سقیفه

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

در خانه پیامبر ( صلی الله علیه و آله) صدای شیون بلند بود. فرزندان فاطمه ( علیها السلام) حسن و حسین و زینب و ام کلثوم (ع) می‏گریستند، اما زهرا (ع) بیش از هر کس از غم این مصیبت می‏سوخت.علی ( علیه السلام) در حالی که اشک از چشمانش جاری بود به غسل و کفن پیامبر (ص) مشغول گردید.


قطره ‏های آب بر پیکر پاک پیامبر (ص) فرو می‏ غلطید و در آن سوی این ماتمکده، عده ‏ای در سقیفه (1) گرد آمده بودند تا در مورد جانشین پیامبر (ص) تصمیم بگیرند. هنوز کار شستشوی پیامبر (ص) تمام نشده فریاد الله اکبر برخاست علی به عباس فرمود: این تکبیر برای چیست؟
عباس پاسخ داد: یعنی آنچه نباید بشود انجام شد. (2)
دیری نپایید جماعتی بسوی خانه فاطمه ( علیها السلام) به حرکت در آمدند از بیرون خانه صدایی بلند شد: بیرون بیایید وگرنه همه شما را آتش می‏زنیم.
خانه فاطمه ( علیها السلام) خانه وحی بود. خانه ‏ای که پیامبر ( صلی الله علیه و آله) هرگاه می‏خواست به آن وارد شود اجازه می‏گرفت، جبرئیل بدون اجازه به درون آن خانه وارد نمی‏شد، اما با کمال تاسف پس از رحلت پیامبر (ص) خانه مورد هجوم واقع شد و اهل آن مورد اهانت و تهدید قرار گرفتند، این حادثه ‏ای نیست که ساخته و پرداخته شیعه باشد زیرا قدیمی ترین و موثق ‏ترین مورخان اهل سنت نظیر طبری، ابن قتیبه دینوری، بلاذری و ابن عبد ربه به نقل این واقعه پرداخته‏ اند. هر چند هرگز قصد ما این نیست که با بیان این مطالب احساسات عده‏ ای از برادران مسلمان خویش را نادیده انگاریم زیرا آنان که در گذر این حادثه بودند اکنون نزد خدایند و او بهترین داورست، لیکن ذکر بیطرفانه حقایق تاریخی امری است که یک تاریخ نگار امانتدار از بیان آن ناچار است. بلاذری ـ متوفای 276 ه. و ابن عبد ربه ـ متوفای 328 ـ پیرامون این حادثه چنین می‏نویسند:
پس از ماجرای سقیفه عده ‏ای بسوی خانه وحی به راه افتادند در بیرون خانه عمر فریاد زد بیرون بیایید! بیرون بیایید و گرنه خانه را با اهلش آتش می‏زنیم!
فاطمه (ع) به در حجره رفت و در آنجا عمر را دید که آتشی در دست دارد.
فاطمه (ع) فرمود: عمر مگر از خدا نمی‏ترسی چه شده است؟
عمر پاسخ داد: باید علی و بنی‏ هاشم به مسجد بیایند و با خلیفه رسول الله بیعت کنند! فاطمه (ع) پاسخ داد کدام خلیفه؟ خلیفه رسول الله اکنون در کنار پیکر پیامبر (ص) نشسته است. عمر پاسخ داد: ابوبکر پیشوای مسلمین است. مردم در سقیفه با او بیعت کرده‏ اند. بنی هاشم هم باید با او بیعت کنند. اگر هم نیایند خانه را با اهلش به آتش می‏کشم مگر اینکه بیعت را بپذیرند.
فاطمه (ع) فرمود: عمر آیا می‏خواهی خانه ما را آتش بزنی؟
و او گفت: بله. (3)
طبری ـ متوفای 310 ه ـ که برخی او را پیشوای تاریخ نگاران اهل سنت می‏دانند با همه احتیاطی که بطور معمول در نگاشتن چنین مطالبی دارد می‏نویسد:
عمر بسوی خانه علی رفت. در آنجا گروهی از مهاجران و طلحه و زبیر گرد آمده بودند. صدا زد سوگند بخدا اگر برای بیعت با ابوبکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر از نیام برآمده بیرون جهید. اما پایش لغزید و با صورت به زمین خورد مردم بر سرش ریختند و او را گرفتند. (4)
ابن قتیبه دینوری ـ متولد 213 و متوفای 276 ـ ماجرا را چنین نوشته است: ابوبکر رضی الله عنه سراغ عده‏ ای را که از بیعتش تخلف کرده و نزد علی کرم الله وجهه گرد آمده بودند گرفت، سپس عمر را نزد آنان فرستاد. عمر بر در خانه آمد و اهل خانه را فراخواند اما آنان از خانه بیرون نیامدند. او مقداری هیزم خواست و گفت: بخدایی که جان عمر بدست اوست بیرون می‏آیید یا خانه را با آنکس که در اوست به آتش می‏کشم! به او گفتند: ای اباحفص! فاطمه در خانه است؟ پاسخ داد: اگرچه او در خانه باشد. (5)
شهرستانی در کتاب الملل و نحل از قول نظام یکی از علمای بزرگ معتزله ـ متوفای 231 نقل می‏کند: در روز بیعت به شکم فاطمه چنان ضربتی خورد که فرزندش (محسن) را سقط کرد. (6)
در منابع شیعه ماجرا با صراحت بیشتری بیان شده است سلیم بن قیس هلالی ـ متوفای 90 ه ـ . چنین می‏نویسد: وقتی اهل بیت در پاسخ تهدیدها از خانه بیرون نیامدند درب خانه به آتش کشیده شد. فاطمه ( علیها السلام) پشت درب خانه آمد و در این ماجرا بین درب و دیوار قرار گرفت و بر او فشاری سخت وارد شد. قنفذ با تازیانه بر بازوی فاطمه ( علیها السلام) نواخت. (7) طبری شیعی ـ متوفای قرن 4 ـ می‏نویسد: قنفذ با غلاف شمشیر به او زد محسن فاطمه (ع) سقط شد و بدان خاطر به بیماری سختی دچار گشت. (8)
_________________________________
.1 نگاه کنید به تصویر شماره .5
.2 انساب الاشراف ص .582
.3 انساب الاشراف ص 586 عقد الفرید ج 5 ص 12 و چاپ دیگر ج 2 ص .197
.4 تاریخ طبری 2 ص .443
.5 الامامه و السیاسه ج 1 ص .19
.6 الملل و النحل ج 1 ص .57
.7 کتاب سلیم بن قیس ص .249
.8 دلائل الامامه ص .45