تشرف روح بخش

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

 جناب حجة الاسلام مهاجر اصفهانى فرمود:
در ايام طلبگى به مشهد رفته و در دروس مرحوم آية الله العظمى ميلانى و مرحوم شيخ هاشم قزوينى شركت مى كردم. روزى جهت جبران عقب ماندگى مطالعات خود، تصميم گرفتم با زن و فرزندانم به دهكده اى به نام طرقبه پناه برده تا بتوانم به مقصود خود دست يابم. پس به طرقبه رفته و به علت شلوغى مردم در آن جا، به جا غرق رفتم. گوشه اى بساط را پهن كرده و مشغول مطالعه شدم، چيزى نگذشت كه عده اى زن با سر ووضع بسيار ناهنجار به همراهى مردانى فاسدتر از خود به آنجا آمده وعمدا كنار جايگاه ما، بساط خويش را پهن كرده و با روشن كردن گرامافون بسيار مستهجنى عمدا من و خانواده ام را به آزار و اذيت گرفتند تا عيششان كامل شود! پس به ناچار ما بساط خويش را جمع كرده وآماده بازگشت به طرقبه شديم تا از دست آنان خلاص شويم، به مجرد آن كه وسايل مان را جمع كردم، ناگهان پايم لغزيد و به درون رودخانه افتادم، آنان نيز به شدت مرا مسخره كرده و عذاب روحى خود را به نهايت رساندند.
بارى! با دلى شكسته و پايى ورم كرده و بلكه شكسته با هر زحمتى بود آنجا را ترك كرده و به طرقبه بازگشتم. نزديك غروب بود، در مسجد طرقبه نماز گذاردم، ولى درد پا امانم نمى داد. ناگهان سيد بسيار با وقارى را كه عمامه اى سبز به سر داشت در مقابلم ديدم او با لطف فراوان فرمود: سيد حسن! امشب را مى خواهى ميهمان من باشى؟
بدون توجه به ورم شديد پايم ودرد مهلك آن با خوشحالى دعوتش را پذيرفتم. او ما را از آنجايى كه امروزه مسجد طرقبه بود به گوشه اى ديگر نزديك رودخانه طرقبه برد آنگاه با ديزى پذيرائى مان فرمود سپس چادرى را نشانم داد وفرمود كه او خود در آن چادر است من نيز با خانواده وفرزندانم در خيمه اى ديگر اطراق كرديم. نيمه هاى شب او مرا براى تهجد بيدار كرد، سپس با يكديگر به مسجد كوچكى كه در پايين رودخانه قرار داشت رفتيم وبه نماز وتهجد پرداختيم.
با طلوع فجر، نماز صبح را به امامت او خواندم، آنگاه او با ابراز محبت فراوان از من خداحافظى كرده و رفت.
عجيب آن بود كه در آن ملاقات ها، از درد پايم خبرى نبود ومن نيز نه تنها به درد پا توجه نداشتم بلكه از حوادثى كه در اطرافم نيز مى گذشت غفلت كامل داشتم.
فردا صبح وقتى آن بزرگوار رفت، ناگهان به خود آمده كه آن خوش سيما چه كسى بود واو از كجا مرا به اسم مى شناخت؟
وقتى از مردمان آن منطقه سراغ آن مسجد كوچك نزديك رودخانه را گرفتم، برخى به من طعنه زده و خوابنمايم خواندند!
عجيب تر آن كه نه تنها از درد پايم خبرى نبود، بلكه كوچكترين آثارى از جراحت در آن يافت نمى شد در حالى كه روز قبل پايم به سختى مجروح شده بود.(1)
پاورقی:
(1) اگر هر انسان نيك مردى، داراى مصيبت است:
قال أمير المؤمنين عليه السلام: المصائب بالسوية مقسومة بين البرية.
حضرت أمير المؤمنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
مصائب و مشكلات به طور يكسان بين بندگان تقسيم شده است.
و اگر شديدترين مصيبت، مصيبت هاى دينى است:
سئل أمير المؤمنين عليه السلام: اى المصائب اءشد؟ قال: المصيبة بالدين.
از حضرت أمير المؤمنين عليه السلام سئوال شد: شديدترين مصيبتها كدام است. فرمود: مصيبت در دين.
و اگر بدترين نوع مصيبت، بى عقلى است واگر بدترين بى عقلى، كم باورى است واگر بدترين كم باورى، فقدان ترس از خداوند ونبود حزن بى فقدان است واگر مصيبت بارترين مصيبت، دست كم گرفتن گناهان است:
قال الباقر عليه السلام: لا مصيبة كعدم العقل، ولا عدم عقل كلقلة اليقين ولا قلة يقين كفقد الخوف، ولا فقد خوف كقلة الحزن على فقد الخوف، ولا مصيبة كاستهانتهك بالذنب، ورضاك بالحالة التى انت عليها.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: بدترين مصيبتها، بى عقلى است و بدترين بى عقليها، كم باورى است و بدترين كم باوريها فقدان ترس ‍ از خداوند و نبود حزن بر فقدان است وبدترين مصيبتها دست كم گرفتن گناهان است.
و اگر بزرگترين مصيبت، مدارا كردن با اشرار است:
قال أمير المؤمنين عليه السلام: من اءعظم مصائب الاخيار، حاجتهم الى مداراة الاشرار.
حضرت أمير المؤمنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
بزرگترين مصيبت اخيار، نياز آنها به مدارا كردن با اشرار است.
و اگر غنا وموسيقى از بدترين نوع از شرورند بطورى كه نفاق را:
قال الصادق عليه السلام: الغناء يورث النفاق.
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
غنا وموسيقى باعث نفاق مى شود.
قال النبى صلى الله عليه وآله وسلم: الغناء رقية الزنا.
پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد:
موسيقى پله اى به سوى زنا مى باشد.
قال النبى صلى الله عليه وآله: ثلاث يقسين القلب: استماع اللهو، وطلب الصيد، واتيان باب السلطان.
پيامبر عظيم الشأن اسلام مى فرمايد:
سه چيز باعث قاسوت قلب مى شود: شنيدن موسيقى وغنا، شكار ودرخواست از پادشاهان.
را پديد مى آورد واگر تحمل ومداراى با اشرار ملازم با تحقير شدن است واگر تحقير مؤ منان - كه خود از بدترين نوع شرور است:
قال النبى صلى الله عليه وآله وسلم: حسب ابن آدم من الشر اءن يحقر اءخاه المسلم.
پيامبر عظيم الشأن اسلام مى فرمايد:براى شر بودن انسان، تحقير برادر مسلمان كافى است.
اگر تحمل ومداراى با اشرار ملازم با تحقير شدن است واگر تحقير مؤ منان - كه خود از بدترين نوع شرور است:
قال النبى صلى الله عليه وآله وسلم: حسب ابن آدم من الشر اءن يحقر اءخاه المسلم.
به معناى محاربه با خداوند است واگر محاربه خداوند نصرت آور براى مؤ منان است:
قال الصادق عليه السلام: يقول الله تبارك وتعالى: من اهان لى وليا فقد أرصد لمحاربتى.
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند تبارك وتعالى مى فرمايد: اگر كسى بنده اى از بندگان مرا مورد اهانت قرار دهد مانند اين است كه براى جنگ با من آماده شده است.
و اگر بهترين نصرت ويارى خداوند، امداد روحى وروانى امام عصر عليه السلام وتقرب به حق تعالى با ضيافت مقام ولايت وامامت است پس بايد اين نوع تشرف ها را تشرفى روح بخش وآرامش ساز يافت.
حزب اللهيان، بنگريد عالمان محطاط حوزه دينى را كه چگونه براى يافت وفهم دقيق از دين، بيابان ها ودشت ها را ماءوى مى گزيند تا شايد به معرفت واقعى دين دست يابند، بنگريد عالمان مظلوم حوزه دينى را كه چگونه به جرم پوشيدن لباس سربازى حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف مورد هتك ودشنام واقع مى شوند، بنگريد عالمان غريب وتنهاى حوزه دينى را كه چگونه در تنهائى بايد تحمل اشرار كنند، بنگريد عالمان خوشبخت حوزه دينى را كه چگونه امام زمانشان، فرمانده وسالارشان، آقا وسرورشان، نازشان را مى خرد نمازشان مى برد، مسجد واقعى را نشانشان مى دهد، غذاى لذيذشان مى دهد آنگاه چادرى برايشان تدارك مى بيند، سحرگاهان به خدايشان مى خواند، روح شان را به اوج معنويت وتقرب مى رساند، شفاى دردهايشان مى بخشد، آنگاه با گمنامى مى رود تا مبادا فرزندان وسربازانش از روى او خجل شوند! در حالى كه او منجى هستى است پايان بخش ‍ شعار شور آوران منتظران، مقاومان، پايداران صلابت شيفتگان و بالاخره مهدى طلبان تاريخ است.
صد هزاران آفرين روى زمين *** از خدا خواهند مهدى را يقين
يا الاهى، مهديم از غيب آر *** تا جهان عدل گردد آشكار
مهدى هادى سنت تاج اتقيا *** بهترين خلق برج اولياء
اى ولاى تو معين آمده *** بر دل و جان ها همه روشن شده
اى تو ختم اولياء اين زمان *** وز همه معنى نمانى جان جان
اى تو هم پيدا و پنهان آمده *** بنده عطارت ثنا خوان آمده
عطار نيشابورى.