خصوصاً یکی از همراهان آنحضرت عمار یاسر بود که پیامبر صلیاللّه علیه و آله او را ملاک حق معرفی کرده و به او فرموده بودند: گروه ستمکار ترا میکشند و تو در آن زمان با حقی و حق با توست ای عمار یاسر اگر دیدی علی در راهی میرود و مردم در راه دیگر پس با علی همگام شو.(151)
و چون عمار غیر قریشی و مادرش کنیز بود و مانند انصار یا بنی هاشم مانع بحکومت رسیدن قریش نبود، دستگاه خلافت قریش، داعی بر کتمان فضیلت او را نداشت. در نتیجه، این ویژگی عمار که همراه گروه حق است و آنکه در مقابل گروه باطلی قرار میگیرد که او را میکشند در یاد صحابه بود و بدین سبب همراهی عمار با حضرت امیر علیه السلام در جنگ جمل و صفین در روشنگری مردم و توجه دادن آنها به حقانیت حضرت امیر علیه السلام مؤثر افتاد بطوریکه جریان آنرا میخوانیم:
در جنگ جمل مرد شماره یک زبیر و مرد شماره دو طلحه و فرمانده لشکر امالمؤمنین عایشه بود. سران لشکر گرد زبیر نشسته بودند. کسی آمد خبر داد که: علی بن ابیطالب علیه السلام بطرف ما میآید و عمار یاسر در لشکر اوست.
زبیر گفت: نه چنین است عمار نمیشود با او باشد.
آنمرد گفت: من خود او را دیدم.
زبیر گفت: نمیشود.
کسی را فرستادند تحقیق کند. آن فرستاده برای تحقیق رفت و برگشت و گفت:
بلی عمار را با علی دیدم. در این وقت لرزه بر اندام زبیر افتاد و حرف پیامبر به یادش آمد که: عمار با حق است و گروه باغی او را میکشند.
مردی از اطرافیان زبیر وقتی اضطراب او را دید با خود گفت: وای بر من، من با کسی آمده بودم که میپنداشتم او بر حق است حال که او در کار خود شک دارد من بطرف حق - یعنی لشکر علی علیه السلام - میروم.(152)
مسعودی نقل میکند: در جنگ جمل عمار یاسر با هزار نفر از صحابه از مهاجرین و انصار و فرزندان ایشان به بصره وارد شدند.(153)
در جنگ صفین مردی از لشکر حضرت امیر علیه السلام به خدمت ایشان رسید و عرض کرد:
من از کوفه با بصیرت و اعتقاد در رکاب شما حرکت کردم. امروز میبینم ما اذان گفتیم آنها - لشکر معاویه - نیز اذان گفتند. ما نماز خواندیم آنها نیز نماز خواندند اکنون در شک افتادم.
حضرت به او فرمود: عمار را ملاقات کردهای؟
گفت: نه. حضرت فرمود: عمار را ملاقات کن و هر چه گوید عمل نما.
وی نزد عمار رفت و شک و تردید خود را بیان داشت عمار به او گفت:
این پرچمی که در برابر ما برافراشته است مینگری؟ این پرچم عمروعاص است من در رکاب پیامبر صلیاللّه علیه و آله سه بار با این پرچم جنگیدهام. بخدا قسم این بار از آن سه بار بهتر نیست. بلکه بدتر و فاجرتر است. آیا جنگ بدر و احد و حنین را خود یا پدرت دیدهاید؟
مرد گفت: نه. عمار گفت:
جایگاه ما در این جنگ مانند جایگاه ما با پیامبر و جایگاه دشمنان ما مانند جایگاه آنها با مشرکان آن جنگها است. اگر در جنگ ما را عقب برانند تا به نزدیکهای خلیج و بحرین برسیم باز یقین دارم که ما بر حق و ایشان بر باطل هستند.(154)
داستان این پرچم چنین بود که هر گاه پیامبر صلیاللّه علیه و آله میخواست لشکری را بجنگ بفرستد در مسجد خود پرچمی بدست رئیس آن لشکر میداد. یکبار پرچم سیاهی را بست و آن را تکان داد و فرمود:
این پرچم را چه کسی میگیرد و حقش را رعایت میکند؟
پرسیدند: حقش چیست؟
فرمود: آنکه از کفار فرار نکند و در جنگ در برابر مسلمین آنرا نیفرازد و گرنه لعنت خدا بر او باد.
عمروعاص آنرا با آن شرط از پیامبر صلیاللّه علیه و آله گرفت و پیامبر صلیاللّه علیه و آله ابوبکر و عمر را در زیر پرچم او به جنگ فرستاد. عمروعاص این پرچم را نگهداشته بود او آنرا در جنگ صفین در مقابل علی علیه السلام برافراشت. در این وقت در دو لشکر غلغله افتاد و گفتند:
این همان پرچمی است که پیامبر صلیاللّه علیه و آله برای عمروعاص بسته بود.
عمار یاسر در اینجا گفت: آری ولی او مستحق لعنت خدا و پیامبر صلیاللّه علیه و آله شد چون پیامبر صلیاللّه علیه و آله فرموده بود لعنت بر کسی که این پرچم را در مقابل مسلمین برافرازد.(155)
عمروعاص در این حیله شکست خورد. خواست بگونهای دیگر اهل شام را تحریک کند. از عمار پرسید: درباره عثمان چه میگویی؟
گفت: اولین کسی که درِ فتنه را بروی شما گشود عثمان بود.(156)
خلاصه بر اساس شناختی که اصحاب پیامبر صلیاللّه علیه و آله از عمار داشتند، در صفین در کنار او بودند و به دنبال او حرکت میکردند و با دشمن میجنگیدند.(157)در یکی از روزهای جنگ که عمار زخمی شده بود آبی طلب کرد. برایش دوغ آوردند. گفت:
پیامبر صلیاللّه علیه و آله بمن فرمود: آخرین بهره تو از دنیا جرعهای از دوغ است. بدهید بنوشم.
وقتی آنرا نوشید، حمله کرد و این رجز را خواند:
امروز یارانم پیامبر و حزبش را ملاقات میکنم.(158)
آنگاها جنگید تا کشته شد. دو نفر از لشکر معاویه بر سر اینکه کدامیک عمار را کشتهاند منازعه کردند. عمرو عاص گفت:
سر چه دعوا میکنید سر آتش جهنم؟
معاویه به عمر و عاص پرخاش کرده و گفت:
چرا این حرف را میزنی؟
در این وقت غلغله در لشکر شام افتاد - درباره بر حق بودن لشکر علی و بر باطل بودن خودشان - معاویه با فریبکاری گفت:
مگر ما عمار را کشتیم؟ آنکس که او را بجنگ آورده - یعنی علی علیه السلام - او را کشته و حرف پیامبر صلیاللّه علیه و آله درباره او ثابت میشود! که تقتلک الفئه الباغیه.
آری تنها علی علیه السلام با داشتن آن فضایل و سوابق و این چنین همراهان میتوانست با قریش بجنگد و ناکثین را در جنگ جمل ذلیل کند و کسی دیگر این ویژگیها را نداشت که بتواند در مقابل طلحه و زبیر وام المؤمنین عایشه قیام کند و آنها را شکست دهد.
حضور عمار یاسر ملاک حق بودن
- بازدید: 359