رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب، قرمز اُخرا

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب، قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی (ص) قد عادَ یولَد مرّةً أخری

یقین روح محمد (ص) رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را

اگر می بود بحر ساوه، می خشکید بهر او
که در قنداقه پنهان کرده صد خورشید فرخ را

پدر دست دعا برداشته بر جانب ایزد
که "اللهم بارِکنی به و اجعلْهُ لی ذخرا"

هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون
همین که زاده ی لیلا هویدا می کند رخ را

سپاه شمرِ کافرکیش، مات جلوۀ حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمایان می کند رخ را

عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنان که آتش نمرود، ابراهیم تارخ را

به جُرم چهره اش شد کشته یا آوازۀ اسمش؟
نمی فهمیم علت را، نمی یابیم پاسخ را

محسن رضوانی