خلیفه اول و دوم تا حدودی ظواهر را حفظ میکردند، زندگی تجملی نداشتند، افراد ظاهر الصلاح را به حکومت میگماشتند و از تشکیل دستگاه طاغوتی و اشرافی توسط کارگزاران خود جلوگیری میکردند (جز در مورد شخص معاویه که قبلاً اشاره شد) اما عثمان خویشان خود از بنی امیه را روی کار آورد که اشخاصی فاسد و مترف بودند و علناً گناه میکردند، به این ترتیب خلافتی که در زمان ابوبکر و عمر قریشی شده بود، در زمان عثمان اموی شد. در اینجا مواردی از انتصابات عثمان را از نظر میگذاریم: عثمان مروان بن حکم را نخست وزیر خود کرده بود که به مردم بسیار آزار میرساند، بزور برای همچنین حارث بن حکم دامادش را بر بازار مدینه مسلط کرده بود که بزور برای خودش را کسبه بازار مدینه مالیات میگرفت، همچنین معاویه را که ابوبکر و عمر بر منطقه شام (سوریه، لبنان، اردن، فلسطین) حکمران کرده بودند، ابقاء نمود در حالیکه مردم از دستش شکایتها داشتند.
همچنین عبدالله بن ابی سرح را والی مصر قرار داده بود. عبدالله کسی بود که در زمان پیامبر صلیاللّه علیه و آله بظاهر اسلام آورد بعد مرتد شد و به مکه فرار کرد و به دروغ گفت: من هر چه میگفتم پیامبر صلیاللّه علیه و آله موافقت میکرد و در قرآن مینوشت. پیامبر صلیاللّه علیه و آله در فتح مکه خون او را هدر کرد و فرمود: اگر به پرده کعبه هم خود را آویخته باشد او را بکشید. عثمان او را خدمت پیامبر صلیاللّه علیه و آله آورد و برایش امان گرفت او دوباره به ظاهر اسلام آورد. والی دیگر عثمان برادر مادریش ولید بود که او را بجای سعد وقاص به حکومت کوفه منصوب کرد ولید همانکس است که پیامبر صلیاللّه علیه و آله او را برای جمع آوری زکات قبیله بنی مصطلق فرستاد، آنها جمع شده به استقبالش آمدند او ترسید و خیال کرد میخواهند او را بکشند خدمت پیامبر صلیاللّه علیه و آله بر گشت و عرض کرد:
اینها مرتد شده و خروج کردهاند.
آیه نازل شد ان جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا أن تصیبوا قوماً بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین یعنی اگر - مرد - فاسقی برای شما خبری آوردن آن خبر را تفحص کنید نکند به قومی از راه بیخبری آسیبی برسانید و در آخر از کار خود پشیمان شوید). این آیه که به اعتراف تمام مفسرین درباره ولید نازل شده او را فاسق معرفی میکند. ولید در زمان حکومتش بر کوفه مردی یهودی بنام بطروفی را که در شعبده و سحر و جادو دست داشت به کوفه آورد تا تردستیها و شیرینکاریهای خود را در مسجد کوفه اجرا کند و هنر خویش را در معرض تماشای ولید و اطرافیانش قرار دهد او چند چشمه از نمایشهای خود را نشان داد و در پایان یکی از تماشاچیان را پیش کشید و با شمشیر سر از تنش جدا کرد سپس در مقابل چشمهای حیرت زده حاضران شمشیر را به او کشید و کشته سالم برخاست. یکی از مسلمین بنام جندب که این صحنهها را میدید و از شیطان به خدا پناه میبرد و میدانست که شعبده بازی در اسلام شدیداً نهی شده بیش از این درنگ را جایز ندانست و شمشیر بر کشید و سر از تن یهودی جدا کرد.
ولید از این عمل جندب سخت خشمگین شد و فرمان داد او را بقتل برسانند. اما فامیل او بحمایتش برخاستند. ناچار ولید فرمان داد او را حبس کنند.(79)
یکی دیگر از جریانهای ولید این بود که صد هزار درهم از بیت المال بر داشت ابن مسعود که خزانه دار بیت المال بود از او خواست که آن مبلغ را به بیت المال برگرداند و او بر نگرداند. ابن مسعود جریان را به عثمان گزارش داد. عثمان به او نوشت تو خزانه دار ما هستی اگر پولی از بیت المال برداشتیم نباید حرفی بزنی. ابن مسعود هم در مسجد کوفه در مقابل مسلمین گفت:
من فکر میکردم خازن شمایم نمیدانستم خادم بنی امیه هستم.
آنگاه کلیدهای بیت المال را انداخت. در نتیجه ولید او را به مدینه فرستاد و عثمان را دستور داد او را تنبیه کنند. غلامش یحموم او را بلند کرد و محکم به زمین زد در نتیجه این کار، ابن مسعود مریض و زمینگیر شد و دو سال در خانه ماند تا مرد در این دو سال عثمان سهم ابن مسعود را از بیت المال قطع کرد.(80)
یکی از دیگر کارهای ولید این بود که ندیمی نصرانی - به نام ابو زبید - داشت ولید او را در خانهای که ملک عقیل بن ابیطالب بود منزل داد و آن را به وی بخشید ابو زبید شبها با ولید میگساری مینمود و در حال مستی از مسجد عبور میکرد مردم به میگساری ولید پی بردند. او یک روز صبح با حال مستی به مسجد آمد و در نماز جماعت به جای دو رکعت چهار رکعت و بجای حمد و سوره این شعر را خواند:
علق القلب الربابا ----- بعد ان شابت و شابا
مردم انگشترش را که مهر حکومتی بود از انگشت دستش در آوردند و او چنان مست بود که خبری از خود نداشت سپس ایشان آن انگشتر را بعنوان شاهد نزد عثمان بردند و به شرابخواری ولید شهادت دادند. عثمان که از کوره در رفته بود آنها را تهدید کرد و با دست به سینه انان زد و آنها را از خود براند. آنها نزد عایشه رفتند. عایشه که خود با عثمان اختلاف پیدا کرده بود سر و صدایش در آمده بود و از حجرهاش سر به مسجد پیامبر صلیاللّه علیه و آله نمود و بر عثمان بانگ زد:
حدود شرعی را بلا اجرا گزارده گواهان را مورد اهانت قرار دادهای!
در عین حال کسی اقدامی نکرد. تنها حضرت امیر علیه السلام به عثمان فشار آورد تا ولید را تا حد شرب خمر بزند. عثمان مجبور شد ولید را احضار کند. لباس پشمی کلفتی مثل نمد تنش کرد (تا تازیانه بدنش را نیازارد) و با تهدید گفت:
هر کس میخواهد برود و او را حد بزند.
هر کس جلو میرفت ولید به او میگفت:
خلیفه را بر خود خشمناک مکن.
در نتیجه کسی حاضر نشد حد را بر او جاری کند. حضرت امیر علیه السلام جلو رفت و تازیانه را کشید. ولید این طرف و آن طرف فرار میکرد. حضرت امیر بلندش کرد بر زمین زد و حد را بر او جاری ساخت و فرمود:
بگذار قریش مرا جلاد خودشان حساب کنند.(81)
روی کار آوردن و باز گذاشتن دست بنی امیه
- بازدید: 444