عمر و مخالفت او با خلافت بنی هاشم‏

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 اما اینکه چطور معاویه کاندیدای عمر برای خلافت بود. تمایل عمر را به معاویه از جریان زیر می‏ فهمیم. عمر والیانش را می ‏طلبید و کار آنها را بررسی می‏ کرد یکی از والی‏ها را که دستگاه شاهانه بر پا کرده بود احضار کرد و یک پیراهن پشمی بر تنش کرد و یک چوب به دستش داد و گفت: برو بیرون مدینه گوسفند چرانی کن. چند روزی آن والی به آن کار ادامه داد پس آمد نزد خلیفه و توبه کرد عمر او را سر کارش برگرداند. ولی درباره معاویه چنین نبود و در سفری که عمر به شام رفته بود معاویه با جلال و جبروت و ابهت پادشاهی به استقبال او آمد عمر به اطرافیان گفت: این مرد کسرای عرب است.(13) با این حال او را عزل نکرد.
اصولاً عمر میخواست خلافت در قریش باشد اما به بنی هاشم نرسد. عمر دنبال ابن عباس فرستاد و به او گفت: والی حمص (14) مرد. آدم خوبی بود. اهل خیر هم کم هستند. امیدوارم تو هم از اهل خیر باشی. ولی چیزی از تو در دل دارم که مرا خسته کرده. نظر تو درباره اینکه از طرف من والی آنجا بشوی چیست؟ ابن عباس گفت: والی نمی‏شوم تا آنچه در دلت هست بمن بگوئی. عمر گفت: چرا میخواهی بدانی؟ ابن عباس گفت: میخواهم بدانم اگر واقعاً عیبی در من هست، آنرا اصلاح کنم و اگر از آن بری بودم، از خود دفاع کنم. چه آنکه ندیدم شما چیزی را بخواهی مگر اینکه آن کار را به انجام می‏رسانی. عمر گفت:ابن عباس من می‏ترسم آنچه آینده است بمن برسد - یعنی مرگ - و تو در آنجا والی باشی و بمردم بگوئی: به طرف ما بنی هاشم بیائید. نخیر طرف شما بنی هاشم نباید بیایند. من دیدم رسول خدا مردم را بکار می‏گرفت و شما را کنار می‏گذاشت. ابن عباس نظر تو چیست؟ ابن عباس گفت: نظرم این است که از طرف تو والی نشوم. گفت چرا؟ گفت: اگر بشوم و در دلت این گمان باشد همواره چون خاری در چشم تو هستم. عمر هم او او را منصوب نکرد(15)
معلوم می‏شود اینها نه تنها در زمان خودشان بلکه برای بعد از خودشان هم نمی‏خواستند بنی هاشم به حکومت برسند.
اما اینکه عمر بین مسلمانها پخش کرده بود که پیامبر صلی الله علیه و آله کسی از بنی هاشم را والی و امیر لشکر نمی‏کرد نسبتی غیر صحیح و ناروا به پیامبر صلی اللّه علیه و آله است چون در بسیاری موارد پیامبر صلی‏اللّه علیه و آله حضرت امیر علیه السلام را امیر لشکر و حاکم قرار می‏دادند که در کتابهای سیره و تاریخ مکتب خلفا نیز آمده است. مثلاً حضرت علی علیه السلام را به غزوه طی فرستادند که آن حضرت جنگید پیروز شد و اسیرانی گرفت و بمدینه آورد. یا ایشان را در سال دهم والی یمن قرار دادند که هم والی بود هم امیر لشکر و هم قاضی و ایشان، خمس و مالیات یمن را می‏ گرفت و برای پیامبر صلی ‏اللّه علیه و آله به مدینه می‏ فرستاد و نیز در غزوه تبوک حضرت امیر علیه السلام را بجای خود والی مدنیه قرار داد.(16) این گونه موارد در سیره پیامبر زیاد دیده می‏ شود. همچنین پیامبر صلی‏ اللّه علیه و آله حمزه و جعفر را امیر لشکر قرار می‏ داد. حضرت جعفر در غزوه موته در حالی که امیر لشکر بود شهید شد. اینها از مسلمات تاریخ است پس این حرف که پیامبر صلی‏ اللّه علیه و آله کسی از بنی هاشم را امیر قرار نمی‏ داد، صحت ندارد.