دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت
تا «اشفعی لنا» به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار هجرۀ پروین که رد شدم
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

در این حرم که آمده ام پا به پای عشق
عاشق شدن دعای من است و دعای عشق

ما دست خالی آمده ایم ای خدای عشق
اذن دخولمان بده محض رضای عشق

تا چشم کار می کند اینجا کرامت است
اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است

ما اشک می شویم که بارانمان کنی
ما درد می شویم که درمانمان کنی

ما را غریب و بی کس و بی خانمان کنی
تا شب نشین صحن شبستانمان کنی

یادش بخیر ماه مبارک‌ بهار تو
سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو

خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم
نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم

صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم
بالا اگر نبودی زانو نمی زدیم

ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم
ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم

بال فرشته است و قدم های مردم است
در حوض صحن آینه اش آسمان گم است

دیگر نگرد، مادرمان در همین قم است
اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟

گفتند باز می شود از قم در بهشت
مارا ببر بهشت تو ای خواهر بهشت

آهو شدیم در دل صیادمان ببر
پروازمان بده به گهر شادمان ببر

یک لحظه سمت پنجره فولادمان ببر
در هشت هشت لحظۀ میلادمان ببر

مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو
پس مال ماست کوچۀ سرشور عشق تو

شاعر : مجید تال

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page