در خانه پیامبر ( صلی الله علیه و آله) صدای شیون بلند بود. فرزندان فاطمه ( علیها السلام) حسن و حسین و زینب و ام کلثوم (ع) میگریستند، اما زهرا (ع) بیش از هر کس از غم این مصیبت میسوخت.علی ( علیه السلام) در حالی که اشک از چشمانش جاری بود به غسل و کفن پیامبر (ص) مشغول گردید.
قطره های آب بر پیکر پاک پیامبر (ص) فرو می غلطید و در آن سوی این ماتمکده، عده ای در سقیفه (1) گرد آمده بودند تا در مورد جانشین پیامبر (ص) تصمیم بگیرند. هنوز کار شستشوی پیامبر (ص) تمام نشده فریاد الله اکبر برخاست علی به عباس فرمود: این تکبیر برای چیست؟
عباس پاسخ داد: یعنی آنچه نباید بشود انجام شد. (2)
دیری نپایید جماعتی بسوی خانه فاطمه ( علیها السلام) به حرکت در آمدند از بیرون خانه صدایی بلند شد: بیرون بیایید وگرنه همه شما را آتش میزنیم.
خانه فاطمه ( علیها السلام) خانه وحی بود. خانه ای که پیامبر ( صلی الله علیه و آله) هرگاه میخواست به آن وارد شود اجازه میگرفت، جبرئیل بدون اجازه به درون آن خانه وارد نمیشد، اما با کمال تاسف پس از رحلت پیامبر (ص) خانه مورد هجوم واقع شد و اهل آن مورد اهانت و تهدید قرار گرفتند، این حادثه ای نیست که ساخته و پرداخته شیعه باشد زیرا قدیمی ترین و موثق ترین مورخان اهل سنت نظیر طبری، ابن قتیبه دینوری، بلاذری و ابن عبد ربه به نقل این واقعه پرداخته اند. هر چند هرگز قصد ما این نیست که با بیان این مطالب احساسات عده ای از برادران مسلمان خویش را نادیده انگاریم زیرا آنان که در گذر این حادثه بودند اکنون نزد خدایند و او بهترین داورست، لیکن ذکر بیطرفانه حقایق تاریخی امری است که یک تاریخ نگار امانتدار از بیان آن ناچار است. بلاذری ـ متوفای 276 ه. و ابن عبد ربه ـ متوفای 328 ـ پیرامون این حادثه چنین مینویسند:
پس از ماجرای سقیفه عده ای بسوی خانه وحی به راه افتادند در بیرون خانه عمر فریاد زد بیرون بیایید! بیرون بیایید و گرنه خانه را با اهلش آتش میزنیم!
فاطمه (ع) به در حجره رفت و در آنجا عمر را دید که آتشی در دست دارد.
فاطمه (ع) فرمود: عمر مگر از خدا نمیترسی چه شده است؟
عمر پاسخ داد: باید علی و بنی هاشم به مسجد بیایند و با خلیفه رسول الله بیعت کنند! فاطمه (ع) پاسخ داد کدام خلیفه؟ خلیفه رسول الله اکنون در کنار پیکر پیامبر (ص) نشسته است. عمر پاسخ داد: ابوبکر پیشوای مسلمین است. مردم در سقیفه با او بیعت کرده اند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. اگر هم نیایند خانه را با اهلش به آتش میکشم مگر اینکه بیعت را بپذیرند.
فاطمه (ع) فرمود: عمر آیا میخواهی خانه ما را آتش بزنی؟
و او گفت: بله. (3)
طبری ـ متوفای 310 ه ـ که برخی او را پیشوای تاریخ نگاران اهل سنت میدانند با همه احتیاطی که بطور معمول در نگاشتن چنین مطالبی دارد مینویسد:
عمر بسوی خانه علی رفت. در آنجا گروهی از مهاجران و طلحه و زبیر گرد آمده بودند. صدا زد سوگند بخدا اگر برای بیعت با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر از نیام برآمده بیرون جهید. اما پایش لغزید و با صورت به زمین خورد مردم بر سرش ریختند و او را گرفتند. (4)
ابن قتیبه دینوری ـ متولد 213 و متوفای 276 ـ ماجرا را چنین نوشته است: ابوبکر رضی الله عنه سراغ عده ای را که از بیعتش تخلف کرده و نزد علی کرم الله وجهه گرد آمده بودند گرفت، سپس عمر را نزد آنان فرستاد. عمر بر در خانه آمد و اهل خانه را فراخواند اما آنان از خانه بیرون نیامدند. او مقداری هیزم خواست و گفت: بخدایی که جان عمر بدست اوست بیرون میآیید یا خانه را با آنکس که در اوست به آتش میکشم! به او گفتند: ای اباحفص! فاطمه در خانه است؟ پاسخ داد: اگرچه او در خانه باشد. (5)
شهرستانی در کتاب الملل و نحل از قول نظام یکی از علمای بزرگ معتزله ـ متوفای 231 نقل میکند: در روز بیعت به شکم فاطمه چنان ضربتی خورد که فرزندش (محسن) را سقط کرد. (6)
در منابع شیعه ماجرا با صراحت بیشتری بیان شده است سلیم بن قیس هلالی ـ متوفای 90 ه ـ . چنین مینویسد: وقتی اهل بیت در پاسخ تهدیدها از خانه بیرون نیامدند درب خانه به آتش کشیده شد. فاطمه ( علیها السلام) پشت درب خانه آمد و در این ماجرا بین درب و دیوار قرار گرفت و بر او فشاری سخت وارد شد. قنفذ با تازیانه بر بازوی فاطمه ( علیها السلام) نواخت. (7) طبری شیعی ـ متوفای قرن 4 ـ مینویسد: قنفذ با غلاف شمشیر به او زد محسن فاطمه (ع) سقط شد و بدان خاطر به بیماری سختی دچار گشت. (8)
_________________________________
.1 نگاه کنید به تصویر شماره .5
.2 انساب الاشراف ص .582
.3 انساب الاشراف ص 586 عقد الفرید ج 5 ص 12 و چاپ دیگر ج 2 ص .197
.4 تاریخ طبری 2 ص .443
.5 الامامه و السیاسه ج 1 ص .19
.6 الملل و النحل ج 1 ص .57
.7 کتاب سلیم بن قیس ص .249
.8 دلائل الامامه ص .45