آخرین وصی حضرت ابراهیم (علیه السلام)

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

چکیده: نگارنده در چند موضوع سخن می‌گوید: جایگاه درخشندۀ حضرت ابوطالب در تاریخ اسلام، که وصیّ پیامبران بود، و خبرهای غیبی او. آنگاه کلمات خدای تعالی و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) در مورد ابوطالب (علیه السلام) را بیان می‌ دارد. و بهترین آثار مکتوب در مورد ایشان را معرفی می ‌کند. پس از آن، درباره علت ‌های مخالفت با حضرت ابوطالب (علیه السلام) سخن می ‌گوید و خاطراتی در این مورد می‌ آورد. نقد کلمات محی الدین ابن عربی و پیشنهادهایی برای پژوهش‌ های بعدی، پایان بخش این نوشتار است.
  نویسنده : علی‌ اکبر مهدی ‌پور[1]


جایگاه حضرت ابوطالب (علیه السلام) در تاریخ
حضرت ابوطالب (علیه السلام) پیش از بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) «شیخ الأباطح» رئیس بلامنازع قریش و وارث نیاکان پر آوازه و خوشنام خود بود. پس از بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز تنها حامی و مدافع آن حضرت و «ابو الأئمّه» پدر دوازده امام معصوم (علیهم السلام) و جانشینان بر حقّ آن حضرت بود.
ولی بالاترین منصب جناب ابوطالب (علیه السلام) ، مقام وصایت آن حضرت می‌باشد، که آخرین وصی حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود.
پیامبران و جانشینان آنها، در برترین قلّة رفیع جهان خلقت قرار دارند که در جهان آفرینش، هیچ مقامی بالاتر از مقام حجج الهی وجود ندارد.
حضرت ابوطالب (علیه السلام) آخرین حجّت از حجج الهی پیش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود.
در دوران فترت (میان حضرت عیسی و پیامبر اکرم) پیامبر صاحب شریعت وجود نداشت، لکن همواره اوصیای حضرت عیسی (علیه السلام) در میان بنی اسرائیل و اوصیای حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سرزمین حجاز حضور داشتند.
در میان 124 هزار پیامبری که خداوند منّان، از زمان حضرت آدم ابوالبشر تا عصر رسالت نبی خاتم فرستاده، تنها پیامبر ما جهانی بود، که منطق وحی از آن پرده برداشته، می‌فرماید: «وَ ما ارسَلناکَ إلّا کافَّةً لِلنّاسِ»[2]؛ «ما تو را جز برای همۀ مردمان نفرستادیم.»
ولی دیگر پیامبران برای زمان خاص، مکان خاص و یا نژاد خاص مبعوث بودند. در اینجا فقط دو استثناء داریم:
1) حضرت آدم (علیه السلام) که در زمان او دنیا منحصر به فرزندان آن حضرت بود و لذا نبوّت ایشان رنگ جهانی داشت.
2) حضرت نوح (علیه السلام) که بعد از طوفان، جهان منحصر به فرزندان او شد و فقط ذریّت او باقی ماندند.[3] او نیز به همۀ آن‌ ها مبعوث بود.[4] و لذا رنگ جهانی داشت.
البته حضرت موسی و عیسی (علیهما السلام) به سوی بنی‌ اسرائیل مبعوث بودند. قرآن در مورد تورات می ‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی إِسرائیلَ»[5]؛ «آن را هدایت قرار دادیم برای بنی‌ اسرائیل.»
و در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) می ‌فرماید: «وَ رَسُولاً إِلی بَنی إِسرائیلَ»[ (صلی الله علیه و آله)]؛ «فرستاده شده به سوی بنی اسرائیل.»
و از زبان ایشان نقل می‌ کند که گفت: «إِنّی رَسوُلُ الِلّه إِلَیکُم»[ (علیه السلام)]؛ «من فرستادۀ خدا هستم به سوی شما.»
پیامبری که در سرزمین حجاز رسالت داشت، حضرت ابراهیم (علیه السلام) می ‌باشد، که قرآن کریم از هجرت آن حضرت به سوی حجاز و اقامتش در آن سرزمین خبر داده است.[8] پس از ارتحال حضرت ابراهیم (علیه السلام) اوصیای آن حضرت در حجاز تا زمان بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حضور داشتند.
بی‌گمان هرگز روی زمین خالی از حجّت نبوده و نخواهد بود، چنان که شیخ صدوق (ره) 5 حدیث در این رابطه نقل فرموده است.[9]
پیش از ولادت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حضرت عبدالمطلّب حجّت خدا بود. امام رضا (علیه السلام) در تفسیر فرمایش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که فرمود: «أَناَ إِبْنُ الذَّبیحَینِ»،
بر حجّت بودن حضرت عبدالمطلّب تأکید فرموده است.[10]
آنگاه شیخ صدوق می‌ فرماید:
«وَ رُوِیَ أَنَّ عَبْدَالمُطَّلِبِ کانَ حُجَّةً وَ أَباطالِبٍ کانَ وَصِیَّهُ»[11]؛ «روایت شده که حضرت عبدالمطلّب حجّت بود و حضرت ابوطالب وصیّ او بود.»
از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدند: آیا حضرت ابوطالب بر پیامبر اکرم نیز حجّت بود؟
فرمود: نه. لکن وصیّت‌ ها (ودایع نبوّت) در دست او بود که به آن حضرت تقدیم کرد.[12]
علامۀ امینی از کتاب «ضیاء العالمین» نقل کرده که از امیرمؤمنان (علیه السلام) پرسیدند: آخرین وصیّ پیش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چه کسی بود؟ فرمود: «پدرم.»[13]
توضیح این که کتاب «ضیاء العالمین» کتابی ارزشمند در باب امامت، تألیف: ابوالحسن شریف فتونی، متوفای 1138 ق. می‌ باشد[14] که به گفتۀ علامه امینی، در موضوع امامت، کتابی زیباتر و پربهاتر از آن تألیف نشده است.[15]
اما آخرین وصی حضرت عیسی (علیه السلام) در میان بنی ‌اسرائیل شخصی بود به نام «آبی» که «بالط» نیز نامیده می‌شد.[16]
او نیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را درک کرد، به آن حضرت ایمان آورد و آن چه از ودایع نبوّت در نزد او بود به پیامبر اکرم تقدیم نمود.[17]
 یکی از دلایل حجّت خدا بودن حضرت ابوطالب (علیه السلام) بشارات غیبی ایشان است که مرحوم کلینی در اصول کافی با سلسله اسنادش از ایشان نقل کرده است:
یکم. امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید:
هنگامی که حضرت فاطمه بنت اسد بشارت میلاد مسعود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به محضر حضرت ابوطالب (علیه السلام) تقدیم کرد، حضرت ابوطالب فرمود: «إِصبِری سَبتاً أبَشِّرُکِ بِمِثلِهِ إلَّا النُّبُوَّةَ»؛[18]؛ «سی سال صبر کن، تو را به همانند او بشارت دهم به جز نبوّت.»
در این جمله کوتاه چند خبر غیبی هست:
1) حضرت ابوطالب می ‌دانست که فرزندش علی (علیه السلام) دقیقاً سی سال بعد متولّد خواهد شد.
2) او می ‌دانست که امیرمؤمنان (علیه السلام) در تمام فضایل بجز نبوت، همانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
3) او می‌ دانست که مولود مسعودی که حضرت فاطمه بنت اسد (علیهاالسلام) بشارت او را آورده، پیامبر خواهد بود.
4) او می ‌دانست که حضرت علی (علیه السلام) پیامبر نخواهد بود، ولی هم سنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

دوم. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
روز تولّد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، سرزمین فارس و کاخ‌ های شام برای حضرت آمنه خاتون آشکار شد. حضرت فاطمه بنت اسد آن را به محضر حضرت ابوطالب (علیه السلام) نقل کرد، حضرت ابوطالب فرمود: آیا از این مطلب تعجّب می ‌کنی؟! تو نیز وصی و وزیر او را به دنیا خواهی آورد.[19]  
نتیجه:
از این بحث فشرده به این نتیجه رسیدیم که:
1. حضرت ابوطالب (علیه السلام)، حجّت خدا و آخرین وصی حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود.
2. در میان پیامبران، تنها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نبوّت عامّه داشت و رسالتش جهانی بود.
3. حضرت عیسی (علیه السلام) فقط به سوی بنی اسرائیل مبعوث شده بود.
4. اوصیای حضرت عیسی (علیه السلام) در دوران فترت حجّت خدا بودند برای قوم بنی اسرائیل و آخرین وصیّ او «آبی» و «بالط» نام داشت، که عهد رسالت را درک کرده به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ایمان آورده است.
5. پیش از بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، حضرت ابوطالب (علیه السلام) و پیش از ایشان حضرت عبدالمطّلب (علیه السلام)، حجّت خدا و اوصیای حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سرزمین حجاز بودند.
علامة مجلسی می‌نویسد:
شیعیان در مورد حضرت ابوطالب (علیه السلام) اجماع کرده‌اند که وی در آغاز بعثت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)، به آن حضرت ایمان آورد، و هرگز بت نپرستید، بلکه از اوصیای حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود.[20]

جایگاه حضرت ابوطالب (علیه السلام) از منظر پیشوایان
سیمای حضرت ابوطالب (علیه السلام) در کلام قدسی
یکم. پیک وحی بر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرود آمد و گفت: ای محمد! پروردگارت به تو سلام می ‌رساند و می ‌فرماید: إِنّی قَدْ حَرَّمْتُ النّارَ عَلی صُلبٍ أَنْزَلَکَ، وَ بَطْنٍ حَمَلَکَ، وَ حِجْرٍ کَفّلَکَ؛ من دوزخ را حرام کردم بر صلبی که تو را فرود آورد و بطنی که تو را حمل کرد و آغوشی که تو را کفالت نمود.[21]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از حضرت جبرئیل توضیح خواست، جبرئیل عرضه داشت:
1) منظور از صلبی که تو را فرود آورد، صلب پدرت عبدالله بن عبدالمطلب (علیهماالسلام) است.
2) منظور از بطنی که تو را حمل کرد، آمنه بنت وهب (علیهماالسلام) است.
3) منظور از آغوشی که تو را کفالت نمود، آغوش ابوطالب (علیه السلام) است.[22]

دوم. جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
در شب معراج به عرش خدا رسیدم، چهار نور مشاهده کردم، پرسیدم:
خداوندا! این‌ها چه نورهایی هستند؟
خطاب شد: این‌ها عبدالمطلب، ابوطالب، پدرت عبدالله و برادرت عقیل (علیهم السلام) می‌ باشند.
عرضه داشتم: خدایا! این‌ها با چه عملی به این مقام رسیده‌اند؟
خطاب شد: بِکِتْمانِهِمُ الإیمانَ، وَ إظهارِهِمُ الکُفْرَ، وَ صَبْرِهِمْ عَلی ذلِکَ حَتّی ماتُوا عَلَیْهِ، سَلامُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعینَ؛ با کتمان ایمان، اظهار کفر و شکیبایی بر آن تا هنگامی که بر آن شیوه در گذشتند. درود خدا بر همه شان باد.[23]

سوم. پیک وحی بر قلب شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرود آمد و عرضه داشت:
یا محمد! پروردگارت سلام می‌ رساند و می ‌فرماید: اصحاب کهف ایمان خود را کتمان کردند و اظهار شرک نمودند، خداوند به آن‌ها دو بار پاداش داد. ابوطالب نیز ایمانش را مکتوم داشت و اظهار شرک نمود، خداوند به او نیز دو بار پاداش داد.[24]

چهارم. خداوند منان به خاتم پیامبران وحی فرمود:
من تو را با دو گروه یاری می ‌کنم: یکی مخفیانه و دیگری آشکار. سرور و سالار آنان که تو را مخفیانه یاری می ‌کنند، عمویت ابوطالب است. سرور و سالار آنهایی که آشکارا تو را یاری می ‌کنند، پسرش علی بن ابی‌ طالب است.[25]

پنجم. پس از ارتحال غمبار حضرت ابوطالب (علیه السلام) پیک وحی نازل شد و عرضه داشت: یا مُحَمَّدُ! أُخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ، فَلَیْسَ لَکَ فیها ناصِرٌ؛ ای محمد! از مکّه خارج شو، که دیگر در این شهر یاوری نداری.[26]
شیخ مفید در این مورد می ‌نویسد:
به طور مستفیض روایت شده که به هنگام ارتحال ابوطالب (علیه السلام) جبرئیل امین بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد و عرضه داشت: یا مُحَمَّدُ! إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِءُکَ السّلامَ وَ یَقُولُ لَکَ: أُخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ فَقَد ماتَ ناصِرُکَ؛ ای محمد! پروردگارت سلام می‌ رساند و می‌ فرماید: از مکّه بیرون رو، که یاورت از دنیا رفت.[27]

سیمای ابوطالب در سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
یکم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سیمای حضرت ابوطالب (علیه السلام) را این گونه ترسیم فرمودند: یُحْشَرُ أَبُوطالِبٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ فی زِیِّ الْمُلُوکِ وَ سیماءِ الْأنبیاءِ؛ حضرت ابوطالب (علیه السلام) در روز قیامت در زیّ پادشاهان و در سیمای پیامبران محشور می‌شود.[28]

دوم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند دربارۀ چهار نفر به من وعدۀ شفاعت داده است! پدرم، مادرم، عمویم و برادری که در عهد جاهلیّت داشتم.[29]

سوم. همچنین فرمود: اگر در مقام محمود قرار بگیرم، برای پدرم، مادرم، عمویم و برادری که در جاهلیت داشتم، شفاعت می ‌کنم.[30]

چهارم. پیامبراکرم به هنگام خاکسپاری حضرت ابوطالب (علیه السلام) فرمود: أَما وَ اللِّه لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ لَأَشْفَعَنَّ فیکَ شَفاعَةً یَعْجَبُ لَکَ الثَّقَلانِ؛ به خدا سوگند برای تو طلب مغفرت می ‌کنم و در حق تو آن گونه شفاعت می ‌کنم که جن و انس از آن دچار شگفتی شوند.[31]

پنجم. عباس بن عبدالمطلب از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسید: برای ابوطالب چه امیدی داری؟ فرمود: کُلَّ الْخَیْرِ أَرْجُو مِنْ رَبّی؛ برای او امید هر خیری از پروردگار دارم.[32]

ششم. ابن جوزی نقل کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد حضرت ابوطالب (علیه السلام) فرمود: غَفَرَاللهُ لَهُ وَ رَحِمَهُ؛ خداوند او را بیامرزد و رحمت کند.[33]
و در مورد جای خالی او فرمود: ما أَسْرَعَ ما وَجَدْتُ فَقدَکَ یا عَمِّ؛ عمو جان! چه زود جای خالی تو را احساس کردم.[34]
و در همین زمینه فرمودند: ما نالَتْ قُرَیْشٌ شَیئاً أَکْرَهُهُ حتّی ماتَ أََبوطالِبٍ، ثُمَّ شَرَعُوا؛ تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نتوانست در حق من کاری انجام دهد که خوشایند من نباشد، پس از او شروع کردند.[35]

هفتم. در مدینه خشکسالی شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نماز باران خواند، باران رحمت سیل آسا فرو ریخت. حضرت تبسّمی کرد و فرمود: لِلّهِ دَرُّ أَبی‌طالِبٍ، لَوْ کانَ حَیّاً لَقَرَّتْ عَیْنُهُ؛ خیر کثیر ابوطالب (علیه السلام) با خداست. اگر زنده بود دیدگانش روشن می ‌شد.
آنگاه فرمود: چه کسی اشعار او را انشاد می ‌کند؟ امیرمؤمنان (علیه السلام) برخاست و اشعار معروف: «وَ أَبْیَضُ یُسْتَقْیَ الْغَمامُ بِوَجْهِهِ» را انشاد کرد.
پیامبر اکرم آن را استماع کرد و برای ابوطالب طلب مغفرت نمود.
مردی از کنانه برخاست و چکامه ‌ای در مدح حضرت ابوطالب (علیه السلام) انشاد کرد و مورد تأیید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت.[36]

سیمای حضرت ابوطالب در سخنان امیر بیان (علیه السلام)
یکم. اصبغ بن نباته از مولای متّقیان امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: پدرم ابوطالب و نیاکانم عبدالمطّلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند.
گفته شد: پس چه چیزی را می‌ پرستیدند؟ فرمود: کانُوا یُصَلّوُنَ إِلَی الْبَیْتِ، عَلی دینِ إبراهیمَ (علیه السلام) مُتَمَسِّکینَ بِهِ؛ به سوی کعبه نماز می ‌خواندند، بر دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودند و به آن پای بند بودند.[37]
در این زمینه دامنۀ سخن بسیار گسترده است، به همین حدیث بسنده کرده، نقش نگین آن حضرت را از امام رضا (علیه السلام) نقل می ‌کنیم:
امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: بر نگین انگشتری حضرت ابوطالب (علیه السلام) چنین حکّ شده بود: رَضیتُ بِاللهِ رَباًّ، وَ بِابْنِ أَخی مُحَمَّدٍ نَبِیّاً، وَ بِابْنی عَلِیٍّ لَهُ وَصِیّاً؛ من خدای را به خداوندی، برادرزاده‌ام محمد را به پیامبری و پسرم علی را به جانشینی او پسندیدم.[38]
به جهت محدود بودن صفحات فصلنامه، از دیگر احادیث وارده از پیشوایان معصوم صرف نظر کرده، به تشرّفی در این زمینه اشاره می ‌کنیم:
مرحوم آیة الّلهی مقیم بم، مشهور به «علّامۀ بم» در حدود پنجاه سال پیش با جمعی از اهالی بم به حج مشرّف می ‌شود. روزی بعد از نماز صبح یک عالم وهّابی به ستون ابولبابه تکیه کرده، فصلی در نکوهش حضرت ابوطالب (علیه السلام) سخن می‌گوید.
علامه به دوستان خود می ‌گوید: امروز خوب استراحت کنید که شب با شما کار دارم.
آن شب تا صبح بیدار می‌ مانند و به حضرت بقّیة الله ارواحناه فداه متوسّل می ‌شوند.
بعد از نماز صبح شخص بزرگواری به ستون ابولبابه تکیه می ‌کند و یک ساعت تمام پیرامون ایمان حضرت ابوطالب سخن می‌ گوید، به شماری از ابیات حضرت ابوطالب استشهاد می ‌کند و در ضمن بر شمردن دلایل ایمان آن حضرت می ‌فرماید:
مادرم فاطمه بنت اسد، از سابقات به اسلام بود و تا پایان عمر در حبالۀ نکاح جدّم ابوطالب بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مأموریّت داشت که نگذارد هیچ زن با ایمانی در حبالۀ نکاح شخص مشرک بماند. اگر حضرت ابوطالب مؤمن نبود، پیامبر اکرم وظیفه داشت که در میان آن‌ها جدایی بیندازد، در حالی که حضرت فاطمه بنت اسد تا پایان عمر شریفش در حبالۀ نکاح آن حضرت بود.
داستان این تشرّف را یکی از دوستان از آن مرحوم ضبط کرده بود و من آن را از نوار ایشان استماع نمودم.
علامۀ بم یقین داشت که آن شخص حضرت بقیة الله بوده است. زیرا:
1. بعد از ایراد سخنرانی، در برابر دیدگانش ناپدید شده بود.
2. در طول سخنرانی، حتّی یک نفر از حاضران از مسجد بیرون نرفته بود، در حالی که معمولاً اکثر نمازگزاران بعد از نماز صبح از مسجد بیرون می ‌روند.
3. مأمورین وهابی هیچ اعتراض و عکس العملی نشان نداده بودند.
4. با عدم وجود بلندگو، صدایش به طور یکنواخت تا آخر مسجد النبّی شنیده می ‌شد و لذا صف ‌های عقب ‌تر به جلو نیامده بودند.
5. برخی از همراهان مرحوم علامۀ بم که دیر رسیده بودند و در بیرون مسجد نشسته بودند، کاملاً صدای آن بزرگوار را شنیده بودند.
(صلی الله علیه و آله). علامه که عربی می ‌دانست، آن را به عربی شنیده بود، ولی همراهان او که عربی نمی دانستند، آن را به فارسی استماع کرده بودند.[39]
فرازهایی از این تشرّف را آقای دکتر محمد حسن ضرّابی از شخص مرحوم علامه شنیده و نقل کرده است.[40]

بهترین‌ آثار
آثار ارزشمند فراوان پیرامون حضرت ابوطالب (علیه السلام) چاپ و منتشر شده که برخی از آنها، اهمیت ویژه‌ ای دارند و آنها عبارتند از:
1) إیمان أبی‌ طالب (الحجّة علی الذّاهب إلی تکفیر أبی‌طالب)، از ابوعلی فخار بن معد.
2) أبوطالب مؤمن قریش، از عبدالله خنیزی.
3) أسنی المطالب فی نجاة أبی‌ طالب، از زینی دحلان تحقیق صالح الوردانی، چاپ الهدف، قاهره.
4) بغیة الطّالب فی ایمان ابی ‌طالب، از سید محمد موسوی عاملی، تحقیق آیة الله سید محمد مهدی خراسان
5) گفتار علامه امینی در جلد هفتم الغدیر

چراییِ مخالفت با حضرت ابوطالب (علیه السلام)
محور مظلومیّت‌ها
در نخستین جمله از زیارتنامه‌ امیرالمؤمنین (علیه السلام) که از ناحیۀ امام هادی (علیه السلام) رسیده، خطاب به مولای متقیان عرضه می ‌داریم:
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وَلِیَّ اللهِ، أَنْتَ أوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ؛ درود بر تو ای ولیّ خدا، تویی نخستین مظلوم، و تونخستین کسی هستی که حقّش غصب شد.[41]
و در زیارت نامة مأثور از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
أَنْتَ أوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ؛ تو نخستین مظلوم هستی و نخستین کسی هستی که حقّش غصب گردید.[42]
مولای متّقیان در این رابطه فرمود:
ظُلِمْتُ عَدَدَ المَدَرِ وَ الوَبَرِ؛ من به تعداد ریگ‌ های بیابان و کرک‌ های جانوران مورد ستم قرار گرفتم.[43]
بر این اساس، مولای متّقیان محور مظلومیّت‌ ها است. هر کس به هر مقدار به آن حضرت نزدیک باشد، به همان مقدار در معرض ظلم و ستم قرار می‌ گیرد.
اگر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) همسر مولا نبود، در میان در و دیوار آزرده نمی‌ شد.
اگر امام مجتبی (علیه السلام) فرزند مولا نبود، با سمّ جفا به شهادت نمی ‌رسید.
اگر سالار شهیدان فرزند آن حضرت نبود، با آن وضع فجیع به شهادت نمی‌‌‌‌ رسید.
اگر تنها حامی پیامبر در دوران دشوار مکه، حضرت ابوطالب (علیه السلام) پدر مولا نبود، اسلام و ایمانش مورد شک و تردید قرار نمی‌ گرفت.
در استانبول شخصی به نام «حسین حلمی ایشیق» بود که وابسته به تشکیلات فراماسونری بود، چندین انتشارات داشت و هزینۀ چاپ کتاب هایش از اعتبارات مستوره تأمین می ‌شد.
او بیش از صد کتاب، به بیش از ده زبان علیه تشیّع چاپ و منتشر کرده بود، که یکی از آن‌ها «اعتقادات» نام داشت.
این کتاب به صورت مادّه مادّه تدوین شده بود، در مادۀ 99 نوشته بود: «بر هر مسلمانی واجب است که معتقد شود که پدر و مادر پیامبر، مشرک از دنیا رفتند و ابوطالب عموی پیامبر، مشرک از دنیا رفت»!
آیا یکی از واجبات عقیدتی ما این است که باید معتقد باشیم که مثلاً فرعون یا نمرود، کافر از دنیا رفته است؟!
ما در اسلام چنین حکم واجب نداریم. پس چگونه است که در مورد حضرت ابوطالب، حضرت عبدالله و حضرت آمنه (علیهم السلام) چنین حکمی صادر می شود؟!
در ایّام اقامت نگارنده در استانبول (1354-1359 ش) کنگره‌ای در هتل شرایتون استانبول، به عنوان «المؤتمر العالمی للسیّرة النبویّة» برگزار شد، که نخستین سخنران آن دکتر احسان صبری بود. او در آغاز سخنرانی خود گفت: بر هر مسلمانی واجب است که معتقد باشد پدر و مادر پیامبر، کافر از دنیا رفتند و ابوطالب کافر از دنیا رفت!!
سخنرانی ایشان بیش از یک ساعت طول کشید. اینجانب در آن فاصله متن استواری در اثبات ایمان حضرت ابوطالب، حضرت عبدالله و حضرت آمنه (علیهم السلام)، براساس منابع نوشتم و به هیأت رئیسه تقدیم نمودم.
رئیس هیأت، شیخ احمد کفتارو، مفتی اعظم سوریّه بود. ایشان آن را قرائت کرد و به دیگر اعضای هیئت رئیسه ارائه داد. پس از اتمام سخنرانی دکتر احسان صبری، اینجانب را به جایگاه دعوت کردند و من متن کامل آن را در هفت صفحه نوشته بودم خواندم. پس ماده واحده‌ای تصویب کردند که دکتر احسان صبری اگر مقاله‌اش را در جایی چاپ کند، باید مقالۀ اینجانب نیز به عنوان پاورقی آن به پیوست چاپ شود.
پیروان مکتب سقیفه، پیرو خلفایی هستند که قسمت اعظم عمر آن‌ها به بت پرستی سپری شده، سپس تظاهر به اسلام کرده‌ اند. تنها خلیفه ‌ای که هرگز در برابر بت سجده نکرده، مولای متّقیان می ‌باشد، که از ده سالگی، در نخستین روز بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اسلام آورده است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:
عَلِیٌّ مَنْ آمَنَ بی وَ صَدَّقَنی؛ علی (علیه السلام) نخستین کسی است که به من ایمان آورد و مرا تصدیق نمود.[44]
مولای متّقیان فرمود:
أَناَ أَوَّلُ رَجُلٍ صَلّی مَعَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله)؛ من نخستین مردی بودم که با پیامبر اکرم نماز خواندم.[45]
از این رهگذر نمی ‌توانند که در ایمان امیرمؤمنان (علیه السلام) اظهار شک و تردید کنند، لذا به پدر بزرگوارش نسبت شرک می‌دهند، تا جایگاه مولای متّقیان (علیه السلام) را پایین بیاورند.
برای روشن شدن این که فقط برای دشمنی با مولای متّقیان (علیه السلام) به حضرت ابوطالب (علیه السلام) نسبت شرک داده‌ اند، به یک متن بسیار شگفت اشاره می‌ کنیم:
محی‌الدّین عربی در کتاب «فتوحات» بحث مفصّلی کرده و در مورد حضرت ابوطالب (علیه السلام) به صراحت می ‌گوید: پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) امر فرمود که عمویش ابوطالب را غسل بدهند، اگرچه او مشرک بود.[46]
وی در جای دیگر در تفسیر آیة "حَریصٌ عَلَیْکُمْ" می‌ نویسد: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار حریص بود که عمویش ابوطالب (علیه السلام) اسلام را بپذیرد و لذا به او می‌فرمود: آن را در گوش من بگو، تا من بر آن گواهی دهم.[47]
در تفسیر آیة شریفة: «إِنَّکَ لا تَهدی مَنْ أَحْبَبْتَ» نیز گفته: پیامبر به شدّت حریص بود که عمویش ابوطالب ایمان بیاورد، ولی انجام داد و آن چه در علم خدا گذشته بود، همان واقع شد.[48]
نیز در جای دیگر می ‌نویسد: هنگامی که ابوطالب وفات کرد، حضرت علی (علیه السلام) از او ارث نبرد، زیرا اهل دو دین مختلف، از یکدیگر ارث نمی ‌برند![49]
بسیار جای شگفت است که همان محی ‌الدین، در یک صفحه بعد، در باب ایمان فرعون سخن گفته و اعلام کرده که فرعون به نصّ قرآن، مؤمن از دنیا رفته و به عنوان مؤمن مبعوث خواهد شد![50]
سپس می‌گوید: فرعون به خوبی می ‌دانست که چشم او چشم خدا، گوش او گوش خدا و زبان او زبان خدا می ‌باشد. پس اگر می‌ گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الأَعْلی» از زبان خدا می‌ گفت![51]
این کلام، فقط از کسی بر می آید که گوساله را از جلوه‌های خدا بداند و پرستش گوساله را پرستش خدا بداند![52]
ایشان همان گونه که بر کفر حضرت ابوطالب (علیه السلام) تأکید می‌ کند، بر ایمان فرعون نیز تأکید کرده[53] و در پایان گفته: حکم فرعون، حکم مؤمنان طاهر و مطّهر است، زیرا بعد از ایمانش، از او عصیانی واقع نشد!![54]
کسی که گوساله را مظهر خدا و فرعون را مؤمن طاهر و مطهّر می ‌داند، چرا وقتی نام مقدس بزرگ حامی پیامبر، حضرت ابوطالب (علیه السلام) را می ‌برد، بر شرک و کفر او پای می‌ فشارد؟!
نکتۀ دیگر این که ابن عربی به صراحت بیان می دارد که هر شخص مکلّف به هنگام مرگ، مؤمن از دنیا می ‌رود، از روی علم و آگاهی!
سپس تأکید می‌ کند که این قطعی است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست![55]
پس چگونه است که حضرت ابوطالب (علیه السلام) در این میان استثناء شده و کافر از دنیا رفته است؟!
از دیگر مواردی که حقد و حسدش را به اهلبیت (علیهم السلام) ابراز کرده، در مورد چهار بانویی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده:
در میان بانوان، چهار بانو به کمال رسیدند: 1) مریم دخت عمران؛ 2) آسیه همسر فرعون؛ 3) خدیجه دخت خویلد؛ 4) فاطمه دخت محمد (صلی الله علیه و آله)
این حدیث شریف در ده‌ها منبع حدیثی اهل سنّت آمده و ابن عربی نیز بر آن تأکید کرده است.[56] جز این که در فتوحات در چهار مورد، آن را نقل کرده، فقط از آسیه و مریم نام برده، حضرت خدیجه و حضرت فاطمه را حذف کرده است.[57]

موارد پیشنهادی برای پژوهش
1. تهیّۀ کتابنامه ‌ای جامع با کتابشناسی کامل پیرامون شخصیت آن حضرت.
2. تحقیق کتاب ارزشمند "شیخ الأبطح" تألیف مرحوم آیة الله شرف الدّین.
3. تحقیق و نشر کتاب "ابوطالب مؤمن قریش" و "ایمان ابوطالب" با فهرست‌های فنی.
4. نشر دیوان ‌های حاوی اشعار حضرت ابوطالب (علیه السلام)
5. تحقیق و نشر کتاب "ابوطالب و بنوه" از سید علاء آل سید علی خان (صلی الله علیه و آله).
6. تحقیق و نشر کتاب "عقیل ابن ابی‌طالب" از مرحوم احمدی میانجی (علیه السلام).
7. تحقیق جامع در مورد وصایت حضرت ابوطالب (علیه السلام)، جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و جهانی نبودن دیگر پیامبران و این که حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب وصیّ حضرت ابراهیم (علیهم السلام) بودند، نه وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام).

پانوشت :
[1]. محقق و مدرس حوزه علمیه قم.
[2]. سورۀ سبا (34)، آیۀ 28.
[3]. سورۀ صافّات (37)، آیۀ 77.
[4]. شیخ صدوق، کمال الدّین، ج 1، ص 220.
[5]. سورۀ اسراء (17)، آیۀ 2.
[6]. سورۀ آل عمران (3)، آیۀ 49.
[7]. سورۀ صف (61)، آیۀ 6.
[8]. سورۀ صافّات (37)، آیۀ 99.
[9]. شیخ صدوق، کمال الدّین، ج 1، ص 220-241.
[10] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا7، ج 1، ص 168؛ همو، الخصال، ج 1، ص 57؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 15، ص 129.
[11]شیخ صدوق، الاعتقادات، ص 357.
[12] کلینی، الکافی، ج 1، ص 445.
[13]علامه‌ی امینی، الغدیر، ج 7، ص 524.
[14]. ابوالحسن بن محمد طاهر فتونی نباطی عاملی شریف، خواهر زادۀ ملا صالح خاتون آبادی، شاگرد علامۀ مجلسی و از اجداد صاحب جواهر است.
[15]. امینی، الغدیر، ج 7، ص 536، و 539. نسخ خطّی آن در کتابخانه ‌های عمومی چون: امیرالمؤمنین، تستری‌ها، کاشف الغطاء و سید حسن صدر در نجف اشرف، کتابخانۀ جعفریّه در کربلا و میرزای شیرازی در سامرا موجود می ‌باشد. (شیخ آقا بزرگ، الذریعه، ج 15، ص 124) این کتاب به تحقیق مؤسسۀ آل البیت: در قم تحقیق شده و تا کنون هفت مجلد از دورۀ ده جلدی آن چاپ شده است.  
[16]. شیخ صدوق، کمال الدّین، ج 2، ص 664.
[17]. همان، ص 665.
[18]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 452.
[19]. همان، ص 454.
[20]. مجلسی، مرآت العقول، ج 5، ص 235.
[21]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 446.
[22]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 137.
[23]. ابن فتّال، روضة الواعظین، ج 1، ص 199.
[24]. ابن معد، الحجّة علی الذّاهبَ، ص 106.
[25]. علامۀ امینی، الغدیر، ج 7، ص 532.
[26]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 449.
[27] . سید رضی، الفصول المختارة، ص 282.
[28] . شیخ موسی زنجانی، مدینة البلاغة، ج 2، ص 574.
[29] . یعقوبی، التّاریخ، ج 2، ص 29.
[30] . علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 25.
[31] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 7، ص 76.
[32]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 70، ص 251.
[33]. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ج 1، ص 145.
[34]. ابن عساکر، همان.
[35]. ابن کثیر، البدایة و النهّایة، ج 3، ص 134.
[36]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 81.
[37]. شیخ صدوق، کمال الدّین، ج 1، ص 174.
[38]. سید علیخان کبیر، الدرّجات الرّفیعة، ص 60.
[39]. از ویژگی ‌های بانگ آسمانی آن است که هر کسی آن را به زبان مادری خود می ‌شنود. (شیخ صدوق، کمال الدّین، ج 2، ص 650)
[40]. ضرّابی، دیدار با امام زمان در مکّه و مدینه، ص 184-187.
[41]. کلینی، الکافی، ج 4، ص 569.
[42]. ابن المشهدی، المزار الکبیر، ص 230.
[43]. علامۀ مجلسی، بحار الانوار، ج 28، ص 373؛ ج 34، ص 337؛ ج 41، ص 51.
[44]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 45، ص 28.
[45]. ابن أبی شیبه، المصنَّف، ج 8، ص 332.
[46]. ابن عربی، الفتوحات المکیّة، ج 2، ص 171.
[47]. همان، ج 3، ص 232.
[48]. همان، ج 7، ص 205.
[49]. همان، ج 6، ص 264.
[50]. همان، ص 265.
[51]. همان، ج 2، ص 71.
[52]. حسن زاده، ممدّالهمم، ص 515.
[53]. همان، ص 545، 547، 585.
[54]. همان، ص 586.
[55]. ابن عربی، الفتوحات المکیّة، ج 6، ص 29.
[56]. حسن زاده، ممدّ الهمم، ص 544.
[57]. ابن عربی، الفتوحات المکیّة، ج 3، ص 83؛ ج 4، ص 111؛ ج 5، ص 101، ج 7، ص 298.

منبع : سفينه