حضرت رسالت(ص)؛ روحی دیگر گونه دارد. شادمان ای، نگفتنی.«خانه های مکّه»، در التهابند؛ در احتراقی باور نکردنی. دنیایی عجیب.
امشب، «جهان،در غوغایی عظیم موج میزند.»همه جای آسمان ازنور ورودش، که نورانی است و منور به هر چه روشنایی، میدرخشد.
و آنگاه که «حوریان سپیدپوش» بهشت، با «آب کوثر» غسلش میدهند و او میخواند، «اشهد ان لا اله الا اللّه»؛
برای من و اندیشه، آیاکدامین قلم یارای ترجمه خواهد بود؟او، «پاکیزه و منزه از هر چه کاستی»«پیشرو در کمال و خیر»«راضی به رضای حضرت دوست»
و «پسندیده حضرت حق، است»«که ملائک با او سخن میگویند»صمیمانه؛ زمین را، و هر چه را که در آن میزیَد؛
مبارک میگرداند.«این سُرورِ پیامبر(ص)، جاودانی است و تاریخی»«اللّه اکبر»؛که این فرشته نورانی، «فُطمت من الشّر» است و خورشید هماره تابان عصمت.
«سُبحان اللّه»؛که تا قیام قیامت، کسی را جز «علیّ اعلی» یارای همنشینی و هم صحبتی با او نیست.
«والحمدللّه»؛«که سَروَرمان چنین زنی است» و ما با گوشه ای از نظرش تا آخرین لحظه وجود،
رستگاریم و مبراییم از رنج.و اینک مادرم.در تمام فصولِ ثانیه ها، من و ما کودک خسته زمینیم «و گاه از مستعمرات فرتوتِ دنیا.»
وقتی تمام کوچه های شهر، مخدوش از خستگی هاست و مرا در گردهمایی گلها و آفتاب راهی نیست؛تو ترجمه همه خورشیدی، به شیوایی تمام؛
تو، خودِ خورشیدی در سایه سار تو، فراغت را حس میکنم.عطرِ بیریایی تو، در هنگامه طلوع سپیده؛به «یاس» میماند،
نه یاسی که از «خاک» برمیخیزد؛که یاسی که از دل برمیخیزد.
مادرم؛روزت مبارک و خوشا به اقبالت، که تو را در میلاد فاطمه(س) بیش از همیشه یاد میکنند.
تو مادرم؛ظریف ترین آفریده خدایی زیباترین ارمغان دوست و تجلی واضح و روشن عشقی و احساس تو خلاصه و چکیده همه بزرگی هایی
صبر از تو شکیبایی می آموزد.و کوه از تو استواری.مثل آذری، گرم و روشن و مثل رود، پاک و آبی از تبار فاطمه ای.فاطمه سرور توست و تو سرور من.
بتول جعفری