.
راستش من شخصاً، تاكنون متوجه اين نكته نبودم و اين، بار نخست است كه نداي شما در گوشم صدا مي‏كند.
(با چشماني اشك ‏آلود) خوب، الحمدلله، پس از سال‏ها قل، قل كردن، بالاخره صداي ما به تو رسيد. من از سال‏ها پيش، در انتظار چنين لحظه ‏اي بودم. جاي بسي خوشحالي است. حال كه صدايم را مي‏شنوي، بگذار خودم را بيشتر برايت معرفي كنم.
سراپا گوشم!
من معلم زبان تو هستم. آمده ‏ام اساسي‏ ترين دستور زبان و منطق را به تو بياموزم و حياتي‏ترين جمله هستي را ورد جان و زبانت سازم. آمده‏ام مشق صبح و شام و شب و روزت را تقديم نمايم. آمده ‏ام بگويم تا بگويي، گفتني ‏ترين گفتني ‏ها را. من معلم خصوصي و تمام ‏وقت تو هستم. آن‏قدر قل مي‏گويم تا سراسر هستي‏ ات، گويا به گفته‏ هايم گردد، آن‏گاه ديگر رسالت من تمام است.

چرا اين ‏همه قل مي‏گوييد، مگر در عالم چه خبر است؟
چرا نگويم، حال‏ آن‏كه تمامي اجزاي هستي و همه مخلوقات خداوند، دشمن تو هستند؟!
دشمن من؟!
آري دشمن تو؛ هر آن‏چه مخلوق خداوند است، مي‏تواند دشمن و مايه شرّ تو باشد؛ از پدر و مادر، زن و فرزند، اقوام و آشنايان و دوستان گرفته تا كوه و درخت و در و دشت و جنگل و آسمان و ستارگان و خلاصه يكايك آفريده ‏هاي خداوند، همه و همه - از آن جهت كه مخلوق ‏اند - مي‏توانند دشمن تو باشند و اين منم كه بايد تو را از چنگال يكايك آنها و حتي از شرّ خودت و در يك كلام، از شرّ ماخلق رهايت سازم و در پناه رب ‏الفلق درآورم. اين است كه همواره قل، قل مي‏كنم و هيچ آرام و قرار ندارم. شما گمان مي‏كنيد كه فقط مار و عقرب، دشمنان شما هستند، درحالي‏كه هر چيزي - حتي خود قرآن - مي‏تواند دشمن فوق ‏العاده خطرناكي براي شما باشد.
من از يك مسئله، همواره متعجب بوده‏ ام و هيچ‏گاه نتوانسته ‏ام پاسخي براي آن بيابم.
كدام مسئله؟
اين‏كه شما، بدون انس با من، چگونه به سر مي‏بريد و بي‏ آن‏كه مرا در قلب خود جاي دهيد و بر فكر و ذكر خود حاكم كنيد، چگونه در اين دنياي سراسر شرّ، روزگار مي‏ گذرانيد و در جهاني كه از شر يكايك پديده‏ هاي آن بايد به رب ‏الفلق پناه بريد، بدون من و تعليمات من و قل،قل هاي من، چگونه زندگي مي‏كنيد؟ اين سوءالي است كه مي‏ترسم هرگز پاسخش را نيابم!
از كجا معلوم كه ما زنده ‏ايم و زندگي مي‏كنيم؟! اگر ما را مرده انگاريد، پاسختان را مي‏ يابيد!
نمي‏دانم، شايد هم اشتباه از من است و آن اندازه هم كه فكر مي‏كنم در زندگي انسان‏ها، اهميت و موضوعيت ندارم و تعاليم و قل،قل هايم را بي‏ جهت اساسي و حياتي مي‏دانم، اما خوب... (ديدگانش اشك‏بار شد) روزگاري، دوستان و هم ‏صحبت‏ هايي در ميان شما داشتم؛ يكي از آنان مي‏گفت: حاضرم يك پايم را بدهم، اما تو را از دست ندهم. گفتم چرا؟ پاسخ داد: با يك پا نيز، مي‏توان زندگي كرد، اما بي‏تو نمي‏دانم زندگي چه شكلي پيدا مي‏كند! ديگري مي‏گفت: من با وجود تو هيچ ترس و غمي در جهان ندارم و خود را بي‏ نيازترين فرد روي زمين مي‏دانم.
آن ديگري مي‏گفت: من تو را با صد عصاي موسي عوض نمي‏كنم. گفتم چرا؟ گفت: عصاي موسي تنها سنگ و دريا را مي‏شكافت اما تو....
حال مي‏ فهمم، مفهوم اين روايت از رسول اكرم(ص) را كه فرمود: هركس سوره‏ هاي قل اعوذ برب‏الفلق و قل اعوذ برب‏ الناس را بخواند، گويي تمامي كتاب‏ هاي آسماني را كه خداوند (از آدم تا خاتم) بر پيامبران خود نازل كرده است، خوانده است6! و نيز فرمود: سوره فلق برترين سوره قرآن است7.
نه، اشتباه از شما نيست، كار ما خيلي خراب است. اين ما هستيم كه فرسنگ ‏ها از مرحله پرتيم و تا حد ممكن شما را دست‏كم گرفته ‏ايم؛ در زندگي كمترين حسابي روي شما باز نكرده ‏ايم و كوچك‏ترين نقش و رسالتي در ساختن فرد و اجتماع، براي شما قائل نشده ‏ايم. شما همان‏گونه هستيد كه مي‏فرماييد. ما هستيم كه شما را مهجور و بيكاره نموده ‏ايم و از اين مقام و منزلت عالي، معزول و خانه ‏نشينتان ساخته ‏ايم.
من تنها در ميان شما بيكاره‏ ام. اگر گوش‏ جان باز كنيد. قل،قل اجزاي عالم را خواهيد شنيد. من در سراسر جهان حاكم و جاري هستم. تمامي اجزاي هستي به قرائت من مشغول‏ اند. حتي يك دانه بي‏ آن‏كه مرا بخواند و در پناه رب ‏الفلق درآيد، هرگز نمي ‏تواند پوسته ‏هاي خود را بشكافد و از ظلمات خاك، سر بيرون آورد. مسئله فلق (شكافتن) يك قانون سراسري و در همه‏ جا حاكم است. تمامي شكاف‏ها و شكافتن ‏ها و شكفتن ‏ها و عموم خلاصي‏ ها و رهايي‏ ها و گشايش‏ ها و همه فجرها و فرج‏ها، فتح ‏ها و فرح ‏ها و در يك كلام، تمامي فلق‏ هايي كه در يكايك اجزاي هستي مي‏بيني، همه ‏وهمه در پناه رب‏ الفلق حاصل مي‏شوند. همه هستي قل اعوذ برب‏ الفلق مي‏خوانند و من خطاب به ذرات عالم قل مي‏گويم و تمامي آنها مي‏پذيرند و اجابت مي‏كنند و در پناه رب‏ الفلق درمي ‏آيند و از اين ‏رو، هر لحظه مي‏ شكافند و مي‏ شكفند. در اين ميان، تنها شما هستيد كه ندايم را نمي‏شنويد و پاسخم نمي‏گوييد. لذا همواره، در انواع تاريكي‏ ها و شب‏ه ا و ابهام‏ ها و وحشت ‏ها، حيران و سرگردانيد و هيچ فلقي نمي‏يابيد و شر تمامي پديده‏ هاي هستي شما را فرو مي‏ بلعد و هيچ فرجي نمي‏ بينيد!
اين است كه هميشه تعجب مي‏كنم، شما بدون انس و پيوند با من چگونه به‏ سر مي‏ بريد و بي‏ياري من، شب ‏ها و تاريكي‏ هاي گوناگون را چگونه به صبح و روشنايي مي‏رسانيد؟ قفل‏ هاي محكم و غول‏ پيكر فرد و اجتماعتان را، بي‏ آن‏كه در پناه رب‏ الفلق درآييد، چگونه درهم مي‏ شكنيد؟ گره‏ هاي بي‏شمار و درهم پيچيده روحي و رواني، سياسي و اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي‏تان را كه سال‏هاي سال با دَم‏ هاي پي‏ درپي نفاثات جني و انسي، چون فولاد، به هم جوش خورده ‏اند، بدون قل هاي من، چگونه مي ‏گشاييد و توانمندي‏ ها و استعدادهاي نهفته و بسته خود و فرزندانتان را چگونه شكوفا مي‏سازيد؟ بدون من با غاسق ها و نفاثات بي‏شمار و گوناگون كه پيدا و پنهان هستي شما را دربرگرفته ‏اند، چگونه پيكار مي‏كنيد و بسته‏ هاي خود و پيرامون خود را چگونه باز مي‏كنيد و در يك كلام، از شر ماخلق چگونه مي‏ گريزيد و به كجا پناه مي‏بريد و...؟!
من گمان مي‏كردم شما و بسياري ديگر از سوره ‏ها، تنها پيامبر(ص) را مورد خطاب قرار داده ‏ايد و مخاطب شما، تنها، شخص آن حضرت است. اما اكنون احساس مي‏كنم، جز من، گويي مخاطب ديگري در اين دنيا نداريد!
متأسفانه اكثر مردم همين‏ گونه مي‏پندارند، حتي بسياري از علما در ترجمه‏ ها و يا تفاسير خود، عبارت "اي پيامبر" را به ابتداي من و بسياري ديگر از آيات و سوره‏ ها، از پيش خود مي‏ افزايند (اي پيامبر، بگو پناه مي‏برم...)! راستش بزرگ‏ترين مشكل ما در ارتباط با شما همين است كه هر كاري مي‏كنيم، نمي‏توانيم به شما بباورانيم كه به ‏هنگام قرائت، خداوند، خود مستقيماً دارد با شما سخن مي‏گويد! خداي رحمان، آن هستي مطلق، در كمال لطف و عنايت خطاب به شما مي‏گويد: بگو! اما شما در كمال بي‏ توجهي از كنار آن مي‏گذريد؛ با اين تصور كه با شما نيست، با پيامبر است! خلاصه اگر اين مشكل حل شود راه ورود شما به گلستان قرآن هموار مي‏گردد.
(با لبخند) خوب شما كه سوره فلق هستيد، چرا اين مشكل را نيز، در حق ما نمي‏ گشاييد؟!
(با اندكي مكث) - خوب... من فقط سوره فلق هستم، رب‏الفلق كه نيستم؛ مشكل‏ گشا و فلق‏ زا تنها اوست.
بهتر است از اين بحث خارج شويم و به سوءالات ديگر بپردازيم:
آيا از ما، يعني امت پيامبر(ص) راضي هستيد؟
اگر شما از ما راضي باشيد و آثار وجود ما را در سراسر زندگي خود، احساس كنيد، يقين بدانيد ما هم از شما راضي هستيم.
بر اين اساس من فكر مي‏كنم شما از ما راضي نيستيد؛ زيرا در صحنه‏ هاي مختلف زندگي ما حضور و ظهوري نداريد؟!
متأسفانه همين‏گونه است كه مي‏فرماييد.
آيا مجله "گلستان قرآن" و صفحه سوره‏ شناسي را مطالعه مي‏كنيد؟
ما از تمامي فعاليت ‏هاي قرآني آگاهي كامل داريم.
كدام‏يك را بيشتر مي‏ پسنديد؟
پيشتر، عرض كردم؛ هركدام كه ما را در زندگي شما بيشتر حاضر و ناظر كند.
جلسات و مسابقات قرائت و حفظ قرآن را چگونه ارزيابي مي‏كنيد؟
در رابطه با قرائت قرآن بايد بگويم كه متأسفانه و يا خوشبختانه من يكي، در اين‏گونه جلسات و برنامه ‏ها چندان جايگاهي ندارم و قاريان قرآن، عنايت زيادي به من نشان نمي‏دهند.
اگر مي‏شود، منظورتان را روشن‏تر بيان فرماييد.
خوب، ساختار لفظي من به گونه‏اي است كه صحنه هنرنمايي مناسبي براي آنان به حساب نمي‏آيم. به ‏ويژه، پاياني‏ هاي من (فلق، خلق، وقب...)، از بس - به قول آن قاري محترم - بدقلق مي‏باشند، مجال تحريرها و مانورهاي زيبا و مردم ‏پسند را براي آنان بسيار تنگ مي‏كنند. شما كه خود قاري قرآن هستيد، تاكنون چندبار مرا در جلسات مختلف قرائت كرده‏ ايد؟
راستش هيچ، و يا بسيار اندك!
(با لبخند) البته، ناگفته نماند كه كودكان، عنايت بيشتري به من و سوره ‏هاي هم ‏قد و قواره من دارند و اصولاً ما به‏عنوان سوره‏ هاي "كوچك" و مخصوص كودكان به حساب مي‏آييم! حتماً مشاهده كرده‏ ايد كه در جلسات و هيئت‏ هاي قرائت قرآن، بزرگ‏ترها معمولاً سوره‏ هاي - به اصطلاح - بزرگ را مي‏ خوانند و كودكان اغلب به سوره‏ هاي - به اصطلاح - كوچك مي‏پردازند!!
متأسفم...، اگر اجازه دهيد، بيش از اين شما را نرنجانم و بر دردهايتان نيفزايم. از اين‏كه ما را پذيرفتيد و با كمال آرامش و تأني به سوءالاتمان پاسخ گفتيد با تمام وجود سپاسگزارم. در پايان اگر پيام و فرمايش خاصي داريد، بفرماييد.
من نيز از شما تشكر مي‏كنم كه مرا لايق گفت‏گو ديديد و با سوءالات خود ابر وجودم را به بارش درآورديد. مردم خيلي كم با ما سخن مي‏گويند و اصولاً شأن ما را اجلّ از گفت‏گو مي‏پندارند. ما نيز، بنابر اخلاق خاصي كه داريم، بي‏آن‏كه كسي با ما سخني بگويد و يا چيزي بپرسد، هرگز لب نمي‏گشاييم و سخني نمي‏گوييم. از اين‏رو، اغلب ساكت و آرام هستيم، حتي گاه يادمان مي‏رود كه ما نيز زبان و دهان داريم و اقيانوسي از گفتني‏هاييم، تا جايي كه احساس مي‏كنيم لب‏ هايمان به ‏هم چسبيده ‏اند. درحالي‏كه روزان و شبان هر وقت كه بخواهيد، آماده گفت‏وگو و همنشيني هستيم و هرگز خداحافظي نمي‏كنيم و اساساً خداحافظي براي ما معنايي ندارد، همواره - به قول شما - پشت گوشي هستيم، حتي نصفه‏ هاي شب و اصولاً كار ما همين است و رسالتمان جز اين نيست. سلام مرا به همگان برسانيد. به اميد ديدار.
دوست داشتم بازهم از او بپرسم، از يكايك آيات و كلمات و تركيبات او؛ از آهنگ و موسيقي منحصربه ‏فرد او؛ از تركيب جالب و رمزآلود حروف و برخي از عبارات عجيب و غريبش؛ از نقش و جايگاه حرف «ق» و دليل تكرار آن در آياتش؛ از اين‏كه وقتي قرائت مي‏شود، چه احساسي دارد و آن‏گاه كه نازل مي‏شود و زميني مي‏گردد، چه حالي مي‏يابد؛ از لحظه‏ اي كه خداوند او را براي نخستين‏ بار تلفظ مي‏كرد و آن‏گاه كه به قلب نازنين رسول گرامي وارد مي‏شد و در آن زيباترين منزل آرام و قرار مي‏گرفت و ده ‏ها سوءال ديگر در ارتباط با برخوردهاي گوناگون مردم با او، گفت‏گوها و عشق‏ بازي‏ هاي او با دوستان خود، خاطرات شورانگيز و احياناً تأسف‏ بار او، ظلم و جورهايي كه در حق او رفته و مي‏رود، چيزهايي كه مي‏ پسندد و آنچه را كه نمي ‏پسندد و خوش نمي‏دارد و....
آنچه آمد، صرفاً به منظور فتح باب اين قبيل گفت‏گوها با سوره‏ هاي قرآن بود و ارزش ديگري نداشت. از اين‏كه در اين شماره، مطلبي از شما خوانندگان گرامي درج نشد، پوزش مي‏ طلبيم. اميدواريم در شماره‏ هاي آينده مجال سخن را براي ما كاملاً تنگ كنيد.
________________________________________
1. نهج ‏البلاغه، خ 158.
2. براي نمونه، ر.ك. مجمع ‏البيان، 5/567.
3. تفسير رهنما، 4/639.
4. احسن ‏الحديث، 12/410.
5. مجمع‏ البيان، 5/567؛ الميزان، 20/551.
6. همان.
7. مخزن ‏العرفان، 4/357.