پرسشها و پژوهشهاى باسته قرآنى در زمينه فلسفه اخلاق

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

مقوله اخلاق ازكهن ترين روزگاران, همپاى دلمشغولى هاى بسيار, درطول تاريخ دراز آهنگ تمدن انسانى, ذهن و ضمير آدمى را به خود مشغول داشته و دركارنامه علوم بشرى مكالمات و مجادلات بسيارى را به همراه داشته است.از هزاره هاى پيش ازميلاد تا پايانه سده بيستم, آيينها و مكتبهاى گوناگون به تبيين اخلاق و دفاع از قلمرو آن پرداخته اند واهل بصيرت و فكرت به تأمّل و نظريه پردازى در زواياى گوناگون آن نشسته اند. در هند, هندوئيسم, در چين, تائوئيسم و نيز تعاليم كنفوسيوس, در ژا پن, آيين شينتو و درايران باستان, دين زرتشت و سرانجام درآشوبستان دوران جديد و عصر انسان بحران زده معاصر, آدمى به تعالى و رهايى روح از ارتكاب مناهى و ملاهى و سير در جنبه روحانى و سلوك اخلاقى دعوت شده است.

 

همپاى اقبال عالمان و انديش ورزان به تحليل و تبيين رفتار اخلاقى انسان و بلكه پيش ازآن, صورتى از اخلاق دينى و نظامهاى اخلاقى وحيانى وجود داشته است و اساساً اخلاق و نگره عملگرايانه آنان همواره انسان را ازمعيشت ومعرفت زمينى به ادراك و رفتارى ماورايى و قدسى ف راخوانده اند و روشنا وگرماى شعله ايمان را همراه با سير و سلوك كريمانه اخلاقى دانسته اند.
مطالعه دركارنامه اخلاقى تعاليم انبيا از ابراهيم خليل(ع) و موساى كليم(ع) ونيز رسولان بنى اسرائيل و عيسى مسيح(ع), تا سالار ومهتر اين قافله پيامبراكرم(ص), گوياى روشن نقش اخلاق در اديان توحيدى و آسمانى است. بويژه توفيق آيين پيامبر(ص) دربرپايى جامعه اى فرهيخت ه و اخلاقى در يخبندان استخوان سوز جاهليت و شرك, درخور تأمّل و انديشه است.
اين كه قرآن چگونه از مردمى كه زشت خويى و بدسيرتى را جمال وجلال مى انگاشتند! اسطوره هايى ساخت كه تا دورترين افقهاى فكر بشريت را روشنى دادند و در نشر دعوت, توفيقمند گشتند, بارى است عظيم بر دوش پيروان اديان و تكليفى گران در برابر خيل عظيم فلسفه ها و فكرهاى الحادى و چشم فروبسته از آسمان!
امروز پاسخگويى به پرسشهاى ريز و درشتى كه ذهن و ضمير انسان اين عصر را به خود مشغول ساخته, تكليفى بر ذمه عالمان و قرآن پژوهان دينى است. پرسش هايى ازاين دست كه مرز ميان دين واخلاق كجاست وآيا بنيانهاى اخلاقى را بايد بر دين استواركرد ويا اخلاق, بنيانى مستقل دا رد؟ ونيز آيا قرآن, تمامى مكارم اخلاقى انسان را امضا مى كند؟ ويا مواردى از اختلاف ميان گزاره هاى اخلاق دينى واخلاق انسانى را مى توان مشاهده كرد؟
آيا پايگاه نهايى اخلاق درنگاه قرآن, عقل است يا وحى؟ آيا اخلاق دينى جنبه انحصارى و نزاع برانگيز دارد ومصالح متدينان و دينداران را برمصالح بشرى مقدم مى دارد يا خير؟و…
پرسشهايى ازاين دست درحوزه فلسفه اخلاق دستمايه سير و سلوك محققانه در حوزه تفكر قرآنى و رودبار معرفت شناختى وحى دراين مقال گشته است, واميد اين نوشتار, دستيابى به ادراك و رهيافت خاص قرآنى در زمينه مباحثات نوين فلسفى اخلاق و داورى ارزشى رفتار است.
اينك آنچه در ادامه مى آيد, مهم ترين پرسشها در اين زمينه است:

تعريف اخلاق
فيلسوفان و نظريه پردازان اخلاق, در تبيين ماهيت اخلاق تعريفهاى مختلفى را ارائه كرده اند.
(ارسطو) فضيلت اخلاقى را ملكه اى نفسانى دانسته كه برپايه اعتدال وحدّ وسط در قواى وجودى استوار است.
(فارابى) درنظريه اى متأثر از ديدگاه ارسطويى در زمينه اخلاق وسعادت, وظيفه وكاركرد عقل فعال را راهنمونى انسان به نهايت مراقبت كمال ويژه خود دانسته كه همان سعادت است.
(امام محمد غزالى) اخلاق را صورت باطن و هيئت راسخه درنفس مى داند كه صدور و ايجاد اعمال و رفتار ارزشى را موجب مى گردد.
(ابن مسكويه) انديشور بلند پايه قرنهاى چهارم و پنجم هجرى, خُلق را حالتى نفسانى دانسته است كه پيدايش بدون درنگ اعمال و رفتارهاى اخلاقى بدان مستند است واين حالت, خود برخاسته از طبيعت وجودى آدمى است كه درمواردى به كم ترين محرّكها پاسخ مثبت مى دهد ويا ريشه در امور اكتسابى حاصل آمده از تمرين و ممارست دارد.
فليسوف شهير, (بوعلى سينا) براساس تقسيم عقل وحكمت به دوبخش نظرى وعملى, سعادت را والاترين خير, و عبارت از به سربردن هميشگى درجوار حق تعالى مى داند.
(خواجه نصير طوسى) با نگاشتن كتاب گرانسنگ اخلاق ناصرى, ديدگاههاى فارابى, ابن مسكويه و بوعلى سينا را تحكيم كرده است.
(مجلسى) درنظريه اى ناظر به ديدگاه ارسطو و با تكيه بر روايات, خُلق را ملكات وصفات رسوخ يافته در روح مى داند كه نيك يا بد بوده و در برابر رفتار قرار دارد.
(فيض كاشانى) به پيوست نظريه ابوحامد, خلق و خوى را هيئتى استوار در نفس مى داند كه صدور و پيدايش افعال را به آسانى موجب مى گردد ونيك و بد آن درگرو داورى و تعيين عقل و شرع است.
در سده هاى اخير (ملامهدى نراقى) درمقام تعريف اخلاق آورده است كه اخلاق, عبارت از ملكه اى نفسانى است كه مقتضى انجام كارهايى به آسانى مى شود. وى سرچشمه خُلق را سرشت انسانى ونيز حالات پيدا شده ازتمرين و ممارست دانسته است.

تعريف اخلاق در آموزه هاى قرآن
پس از مرورى بر تعريفهاى گوناگون از اخلاق, بايد ديد:
1. كدام يك از تعريف هاى يادشده با آموزه هاى وحى هماهنگ تر و نزديك تر است؟
2. آيا از تعريف هاى يادشده براى اخلاق, مى توان مفاهيم كلى اخلاق را نتيجه گرفت؟
3. تفاوت تعريفها مى تواند نشانگر منشأهاى متفاوت اخلاق باشد؟
4. آيا اخلاق, امرى نفسـانى و ملكه درونى است, يا بر رفتـار نيز اطلاق مى شود؟
5. ازنظر قرآن, اخلاق امرى اختيارى و اكتسابى است, يا مربوط به سرشت و طبيعت انسان است؟
6. آيا مى توان از آيه هاى زير در رسيدن به تعريف قرآنى اخلاق بهره جست؟
ـ (ونفس وما سوّاها. فالهمها فجورها و تقواها) شمس/ 7 -8
سوگند به نفس وجان آدميان و آنچه نفس آدمى را سامان بخشيده, سپس بدكارى (پرده درى و ارزش ستيزى) و پرهيزكارى (رعايت ارزشها و خويشتن دارى از فروغلطيدن در بدى) را به او الهام كرد.
ـ (قد أفلح من زكّيها. و قد خاب من دسّيها) شمس/ 9 ـ 10
رستگار آن كس است كه نفس خويش از پليدي ها دورداشت و نوميد و وامانده آن كسى كه نفس خود را در بديها وانهاد.
ـ (قل كلّ يعمل على شاكلته) اسراء/ 84
بگو, هركس براساس روش و ساختار خود عمل مى كند.
واژه (شاكله) درآيه, نياز به تأمّل فزون تر دارد, تا مشخص شود آيا منظور از آن, چيزى است مانند سرشت كه گرايشهاى عملى را تعيين مى كند, يا حقيقتى ديگر است؟ وآيا آن ساختار و طرح درونى كه اعمال بيرونى را جهت مى دهد و رقم مى زند, امرى است اختيارى يا جبرى