پس از این مقدمه باز گردیم به بحث سقیفه، پس از فوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله وقتی که حضرت امیر مشغول غسل و تجهیز پیامبر صلی اللّه علیه و آله بود آن پنج نفر اهل صحیفه یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، ابوعبیده و سالم جمع شدند و در فکر بودند که چگونه نقشه خود را برای رسیدن به حکومت پیاده کنند. در این حال بایشان خبر رسید انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدهاند. اینها هم رفتند به سقیفه. در آنجا شعارها همه قبیلهای بود. کودتای قبیلهای بر پا شده بود یکی میگفت: امیر باید از انصار باشد از اوس یا خزرج. دیگری میگفت: باید از مهاجرین باشد قریش یا بنی هاشم همه شعار قبیلهای میدادند - همان شعارهای جاهلیت - و اینست معنی آیه و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم
(محمد صلی اللّه علیه و آله نبود مگر پیامبریکه پیش از او پیامبرانی در گذشته بودند آیا چنانکه وی وفات کند یا کشته شود به گذشته خویش - بعصر جاهلیت - باز میگردید؟) در شعار قبیلهای توجهی به حرف خدا و پیغمبر نیست. انصار که گرد سعد بن عباده جمع شده بودند نمیگفتند: خدا و پیامبر صلیاللّه علیه و آله درباره سعد بن عباده چه گفتهاند، میگفتند: امیر باید از قبیله ما باشد. مهاجرین هم میگفتند: حاکم و والی بایست از قریش و از قبیله ما باشد. بقول ابن ابیالحدید قریشیها شعار دادند: حکومت را در قبال قریش بگردانید همه را فرا میگیرد و به همه میرسد ولی اگر به خاندان بنی هاشم برسد از آن خانواده بیرون نمیآید.(17) (چون آنها صاحبان اصلی حکومتاند اگر حاکم شوند مردم دیگر به حکومت دیگران سر نمیسپرند و دیگران را برای حکومت لایق نمیبینند) و درست هم میگفتند. عمر بعدها به ابن عباس گفت: قریش نخواستند هم پیامبری و هم حکومت پس از پیامبر صلیاللّه علیه و آله در بنی هاشم باشد. ابن عباس هم جوابش را داد. در این حال قریش به کمک ابوبکر و عمر آمدند و اوسیها که قبل از هجرت پیامبر صلیاللّه علیه و آله بمدینه با خزرج در جنگ بودند، بخاطر آنکه لااقل خلافت به خزرج نرسد پیش افتادند و با ابوبکر بیعت کردند. قبیله اسلم هم که در آن وقت از خارج مدینه آمده بودند آذوقه تهیه کنند و کوچههای مدینه را پر کرده بودند، پایه گذاران سقیفه نزد ایشان رفتند و به آنها گفتند: شما بیائید کمک کنید از مردم برای خلافت ابوبکر بیعت بگیریم بعد ما به شما خواروبار مجانی میدهیم! اینها هم عباهای عربی خود را به کمر بستند و دامنها را بالا زدند و به دنبال ابوبکر راه افتادند و بهر کس می رسیدند دستش را میگرفتند و به دست ابوبکر میمالیدند و بیعت میگرفتند. کار بیعت ابوبکر در آن روز این گونه تمام شد فردا در مسجد جمع شدند و دوباره با ابوبکر بیعت کردند.
برای این بود که عمر گفت: ما هو الا أن رأیت اسلم فایقنت بالنصر.(18)
اما اینکه نوشتهاند حضرت امیر علیه السلام و سلمان و ابوذر و بعضی اصحاب در مسجد پیامبر به حکومت ابوبکر اعتراض کردند و آنرا نامشروع خواندند، ظاهراً صحت ندارد. زیرا کودتای سقیفه علیه قانون بود مثل اینکه پس از کودتای عبدالکریم قاسم در عراق کسی بگوید: حرکت شما بر خلاف قانون اساسی است. او خواهد گفت ما کودتا کردیم تا قانون اساسی حکومت پادشاهی را از بین ببریم و دولت انقلابی بر پا کنیم. در این موارد که علیه قانونی قیام می شود نمی توان گفت کاری بر خلاف قانون شده است.
جریان سقیفه بنی ساعده
(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)