مصاحبه با آيت الله سيد مرتضى موسوى اصفهانى
ذوق فقهى اش صافى مصفا بود
ابتدا مقدمه اى پيرامون مرحوم سيد كاظم يزدى صاحب «عروة الوثقى» بفرماييد!
سخن ما پيرامون شخصيت فقيهى عظيم و بنام ، به نام مرحوم حضرت آيت الله العظمى سيد كاظم يزدى، معروف به «صاحب عروه» است. اين شخصيت ابعاد زيادى دارد و بحث در رابطه با او ابعاد متعدد و متنوعى دارد. از جمله بُعد علمى ـ فقهى، بُعد علمى ـ اصولى، بُعد معنوى و تقوايى، بُعد اجتماعى و بُعد سياسى ايشان. اين شخصيت در تمام اين ابعاد پيروزىهاى عظيمى به دست آورد و به مرجعيت شيعه عنوان و ارزش داد و حوزهها را به حركت و جنب و جوش علمى، تقوايى و سياسى در آورد.
ابتدا قدرى به زندگىنامه و مكان ولادت و تحصيلات ايشان بپردازيم. ايشان در يكى از قراء يزد به نام كسنويه به دنيا آمد. مختصرى كه از عمرش گذشت وارد حوزه شد. مقدماتى را در يزد تحصيل كرد و فرا گرفت. بعد متوجه مشهد مقدس شد و آنجا يك سرى از علوم از قبيل نجوم و رياضيات را آموخت. بعد از مدت كوتاهى به اصفهان منتقل شد. آنجا هم تحصيلاتى داشت. از جمله نزد مرحوم حاج شيخ محمدباقر نجفى، از فقهاى معروف اصفهان، و مرحوم خوانسارى صاحب «روضات الجنات» و ديگر علماى آنجا تحصيل كرد. نيز فلسفه را در همان اصفهان نزد مرحوم قشقايى، از فلاسفه آن وقت، فرا گرفت.
مرحوم سيد يزدى ذكاوت فوقالعادهاى داشت و باهوش و قوت حافظه بود. پس با استادان خود و ملاهاى آن وقت رفيق و دوست شد. آنها هم ديدند ايشان يك مرد لايق، هوشيار و با ذكاوت است، پس از او استقبال كردند و در جلسات خصوصى و علمى خود به او اجازه شركت مىدادند. تا اين كه خود آقايان به اجتهاد ايشان اعتراف كردند. در شرح حال ايشان آمده مرحوم حاج شيخ محمدباقر نجفى، كه از بزرگان بود، به ايشان نوشتهاى مىدهد و او را تشويق مىكند و به طرف نجف اشرف سوق مىدهد.
وقتى ايشان در مسير عراق و نجف ، به كرمانشاه رسيد شيخ انصارى، صاحب «مكاسب و رسائل»، فوت كرد. لذا فرصت پيدا نكرد در درس شيخ انصارى شركت كند. پس در درس مرحوم حاج سيد محمدحسن مجدد شيرازى، صاحب فتواى تنباكو، حاضر شد و پس از چندى يكى از ملاها و فضلاى درس ايشان شد. بعد كمكم مستقل گشت. وقتى مرحوم ميرزا به سامراء رفت، درس سيد يزدى اوج گرفت و به اصطلاح علما جامع و مانع شد. فضلا، علما، اصولىها و فقها در آن شركت مىكردند. خلاصه اين كه درس ايشان بسيار ممتاز شد.
امتيازات درس ايشان چه بود؟
ايشان خوشبيان بود، محقق بود و ادله را شسته و رفته بيان مىكرد و كلام را طول نمىداد. به قول بعضىها آب به آن نمىريخت؛ مختصر و موجز و جامع و مانع، ادله را بيان مىكرد. بيانش موافق با ذوق همه بود. مضافاً بر همه اينها يك ذوق عرفى خيلى زيبا داشت. اگر ذوق فقيه، عرفى باشد هم فهمش در روايات و اخبار خيلى مورد قبول است و هم عرف عام از او استقبال مىكند. ايشان چنين ذوقى داشت كه مردم و فضلا دورش جمع مىشدند. حتى به دليل داشتن همين ذوق عرفى عوام الناس خيلى گردش آمدند و به ايشان بسيار علاقمند شدند. به هر روى درس ايشان اوج گرفت تا اين كه خيلىها مىگفتند مرجع آينده ما و مرجع منصف و متعارف ما مرحوم سيد كاظم يزدى است. يعنى كارهايش متعارف بود و شذوذ عرفى نداشت. مضافاً بر اينها جهات اخلاقى ديگرى هم داشت.
چه بزرگانى در محضر سيد يزدى پرورش يافتند؟
شاگردان فراوانى داشت از جمله مرحوم شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، مؤسس حوزه علميه قم و مرحوم حاجآقا ضياء عراقى كه داراى يك مكتب اصولى مستقل در عرض مكاتب اصولى معاصر خود مثل مكتب ميرزاى نائينى و مرحوم كمپانى بود.
ويژگىهاى ايشان در زمينه علمى، اعم از فقه و اصول، چه بود؟
ايشان در فقه خيلى تضلع داشت. وقتى مىگويند فلان فقيه متضلع است، يعنى قدرت دارد كه از يك فرع فقهى، فروع زيادى را درست كند. وقتى غورش در مبانى فقهى و فقه زياد شود، مىگويند تضلع در فقه پيدا كرده. پس مىتواند از يك فرع فروع زيادى را درست كند. مرحوم سيد كاظم يزدى متضلع در فقه بود. از يك فرع فروع زيادى را درست مىكرد و در فقه وارد و استاد بود. ويژگى هايى در زمينه فقه داشت كه فقهاش در آن زمان و اين زمان مورد قبول قرار گرفت و مىگيرد. از جمله همان طور كه عرض كردم يك ذوق عرفى و متعارف خوبى داشت. مىدانيد كه موضوعات فقهى و موضوعات احكام ما غالباً با فهم عرفى درست مىشود و احكام دينى ما بر اساس فهم متعارف منزل شده. ذوق عرفى ايشان هم خيلى قوى بود و در آن فلسفه و علوم و مسائل ديگر را داخل نمىكرد. به قول علما ذوق فقهىاش صافى مصفا بود؛ عرف و متعارف محض. روايات را كاملاً با ذوق عرفى پياده مىكرد. چنين تسلطى داشت. فلذا به قول قديمىهاى اصفهان همه او را مىخواستند، دورش جمع شده بودند و از او استفاده مىكردند.
اين جا يك سخن از مرحوم آيت الله سيد على يثربى كاشانى نقل كنم. همان طور كه مىدانيد مرحوم يثربى از فقها و علماى بزرگ و البته از شاگردهاى ممتاز مرحوم آقاضياء عراقى بود. همچنين در اصول تضلع داشت. چون به درس آقا ضياء، كه در اصول تضلع داشت، مىرفت. آقاى يثربى مىفرمود: «روزى از روزها در خدمت مرحوم آقا ضياء به زيارت مرحوم حاج سيد كاظم يزدى رفتيم. ايشان خوشامد گفت. بعد به مرحوم آقا ضياء فرمود: مشغول چه هستید ؟ اقا ضیاء : ما به اصول مشغوليم. فرمود: چه بخشى از اصول؟ فرمود: اجماع. فرمود در بحث اجماع به كجا رسيدهايد؟ مرحوم آقا ضياء فرمود: به جايى نرسيدهايم؛ اجماع حجت نيست و دليلى بر حجيتش نداريم. سيد يزدى فرمود: آخر چطور اجماع حجت نیست؟ سپس گفت: تسبيح پيش شما هست؟ آقا ضياء گفت: بله. گفت: تسبيح را بگيريد دستتان. بعد 25 فرع فقهى ذكر کرد و به ايشان گفت: اگر اجماع حجت نباشد دليل بر اين 25 فرع فقهى چيست؟
آقا ضياء ماند و جواب نداد. سكوت محض بود. آقا ضياء اصولى بود و سيد يزدى فقيه. البته مرحوم يزدى هم اصولى بود. ولى فقيه كسى كه است ذوق عرفى دارد.
بعد مرحوم حاج سيد على يثربى در ادامه گفت: «مرحوم آقا ضياء در اين بين فرعى به ذهنش آمد و از سيد يزدى پرسيد، ايشان هم قشنگ آن فرع را با ادلهاش توضيح داد. مرحوم آقا ضياء در طول اين مدت در برابر سيد يزدى، ساكت محض بود. بعد جلسه تمام شد و در خدمت آقا ضياء از خانه سيد يزدى خارج شديم. آقا ضياء كه در اصول تضلع داشت، تعجب كرده بود كه آخر چطور سيد يزدى اين طور بر فروع فقهى و ادله آن مسلط است و در فروع فقهى آمادگى دارد.» نكته اين كه خود آقا ضياء يك استاد بود، شخصيت علمىاش بر كسى مخفى نيست و تاكنون افكار اصولىاش در حوزهها و بر زبان ملاها مورد بحث است. اين تعجب از جانب چنين شخصيتى بود. همين شهادت مرحوم آقا ضياء بسيار دلالت مىكند بر اين كه مرحوم يزدى در فقه و فقاهت مقامى عالى و والا داشت. هر چند گواهىها و شهادتهاى ديگرى هم هست، من به همين اكتفا كردم.
سيد يزدى جز ذوق عرفى چه ويژگى علمى ديگرى داشت؟
منشأ اقبال به ايشان ملايىاش بود اما ذوق عرفىاش بود كه افراد را جذب مىكرد. البته تبحر و تعمقش در روايات قوى و دقيق و البته بر روايات مسلط بود. در كل اين مختصرى در باره جنبه علمى ـ فقهى ايشان است. اگر بخواهيم مفصل به اين مسئله بپردازم شايد نياز باشد ده جلسه ديگر هم به اين مسئله بپردازيم.
اما به بُعد اصولىاش بپردازيم. ايشان در اصول هم مسلط و صاحب مبانى قوى بود. كتابها و رساله هايى هم در اين زمينه نوشته است. از جمله درباره استصحاب و اجتماع امر و نهى. كسى كه به آن مراجعه كند عمق اصولى ايشان را درك مىكند.
با اين همه مرحوم يزدى مثل هر كسى مادح و نيز قادحى دارد. البته همه به قوت آراء فقهى ايشان معترفند، اگرچه بعضىها قدحى هم داشتهاند. یکی از بزرگان می گفت : اصول ایشان ضعیف است و شاهد بر ان این است که ایشان در یک مساله ای تمسک به عام در شبهات مصداقیه کرده است و محققین اصولی و مشهور متاخرین اصولیین تمسک به عام درشبهات مصداقیه را قبول ندارند و این مطلب را دلیل بر ضعف ایشان در اصول قرار داده بود . اشکال دیگری هم که به ایشان شده این است که ایشان بحثهای اصولی ندارند .
اما در جواب اول عرض کردم : مبانی اصولی ایشان قوی و متین است و اصولی بودن شخص به این نحو است که اگر کسی مبنایی را اختیار کرد و توانست ادله قویه بر ان مبنا اقامه کند و سپس توانست کل شبهات مربوط به ان دلیل را دفع کند به این شخص می گویند اصولی . مبانی مرحوم یزدی قوی بود ؛ اما اینکه می فرمایید به عام تمسک کرده در شبهات مصداقیه ممکن است که اشتباه در تطبیق باشد . ممکن است ملایی در درجه بالایی از فقه و اصول در تطبیق اشتباه کند . لذا اصطلاح شده که می گویند : ما یقولونه فی الاصول ینسونه فی الفقه . معروف است که اصولی ها در اصول مبانی را قبول می کنند و انها را با دلیل اثبات می کنند ولی در فقه به اصول ارجاع نمی دهند و به ان عمل نمی کنند . ممکن است این مطلب از این قبیل باشد ؛ یعنی مبانی اصولی اش قوی باشد ولی در تطبیق اشتباه کرده باشد و این طبیعی است .
جهت دوم اینکه ایشان که اصلا بر خلاف ادعای شما اصلا عمل به عام در شبهات مصداقیه نکرده است . با اینکه اصول و مبانی ان در مشتش بود در عین حال سراغ تعمق در روایات و استظهارات و ادله لبیه می رفت . وقتی تعمق در روایات کند و استظهارات و ادله لبیه و غیرها نزد او قوی باشد دیگر داعی برای مراجعه به اصول ندارد و ممکن است مساله مورد ادعای شما از این قبیل باشد . این اقا فقیه است . به اصول عمل نمی کند مگر اینکه تمام درهای ادله لفظیه و لبیه بسته شود واین مبنای ایشان است . لذا ایشان به شهرت عملیه و اجماع خیلی ارزش قائل است . این دلیل نمی شود که اصول ایشان ضعیف باشد . از این جهت تعبیر می شود به اختلاف در مبنی . اگر کسی تمسک به سیره و یا اجماع کرد که نمی گویند تمسک به عام در شبهات مصداقیه کرده است . زود نمی شود کسی را قدح کرد و موقعیت علمی کسی را منکر شد . اینها اشکال دارد و توفیق را از انسان سلب می کند .
خلاصه این که مرحوم يزدى تعمق فقهى و اصولىاش خيلى زياد بود. همان طور كه فقيهى توانا و در فقاهت فرزانه بود در اصول هم چنين بود. شاهدش هم كتابهاى اصولىاش است. كافى است ببینيد ايشان در بحثهاى اصولى چقدر تعمق دارد.
البته ممكن است فقاهت ايشان بچربد اما معنايش اين نيست كه اصولى نبود، نه. اصولى بود. وليكن فقاهتش مىچربيد. چون ذوق فقهى داشت. در اصول هم ذوق فقهى خيلى مهم است. مثل مرحوم ميرزاى نائينى که مکتب اصولی اش به مثل اقا ضیاء می چربید. مثلاً مرحوم آقا ضياء چون مبانى اصولىاش را قدرى روى پايههاى منطقى پياده مىكرد. مرحوم حاج شيخ محمدحسين كمپانى هم در مبانى اصولىاش قدرى فلسفه را اشراب مىكرد. اما مرحوم ميرزاى نائينى نه. با وجود اين كه فلسفه خوانده و اصولى و منطقى بود، باز هم ذوق عرفى در ذوق اصولىاش وجود داشت. لذا می بینیم که غالب ملاها هم به ايشان علاقه داشتند و ايشان يك تفوق مايى بر مكتبهاى اصولى زمان خود پيدا كرد.
ايشان از نظر معنويت و تقوايى چگونه بود؟
مقام تقوايى و معنوى ايشان در سطح خيلى بالا بود. بگذاريد چند قضيه برايتان نقل كنم. سيد يزدى اعتماد و توكلش به خدا و ائمه معصومين خيلى زياد بود. آن قدر پاكدامن بود كه عشاير عرب اطراف نجف به ايشان خيلى احترام مىگذاشتند. در سرگذشت ايشان آمده عربها كه در نجف خدمت ايشان مىرسيدند با خود كيسه مىبردند، خاكهاى زير پاى ايشان را جمع و در كيسه مىكردند و به محله و منطقه خودشان مىبردند و به آن خاكها قسم مىخوردند. مضافاً بر اين از ايشان به اب - پدر- تعبير مىكردند. يعنى مىگفتند پدر ما حاج سيد كاظم يزدى است. اين قدر ايشان در دل و قلبهاى انسان نفوذ كرده بود.
از اينها مىتوان فهميد چقدر در دلهاى آنها نفوذ كرده بود. نفوذش هم به اين دليل بود كه يك عالم وارسته، متواضع، اخلاقى و مؤدب بود و حال همه را درك مىكرد. عرفيت در اين جا هم خيلى دخيل است.
قضيه ديگرى هم از توكل زيادش بر خدا و ائمه معصومين و امام زمان بگويم. آن زمان در حوزههاى علميه، كه در رأسش نجف بود، مراجع و علما تقسيمى و شهريهاى به طلاب نمىدادند چون مردم پول نداشتند. هر كس با پول شخصى خودش مىرفت نجف درس بخواند. منتظر بود پدر، عمو، مادر يا كسى برايش چيزى بفرستد. آن وقت هم كه مردم غذاى آنچنانى نمىخوردند. يك نان بود و التماس دعا. بعضى وقتها نان هم نبود. همين علما يك نان خشك كپكزده در گوشه مدرسه يا جايى پيدا مىكردند، مىشستند و مىخوردند. آن وقتها كه پلومرغ و چلومرغ نبود. همين يك نان بود. در اين شرايط كه مردم فقير بودند مرحوم حاج سيد كاظم يزدى با توكل به خدا شروع به نان دادن كرد. روزى سه نان به هر فقير مىداد. طلبهها هم كه جزء فقيرها بودند.شهريه را هم مرحوم حاج سيد ابوالحسن براى طلبهها درست كرد. البته ايشان بعد از حاج سيد كاظم يزدى بود. يكى از بزرگان نجف براى من نقل مىكرد كه حاج سيد كاظم يزدى روزى سه نان به افراد مىداد. هر ماه پول نان صد ليره مىشد. خيلى زياد بود. يك سال نانواها آمدند پولشان را از مرحوم حاج سيد كاظم يزدى بگيرند، ايشان گفت: «ندارم. بدهيد. ان شاء الله ماه ديگر گيرم مىآيد مىدهم». اين ماه را دادند. ماه ديگر رفتند خدمت ايشان گفتند پول بدهید . حاج سيد كاظم يزدى باز گفت: «ندارم، بدهيد ان شاءالله به شما مىدهم». اينها هم ناراحت شدند. ماه سوم رفتند به حاج سيد كاظم گفتند كه ديگر سه ماه شد. سيصد ليره مىخواهيم. بدهيد. ايشان گفت: «من ندارم. اين جا مىخواهيد بدهيد بدهيد، مىخواهيد ندهيد هم ندهيد». نانواها مىترسيدند ندهند. چون اگر نمىدادند مردم نانواييشان را آتش مىزدند. چون آن وقتها غير از نان چيزى نبود. عرض كردم مثل حالا نبود كه همه پلومرغ و چلومرغ مىخورند. آن وقت فقط يك نان بود. نهايتاً يك ماست يا خرما هم كنارش بود. ماه سوم که مرحوم حاج سيد كاظم يزدى فرمود: «اگر مىخواهيد بدهيد، مىخواهيد ندهيد» بعد لباس و عمامهاش را پوشيد و به مسجد سهله رفت كه مشغول دعا و ثنا شود تا از اين مشكل خلاصى يابد. خيلى بد است. به هزارها انسان من جمله طلبهها نان مىدهد. اگر ديگر نتواند بدهد برايش خيلى بد مىشود. مرحوم سيد به چهارصد ليره نياز داشت؛ سيصد ليره براى ماههاى گذشته و صد ليره براى ماه آينده. آبرويش در خطر بود. به هر حال به مسجد سهله رفت. وسط هفته بود. حال آن كه چهارشبه به مسجلد سهله مىروند. معلوم شد خبرى است. مردم همه آماده شدند و به طرف مسجد سهله رفتند، كه خيلى بزرگ است، پر از جمعيت شد. اين كه آن وقت پر از جمعيت شود خيلى مهم است. بعد نماز جماعت اقامه كردند. سپس يك عرب پابرهنه فقير كه كولهبارى بر دوش داشت در صفوف نماز جماعت راه افتاد و گفت: «وين السيد؟ / سيد كجاست؟» مردم هم كه به فقير اعتنا نمىكنند. اين قدر گفت كه از تكرارش عاجز شدند و سيد را نشانش دادند. بعد او رفت و چهارصد ليره كف دست مرحوم حاج سيد كاظم يزدى گذاشت و رفت. ایشان که بعد از مدتی مبلغ را حساب کرد متوجه شد همان چهار صد دینار مورد نیازش است . مرحوم سید سراغ مرد عرب را گرفت . انگار کسی او را ندیده بود و متوجه او نشده بود . اسید کاظم یزدی کیسه پولها رو بالای دست گرفت و فریاد زد : اونهایی که می گویند ما پول از انگلستان می گیریم بیایند و ببینند ما صاحب داریم و اوست که ما را اداره می کند .
اين داستان حكايت مىكند كه اين آقا مضافاً بر مقام علمى، فقهى و اصولى اش ، تكيه و اعتمادش به خداست ، تکیه اش به اهل بيت ، تکیه اش به اميرالمؤمنين و امام زمان است. «ومن يتوكل على الله فهو حسبه».
نگاه اجتماعى ايشان چگونه بود؟
نقل است كه روزى پسر ايشان گفت: «پولى تهيه كنيد تا من به زيارت امام رضا بروم.» آن زمان موقعيت نجف و مشهد فرق مىكرد. در ايران آب و هواى خوب و كيف و ميوه بود ولى در نجف گرم و داغ ميوه و غذايى نيست. وانگهى مردم آن وقت فقير بودند. مثل حالا نبود كه همه پولدار باشند و پلومرغ بخورند. مرحوم يزدى فرمود : «اين پولى كه مىخواهى با آن به مشهد بروى و آب و هوا و ميوه بخرى، را به من بده تا به فقرا بدهم. اين بهتر است تا اينكه تو براى زيارت به مشهد بروى. البته من به زيارت توهين نمىكنم. برو بالاى پشت بام، متوجه مشهد شو و امام رضا را زيارت كن. اين طور هم زيارت كردهاى و هم پولت را به چند فقير بدبخت ندار دادهاى». اين نگاه اجتماعى ايشان را نشان مىدهد.
ديگر اين كه ايشان هر چه گير مىآورد، خرج درست كردن كاروانسرا (به قول عربها خان) مىكرد تا زوارى كه به نجف مىآيند در خيابانها و بازار و كوچهها رها نباشند. و جايى براى استراحت داشته باشند. به ساخت مدرسه و بازار هم اهتمام داشت. ايشان در كوفه چند بازار خيلى مهم درست كرد كه وضع اقتصادى و تجارتى شهر را قوى كند. من بعضى از آنها را ديدهام. ايشان در فكر اين بود كه وضع اقتصادى بلاد و مردم را خوب كند.
در كل سيد يزدى خدمات اجتماعى شايانى داشت. كاملاً در امور اجتماعى وارد بود و يد طولايى داشت. فلذا با اینکه مرحوم اخوند مقدم بود ولی بر تمام مراجع آن وقت برترى پيدا كرد. چون حس انسانى و انسان دوستىاش در خارج ظهور و بروز داشت. همين كه خان و بازار درست مىكرد، نشان از اين داشت. البته بعضىها در اين باره بد مىگفتند و مىگفتند كه حاج سيد كاظم يزدى چه درست كرده؟ بازار درست كرده؟ اينها نمىفهمند و حسودند. متوجه نيستند ايشان بازار درست كرد تا اقتصاد نجف و كوفه و اطراف نجف را قوى كند كه قدرت امير المؤمنين و اهل بيت و قوت اقتصاد شيعه اميرالمؤمنين بيشتر شود و مردم آنجا بيايند. متأسفانه آنها چشمتنگ بودند و بد تفسير مىكردند. به هر حال به اين دلايل بود كه مردم علاقه بيشترى به ايشان پيدا كردند.
از نظر سياسى مرحوم سيد يزدى چه جايگاه و بينشى داشت؟
همان طور كه مىدانيد در گذشته سياست و دولت ايران زير نظر مراجع نجف اداره مىشد. مراجع نجف هم غالباً ايرانى بودند. بعد از قضایای مشروطه و ان شرایطی که پیش امد و بعد از فوت مرحوم آخوند ، سيد يزدى مرجعيت را به دست گرفت و ايران را آرام كرد. نهايتاً اين پيروزى را براى روحانيت آورد. آبروى روحانيت را حفظ كرد و نگذاشت روحانيت شكست بخورد. با توجه به اين مسائل مىتوانيم بگوييم كه يك آدم سياسى و وارد نبود؟ شاهد بر اینکه ايشان يك روحانى سياسى، وارد و بيدار بود و بيدارىاش بر اساس تقوا بود، نه مانند بعضىها بر اساس مناصب دنيوى شاهدش اين كه در يك زمان با سه جبهه مىجنگيد؛ در طرف آذربايجان با استعمار شوروى و مسكو، راجع به طرابلس با استعمار ايتاليايى كه مىخواست ليبى را بگيرد و در جنوب ايران و بصره هم با انگليسها. در زمان واحد با سه جبهه جنگيد. كسى به اين نكته توجه نمىكند كه يك مرجع كه سلاح ندارد و اسلحهاى در دستش نيست و فقط يك قدرت و مقام و ارزش مردمى دارد و زمان واحد به سه جبهه جنگيد و به حسب ظاهر شكست نخورد. آخر بعضى وقتها ممكن است اشخاص، چه روحانى و چه غير روحانى، در يك جبهه شكست بخورند و از نظر سياسى ارزششان كم شود. اما ايشان اگر در اين جبههها پيروز نشد شكست هم نخورد. براى تمام عشاير عرب نامه فرستاد كه ايستادگى كنند. نامههاى ايشان هست. به عربهاى خوزستان و عشاير عرب در عراق نامه فرستاد و گفت كه ايستادگى كنيد، دفاع كنيد، اسلام در خطر است، دين در خطر است، مواظب استقلاليت خودتان باشيد و نگذاريد امثال اينها مسلط شوند. در نوشته هایی از مقام معظم رهبری آقاى خامنهاى دیدم که مىگفت كه من رفتم خوزستان. يكى از عربهاى خيلى پير خوزستان يك پرچم آورد كه براى همان زمان حاج سيد كاظم يزدى بود. يعنى زمانى كه ايشان مردم را بسيج كرده بود تا ضد استعمار انگليس قيام كنند. اين واقعاً خيلى مهم است كه يك مرجع كه دستش خالى است، سلاح ندارد و قدرت سلاحىاش هيچ است وارد اين معارك عجيب و غريب و ضد معركههاى صليبى شود. آيا مىشود بگوييم ايشان يك آدم غير سياسى بود؟ من اینها را نقل می کنم ، شما فکر و فهم و ذوق خودتان را حاکم قرار دهید .
حاج سيد كاظم يزدى وارد اين معركهها شد و تا اندازهاى پيروز شد و شخصيت روحانيت را حفظ كرد. اگر خداى نكرده ايشان در يكى از اين جبههها سقوط مىكرد ، الان هم شايد انقلاب در ايران رخ نمىداد. تمام قدرتهايى كه روحانيون در بلاد دارند دنبالهرو همان قدرتى است كه مرحوم حاج سيد كاظم يزدى براى روحانيت كسب كرد. در كل ايشان به روحانيت خيلى ارزش داده و آبرو و ارزش روحانيت را حفظ كرد. مشروطيت بحث خيلى طويل و عريضى دارد . مسئله جنگ ايتاليا با ليبى و طرابلس هم يك بحث جداگانه است. آدم كه به تاريخش نگاه كند مىبيند تاريخ خيلى عجيب و غريبى دارد. جنگ شوروى با آذربايجان هم ابعاد زيادى دارد. با اين جزئيات كارى ندارم. فقط مىخواهم از شخصيت سياسى ايشان دفاع كنم تا در تاريخ ثبت شود. اگر چه ثبت شده كه ايشان يك مرجع آگاه بود و مرجعيت مفت به دستش نرسيد. بعد از اين قضايا هم مرجعيت به لطف الهى برايش ماند. با دست خالى چنين كارهايى كرد. اینها همه در حالی است که ایشان بسيار محتاط بود و بيهوده به ميدان نمىآمد. مبنايش اين بود كه به بلاد آرامش دهد و آن را از هياهو دور كند. اما لازم ديد وارد اين معركهها شود. اين نشان مىدهد كه او مؤيد من عند الله بود. اگر نه يك آدم عادى نمىتواند اين طور پيروزى را به دست بياورد و بر امور مسلط باشد.
چرا كتاب «عروة الوثقى» مرحوم سيد يزدى اين قدر اعتبار پيدا كرد؟
اين جا هم بايد به همان ذوق عرفى ايشان اشاره كنم. ببينيد از گذشته و قبل از «عروه»، متن تدريس آقايان مراجع در حوزهها «شرايع» بود. فلذا از «شرايع» به «قرآن الفقه» تعبير مىكردند. الان هم مىبينيد متن كتاب «كشف اللثام»، «مسالك الأفهام»، «جواهر» و غالب كتب فقهى «شرايع» است. اما بعد كه «عروه» تالیف شد علما اين كتاب را متن بحث خود قرار دادند. از جمله مرحوم آقاى حكيم در «مستمسك» متن بحث درسىاش را به عروه تغيير داد. همچنين باقى آقايان تا الى زماننا الحال.
چرا عروه بر شرايع، كه به آن قرآن الفقه مىگفتند، مقدّم شد؟
اولاً عروه مسائل مورد ابتلاى جديدى را مطرح كرد. اين يك مسئله است. آقايان درباره مسائل مورد ابتلا بحث مىكنند. ديگر اين كه ذوق فقهى ايشان عرفى و به قول علما مسائل ايشان اقرب الى القبول بود. يعنى هر كس حرفش را مىپسنديد. ذوق عرفى در توفيق يك عالم خيلى دخيل است. به اين دو جهت عروه جلو افتاد و ارزش پيدا كرد. البته امتيازات ديگرى هم دارد. از جمله اين كه عباراتش به گونهاى است كه وقتى آن را مطالعه كنيد، مىتوانيد عبارات كتب فقهى ديگر را هم بفهميد. اين قدر غور ايشان در فقه زياد بود كه عباراتش ترجمه و موضح عبارات ديگر فقها بود. اين خيلى مهم است. جنبه شرطيت هم پيدا مىكرد. البته همان طور كه عرض كردم، ايشان و ديگران مادح و قادح دارند.
به هر روى چنين بود كه عروه اهميت پيدا كرد و مطرح شد. ذوق عرفى ايشان و فروع جديدى كه عروه دارد در اين مسئله مهم بود. بعد علما متوجه اين كتاب شدند و شروع كردند به حاشيه زدن و تعليقه زدن بر آن. چون يك كتاب متعارف است.
گويا شما كار مفصلى راجع به حواشى عروه انجام دادهايد. چه تعداد حاشيه بر اين كتاب نوشته شده است؟
شايد بيش از صد و سى حاشيه. البته بعضى از آن خطى است و بعضىاش چاپ نشده. من 41 حاشيه مهم عروه كه نوشته ملّاها و بزرگان است را جمع آورى كردهام. خيلى هم براى اين اثر زحمت كشيده شده. آخر همه حاشيهها چاپهاى سنگى قديمى داشتند و پر از غلط بودند. براى تصحيح اينها زحمت بسيارى كشيديم. چون اگر مثلاً يك واو حذف شود يا يك الف بيفتد معناى يك عبارت عوض مىشود. بايد در مبانى صاحب آن حاشيه خوب دقت مىكرديم تا ببينيم عبارت دقت دقيق او چيست؟
بزرگانى كه حواشيشان را جمع آورى كرديد چه كسانى هستند؟
مرحوم فيروزآبادى، مرحوم ميرزاى نائينى، مرحوم آقا ضياء عراقى، آقاى بروجردى، حاج سيد ابوالحسن، مرحوم حاج سيد جمال گلپايگانى، مرحوم آقاى شاهرودى، مرحوم آقاى خمينى، مرحوم آقاى گلپايگانى، مرحوم آقاى حجت و ديگران. همه اينها بزرگانند و ارزش عروه را درك كرده و بر آن حاشيه زدهاند. اگر اين اثر نزدشان ارزش نداشت كه چنين كارى نمىكردند. همين حواشى گواهى و شهادت مىدهد كه عروه اهميت فوق العادهاى عالى دارد.
از چه زمانى شروع به اين كار كردهايد؟
من حدود 40 سال قبل در نجف اين كار را آغاز كردم. آن وقت نمىتوانستم موسسه بزنم. ديديم اين حواشى چند فايده دارد. يكى اين كه تطور فقه را براى ما بيان مىكند. يعنى نشان مىدهد فقه هشتاد، نود سال قبل با فقه امروز چقدر فرق كرده. آن زمان اصول خيلى در فقه تأثير نداشته. الآن مبانى عوض شده. با اين كار همه اينها مشخص مىشود. اين خيلى مهم است كه افراد از تاريخ اين مسئله آگاه باشند. نيز مختص فقه نيست. در تمام امورات چنين است. مثلاً در قضاياى سياسى، آقايى بود كه روزنامههاى هشتاد سال پيش ايران تا امروز را مطالعه مىكرد. ديگران به من گفتند كه اين بيكار است. من گفتم: « نه، كسى كه بخواهد در يك زمينه استاد شود و رأى دهد بايد همين كار را كند. راهش همين است ». فقه هم يكى از علوم است كه من تاريخ و تطورش را بيان كردم.
فايده ديگر اين كه اين كار حوزهها را به حركتى علمى ـ فقهى وا مىدارد. مثلاً شما كه استاد هستيد و متن عروه را درس مىدهيد، يك وقت يكى دو حاشيه در اختيارتان است و حتى آنها را خوب مىخوانيد اما يك وقت 41 حاشيه در اختيار داريد و مىبينيد هر كدام چه وجه و دليلى براى خود دارد. در اين صورت تسلط بسيار بيشترى خواهيد داشت. استاد بايد همه اينها را مطالعه كند. اگر همه اينها را مطالعه نكند، ممكن است در برابر شاگرد محصلش بماند و اشكال او را نتواند جواب دهد. پس مجبور است همه آنها را مطالعه كند و همه وجوهى كه آقايان در تعليقاتشان به آن اشاره كردهاند را ببيند. نتيجه اين مىشود كه قهراً فقه در حوزه پخته مىشود و جلا و ارزش پيدا مىكند. چون مدرسين و محصلين با مراجعه به اين اثر دقت بيشترى در فقه پيدا مىكنند و بيشتر مىتوانند فقه را پرورش دهند و به ابعاد فقهى برسند. اين خيلى مهم است. يعنى من با اين كارم به حوزه و تطور فقه و فقه و فقاهت خدمت كردم. من خودم چه بسا پيش آمده كه مطالعه كردم و رأى يا دليلى را برگزيدم. اما بعد كه به حواشى مراجعه كردم ديدم فلان آقا يك دليل، يك خط يا يك كلمه آورده و به مسئلهاى اشاره كرده است. سپس از رأى خود منصرف شدم. اين خدمت به فقه و فقاهت نيست؟ در مسائل سياسى هم چنين است. كسى كه يك رأى را نگاه كند و نظر دهد موفقتر است يا كسى كه صد رأى سياسى را بررسى كند؟ مسلماً كسى كه آراء بيشترى را ببيند، موفقتر، پيروزتر و روشنتر است.
اين كار چند سال طول كشيد؟
از زمانى كه نجف بودم مباحثاتى داشتم و مشغول اين كار شدم. اين جا هم كه آمدم به طور رسمى از حدود ده سال پيش شروع كردم. هنوز دو جلد ديگر از اين كتاب مانده. الآن سيزده جلدش چاپ شده است. تا حدود بيست روز ديگر هم چهاردهمين جلد منتشر مىشود. بعد از جلد پانزدهم إن شاء الله به سراغ ملحقات عروه مىرويم.
آشنایی بیشتر با کتاب ارزشمند العروة الوثقی و التعلیقات علیها