ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم(ص) چنین فرمودند: چون به آسمان هفتم عروج کردم و از آنجا به سدرة المنتهی و از سدرة المنتهی به حجابهای نور رفتم، پروردگار عالم مرا چنین ندا داد:
ای محمد! أنت عبدی و أنا ربک: تو بندة من هستی و من پروردگار توأم، پس برای من خضوع کن و مرا عبادت کن و بر من توکل کن که همانا من به تو راضی شدم که بنده، دوست، فرستاده و نبی من هستی، و به برادرت علی(ع) که جانشین توست [راضی شدم]؛
[ای محمد!] او حجت من بر بندگانم و پیشوای خلقم می باشد. بوسیلة اوست که دوستانم از دشمنانم شناخته می شوند، و به اوست که حزب شیطان از حزب من تشخیص داده می شود. و بوسیلة اوست که دین من پایدار و حدودم حفظ و احکامم تنفیذ می گردد.
[ای محمد] به خاطر تو و علی(ع) و ائمة از فرزندان اوست که رحمت خود را به بندگانم می رسانم و به خاطر قائم(ع) (مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که زمین را عمر می دهم. به اوست که زمین را از دشمنانم پاک می کنم و دوستانم را وارث زمین می گردانم. و بواسطة اوست که کلمة خودم را بلند
[49]مرتبه می گردانم؛(38)
و کلمة کسانی که کافر شدند را پایین می آورم. و به خاطر او بندگان و بلاد را زنده می کنم.(39)
متن روایت:
عن الاصبغ بن نباتة، عن عبدالله بن عباس قال: قال رسول الله(ص): لما عرج بی إلی السماء السابعة، ومنها إلی سدرة المنتهی، ومن السدرة إلی حجب النور نادانی ربی جل جلاله: یا محمد أنت عبدی وأنا ربک، فلی فاخضع، وإیای فاعبد، وعلی فتوکل، وبی فثق، فإنی قد رضیت بک عبدا وحبیبا و رسولا و نبیا، وبأخیک علی خلیفة وبابا، فهو حجتی علی عبادی، وإمام لخلقی، به یعرف أولیائی من أعدائی، وبه یمیز حزب الشیطان من حزبی، وبه یقام دینی، وتحفظ حدودی، وتنفذ أحکامی، وبک وبه وبالائمة من ولده أرحم عبادی وإمائی وبالقائم منکم أعمر أرضی بتسبیحی وتقدیسی وتحلیلی وتکبیری وتمجیدی، وبه أطهر الارض من أعدائی واورثها أولیائی، وبه أجعل کلمة الذین کفروا بی السفلی، وکلمتی العلیا، وبه احیی عبادی وبلادی بعلمی، وله اظهر الکنوز والذخائر بمشیتی، وإیاه أظهر علی الاسرار والضمائر بإرادتی، وأمده بملائکتی لتؤیده علی انفاذ امری، واعلان دینی ذلک ولیی حقا ومهدی عبادی صدقا.
سند روایت:
شیخ صدوق در کتاب «الأمالی»، طریق خود را نسبت به این روایت
[50]چنین بیان می کند:
«حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل(رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد ابن أبی عبدالله الکوفی، عن موسی بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید النوفلی، عن علی بن سالم، عن أبیه، عن أبی حمزة الثمالی، عن سعد الخفاف، عن الاصبغ بن نباتة، عن عبدالله بن عباس، قال: قال رسول الله(ص).
در طریق ذکر شده در مورد سعد الخفاف اختلاف است. که بررسی رجالی آن خالی از لطف نیست.
و اما سعد الخفاف در این روایت، (که در مورد او اختلاف و بحث شده است) شرح حالش چنین می باشد:
او همان سعد بن طریف (ظریف) الحنظلی است که گاهی از او، سعد الاسکاف و گاهی، «سعد الخفاف» نام برده می شود، و از امام باقر و امام صادق روایت نقل کرده است. از اصحاب امام سجاد(ع) نیز شمرده شده است.
شیخ طوسی گوید: «او حدیثش صحیح می باشد». کشّی به نقل از حمدویه گوید: «او ناووسی است و بر امام صادق(ع) توقف کرده است و امامان بعد حضرت را قبول ندارد». و ابن غضائری گوید: «او ضعیف است». محقق اردبیلی در جامع الرواة گوید: «بهتر است در مورد او و روایتش توقف شود.»
اما قول حق: (همان گونه که آقای خوئی در کتاب «معجم رجال الحدیث» خود بیان فرموه اند): ظاهر این است که این شخص ثقه است، به خاطر قول شیخ طوسی که فرمود: «و هو صحیح الحدیث؛ حدیثش صحیح می باشد». و آنچه ابن غضائری گوید، که ضعیف است، اصلاً در کتاب
[51]رجالی ابن غضائری که به او نسبت می دهند بحث است.(40)
پیامبر(ص) از فضایل علی(ع) به وجد می آید:
امام صادق(ع) می فرمایند: هنگامی که رسول خدا(ص) شب معراج به سوی آسمانها برده شدند، خداوند از شرافت و عظمت حضرت علی(ع) برای پیامبر تعریف کرد، تا اینکه پیامبر به بیت المعمور رفتند و تمام پیامبران پشت سر او نماز گزاردند.
بعد از نماز، پیامبر(ص) از آنچه خداوند دربارة علی(ع) و مقام و منزلت او برایش صحبت کرده بود به شگفت آمد (و در فکر فرو رفت) و در همین حال بود که وحی الهی نازل شد که: فَإِنْ کنْتَ فِی شَک مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیک فَسْئَلِ الَّذِینَ یقْرَؤُنَ الْکتابَ مِنْ قَبْلِک؛(41)
«ای پیامبر ما اگر در آنچه بر تو نازل کردیم و حرفش را زدیم شک داری، پس از کسانی که قبل از تو کتاب خدا را خوانده اند سؤال کن [که آیا چنین است یا نه]».
یعنی از پیامبران پشت سر خود سؤال کن؛ که آنچه در کتب ایشان از فضایل علی(ع) بیان شده، برای تو هم همان را بیان کردیم. لَقَدْ جاءَک الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلا تَکونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ وَ لا تَکونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِ
[52]اللَّهِ فَتَکونَ مِنَ الْخاسِرِینَ؛(42)
«که همانا حق از جانب پروردگارت آمد. پس در حقانیت او هیچ گاه شک مکن و از کسانی مباش که آیات الهی را تکذیب کردند (که اگر چنین کنی) از زیانکاران عالم خواهی شد.»
سخن که بدینجا رسید امام صادق(ع) فرمودند: به خدا قسم، نه پیامبر در فضایل علی(ع) شک کرد و نه از انبیاء سؤال نمود؛ (بلکه از فضایل علی(ع) به شور و شعف در آمده بود و تمام وجود او را، خوشحالی محض فرا گرفته بود).(43)
متن روایت:
عن أبی عبدالله(ع) قال: لما أسری برسول الله(ص) إلی السماء و أوحی الله إلیه فی علی(ع) ما أوحی من شرفه و من عظمه عند الله ورد إلی البیت المعمور و جمع له النبیین و صلوا خلفه، عرض فی نفس رسول الله(ص) من عظم ما أوحی إلیه فی علی(ع) فأنزل الله فَإِنْ کنْتَ فِی شَک مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیک فَسْئَلِ الَّذِینَ یقْرَؤُنَ الْکتابَ مِنْ قَبْلِک (یونس: 94) یعنی الأنبیاء فقد أنزلنا علیهم فی کتبهم من فضله ما أنزلنا فی کتابک لَقَدْ جاءَک الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلا تَکونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ وَ لا تَکونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکونَ مِنَ الْخاسِرِینَ(یونس: 94 95) فقال الصادق(ع) فو الله ما شک و ما سأل.
سند روایت:
[53]علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود، این روایت را به نقل از پدرش و او از عمرو بن سعید راشدی و او از ابن مسکان و او از امام صادق(ع) نقل کرده است.
گویم: روایات فراوانی دیگر در مورد این باب وجود دارد که نگارنده اشاره ای به آنها در کتاب «معراج پیامبر(ص)» نموده ام. لذا روایت مورد قبول می باشد.(44)
38. اشاره به آیة 40 از سورة مبارکة توبه: کلمة الله هی العلیا.39. أمالی شیخ صدوق، ص 631؛ تفسیر أبی حمزه ثمالی، ص 316؛ بحار، ج 18، ص 341، ح 49 و ج 23، 128، ح 58؛ معجم احادیث الامام المهدی(ع)، ج 1، ص 214، 123.40. برای کسب آگاهی بیشتر ر.ک: رجال الشیخ الطوسی، ص 115، رقم 1147؛ خلاصة الأقوال علامة حلی، ص 353؛ نقد الرجال تفرشی، ج 2، ص 309، رقم 2212؛ جامع الرواة محقق أردبیلی، ج 1، ص 355؛ معجم رجال الحدیث آقای خوئی، ج 9، ص 70، رقم 5053. و لذا با توجه به کلام مرحوم خوئی سند روایت معتبر و قابل اعتماد می باشد.41. یونس، آیة 94.42. یونس، آیة 94 و 95.43. تفسیر قمی، ج 1، ص 316؛ تفسیر الأصفی، فیض کاشانی، ج 1، ص 524؛ بحار، ج 36، ص 94، ح 25؛ تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 320، ح 128و ج 3، ص 131، ح 48.44. برای کسب آگاهی بیشتر ر.ک: کتاب العمدة، ابن البطریق الحلی (م600 ق)، ص 352، ح 680؛ نهج الایمان ابن جبر، ص 506؛ ینابیع المودة قندوزی، ج 2، ص 246، ح 692؛ احقاق الحق، ج 3، ص 144؛ تأویل الآیات، ج 2، ص 562، ح 28.
صدایی از بالای سدرة المنتهی
- بازدید: 473