شیعیان ، در رد اتهام شرابخواری به امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه توسط اهل تسنن مطرح شده است، چه پاسخی دارند؟

(زمان خواندن: 20 - 39 دقیقه)

سؤال كننده : دكتر ضرغام حیدر از پاكستان
آیات شراب درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است ، یا درباره عمر بن الخطاب؟
اهل تسنن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را متهم می‌كنند ، جواب شما چیست؟
** * ** * ** * **
متأسفانه در چند روز اخیر در یكی از كشورهای همسایه ، تبلیغاتی را بر ضد امیرالمؤمنین (علیه السلام) به راه انداخته‌ اند كه قلب‌ های همه شیعیان را جریحه دار كرده است . برخی از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) با پیروی از دودمان نحس بنی امیه تهمتی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) زده‌ اند كه نه عقل آن را می‌ پذیرد و نه شرع و نه تاریخ .
همان طور كه در قسمت تازه‌ های خبری خوانده‌ اید یكی از عالم نماهای پاكستانی ، به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تهمت شراب خواری زده‌ است .
وی در یك برنامه تلویزیونی پیرامون آیه «ولا تقربوا الصلاة وانتم سكاری» گفته :
روزی علی (علیه السلام) [نعوذ بالله] در حالت مستی در مسجد بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد . حضرت از این وضع ناراحت شد و آن‌گاه آیه مذكور نازل گردید كه مسلمانان نباید در حالت مستی نماز بخوانند .

پاسخ :
این مطلب تازگی ندارد ؛ بلكه در طول تاریخ دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) و كسانی همچون ابن تیمیه حرانی كه در عداوت با اهل بیت (علیهم السلام) شهرۀ عام و خاص هستند ، چنین تهمتی را زده‌ اند . وی در كتاب منهاج السنة می‌ نویسد :
وقد انزل الله تعالى فی علی :"یا ایها الذین أمنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون" لما صلى فقرأ وخلط ".
منهاج السنة ، ج 4 ،‌ ص65 .
و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که :"ای کسانی که ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید" ؛ زیرا هنگامی که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه كرد !!!
ما در ابتدا جواب نقضی را مطرح کرده و ثابت خواهیم نمود كه آیات حرمت شراب درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل نشده است ؛ بلكه درباره خلیفه دوم عمر بن الخطاب نازل شده است . به قول معروف علمای اهل تسنن دست پیش گرفته‌ اند تا پس نیفتند . آن‌ ها می‌خواهند با مطرح كردن این تهمت اولاً دامان عمر بن الخطاب ، ابوبکر و معاویه را از لكه شراب خواری پاك و بعد به پیروی از بنی امیه به آبروی امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضربه بزنند .
در مرحله بعد ، کلمات علمای اهل سنت را در رد روایت شراب خواری امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح و روایات موجود را بررسی خواهیم كرد .
آیات شراب در حق چه كسی نازل شده است؟
بی تردید ، سر منشأ این تهمت زشت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، همانطور که حاکم نیشابوری گفته ، خوارج و به نظر ما خاندان بنی امیه هستند كه برای ضربه زدن به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پایین آوردن مقام آن حضرت در میان مردم ، و از طرف دیگر پاك كردن دامان عمر بن الخطاب بوده است .
چرا كه طبق روایات موجود در كتاب‌ های شیعه و سنی ، این عمر بن الخطاب بوده كه شراب خورده و این آیات درباره‌ او نازل شده است .
از آن‌ جایی كه طرف ما وهابی‌ ها هستند ، ما فقط به چند روایت از كتاب خودشان بسنده می‌ كنیم و از نقل روایت از كتاب‌ های شیعه خودداری می‌ كنیم .
ابوبكر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشیدند !!!
بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌ اند كه یازده نفر از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند . یكی از آن‌‌ ها كه خیلی مست شده بود ، شعرهایی درباره كشتگان بدر از كفار سرود . خبر به نبی مكرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی كه در دست داشت ، به شخصی كه شعر خوانده بود (ابوبكر) زد ... .
از بین این ده نفر كه شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است كه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ،‌ ج10 ،‌ ص30 ، باب نزل تحریم الخمر ، تك تك آنان را نام می‌ برد . اسامی این افراد از این قرار است :
1. ابو عبیده جراح ؛ 2. ابو طلحه، زید بن سهل (میزبان مجلس) ؛ 3. سهیل بن بیضاء ؛ 4. ابی بن کعب ؛ 5. ابو دجانه بن خرشه ؛ 6. ابو ایوب انصاری ؛ 7. معاذ بن جبل ؛ 8.  انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی می کرده ؛ 9. عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصی است به نام ابوبكر .
ابن حجر تلاش می‌كند كه بگوید منظور از ابوبكر شخص دیگری به نام ابوبكر بن شغوب است ، نه خلیفه اول ؛ اما در نهایت می‌ پذیرد كه نفر آخر به قرینه وجود عمر بن الخطاب در لیست شرابخواران ، همان ابوبكر صدیق خلیفه اول مسلمانان است !!! .
ابن حجر در فتح الباری می‌گوید :
ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال كنت ساقی القوم وكان فی القوم رجل یقال له أبو بكر فلما شرب قال تحیی بالسلامة أم بكر الأبیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وأبو بكر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبوبكر الصدیق ولیس كذلك لكن قرینة ذكر عمر تدل على عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة .
فتح الباری - ابن حجر - ج 10 ص 31 .
سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است كه من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سركشید این شعر را خواند كه :
 "مادر بكر را به تندرستی درود فرست ..."
در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمی‌ دانید كه فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است .
منظور از ابوبكر در روایت ، ابوبكر بن شغوب است . البته برخی خیال كرده‌اند كه این شخص همان ابوبکر صدیق است ؛ ولی چنین نیست .
اما از آن جایی كه نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد ، این مطلب را می رساند که این ابوبكر ، همان ابوبكر صدیق است و خطایی در این نقل روی نداده است .
از آن چه گذشت ، می‌توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم .
آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است :
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت كه ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد كرده و لقب علامه را به وی می‌دهد ، در كتاب ربیع الأبرار می‌نویسد :
أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونك عن الخمر والمیسر، فكان المسلمون بین شارب وتارك ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .
وكائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلك رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً كان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .
ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبری ، الإصدار الثانی و با كمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبری ، الإْصدار الثانی .
این دو كتاب را می‌توانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا كنید :
www.alwarraq.com
خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانی که ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر (از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانی که در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!
خبر به رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا (با آن) عمر را بزنند .
عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ سپس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید (از شراب خوردن) ؟" پس عمر گفت :دست برداشتیم .
و أبی حامد غزالی از برترین عالمان تاریخ اهل تسنن در كتاب مكاشفة القلوب باب 91، باب عقوبة الشارب الخمر، ص459 ، می‌ نویسد :
فكان فی المسلمین شارب و تارك ، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالی : «يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى... » الآیه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمین ، و تركها من تركها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فأخذ بلحی بعیر و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر .
فبلغ ذلك رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه ، فرفع شیئا كان فی یده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالی: ِ«انَّمَا يُرِیدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ» (المائده، 91) الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا .
عده‌ای از مسلمانان شراب می خوردند و عده‌ای نمی خوردند ؛ تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نا مناسب گفت ؛ پس آیه نازل شدکه : لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...
اما باز عده ای از مسلمانان از آن خورده و عده ای آن را ترک می کردند ؛ تا اینکه عمر رضی الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست !!!
پس خبر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالی که ردای خویش را می کشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند ؛ پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش ؛ پس آیه نازل شد که : انَّمَا يُرِیدُ الشَّيْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم .
شراب خواری عمر در زمان خلافتش :
البته عمر بن الخطاب ، در آن جا گفت « انتهینا = دست برداشتیم» ؛ اما این كه واقعاً هم دست از شراب خوردن كشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا كه به اعتراف خود علمای اهل سنت حتی در زمان حكومتش نیز این عادت را كه از زمان جاهلی داشته است ، نتوانسته ترك كند .
عمر : عجب شراب نیکویی است!!!
مالك بن أنس ، امام مالكی‌ ها در كتاب الموطأ كه به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت همردیف صحاح سته به حساب می‌ آید ، می‌ نویسد :
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَيَّاشٍ الْمَخْزُومِيَّ, فَرَأَى عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَكَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ يُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَيَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی يَدَيْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَى فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَيِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .
كتاب الموطأ ، الإمام مالك ، ج 2 ص 894  و الاستذكار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .
از عبد الرحمن بن قاسم (نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد . عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .
شخصی از مشک عمر شراب نوشید و مست شد !!!
ابن ابی شیبه استاد بخاری در کتاب خویش چنین روایت می کند که :
حدثنا أبو بكر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وكان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسكر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتك ، فقال له عمر : إنما جلدناك لسكرك
المصنف لابن أبی شیبة ج 6 ص 502
عمر در راه سفر با مردی روزه دار همراه بود ؛ وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود ، برداشت و از آن نوشید و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشک تو نوشیدم!!!
عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)
ابن عبد ربه نیز می گوید :
وقال الشعبی: شرب أعرابی من إداوة عمر، فانتشى، فحده عمر. وإنما حده للسكر لا للشراب.
العقد الفرید باب احتجاج المحللین للنبیذ
شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد !!! عمر نیز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!
شاید خود عمر از آن می خورده و مست نمی شده است!!!
عمر شراب را با دُردی آن سر می کشید :
همانطور که در اشعار فارسی و عربی مشهور است وقتی شخصی دائم الخمر باشد ، دیگر برای وی نوشیدن تفاله شراب و دُردی (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وی دردی کش گفته می شود ؛ در روایات اهل سنت آمده است که عمر نیز از دردی کشان بوده است :
حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدی نا عبد الله بن عمر عن زید بن أسلم عن أبیه قال كنت أنبذ النبیذ لعمر بالغداة ویشربه عشیة وأنبذ له عشیة ویشربه غدوة ولا یجعل فیه عكرا
سنن الدارقطنی ج4/ص259 ش 70
زید بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روایت می کند که گفت : من برای عمر صبحگاه شرابی آماده می کردم و او شب آن را می نوشید و شب هنگام برای او شراب آماده می کردم و او صبح آن را می نوشید و حتی در آن دُردی را هم باقی نمی گذاشت!!!
عمر ، نبیذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت :
بیهقی در سنن خود می‌نویسد :
وأما الروایة فیه عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن بن مكرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخیثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه إنا لنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الإبل فی بطوننا من أن تؤذینا .
سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 299
عمر می گفت : ما از این نبیذ (شراب) می نوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید، که اذیت نشویم!!!
وأما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه أنه كان یشرب النبیذ الشدید ویقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا یقطعه إلا النبیذ الشدید .
بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116  
روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ می نوشید و می گفت : ما شتران را قربانی می کنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر می رسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمی نماید!!!
و متقی هندی می‌نویسد :
13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبیذ فی هذه الأسقیة فإنه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وإنه لم یغلبكم ما وجدتم الماء.
كنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .
از عمر روایت شده است که گفت : نبیذ را در این پیمانه ها بنوشید ؛ زیرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم می نماید ؛ و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمی کند!!!
عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقیق كرده و آن را می‌ نوشید :
جالب تر از همه این كه محمد بن محمود خوارزمی از بزرگان اهل تسنن در کتاب جامع مسانید أبو حنیفه می گوید :
عن حماد عن إبراهیم عن عمر بن الخطاب ، أتى بأعرابی قد سكر فطلب له عذر فلما أعیاه قال : احبسوه فإن صحى فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فكسره ثم شرب وسقى أصحابه ، ثم قال : هكذا فاكسروه بالماء إذا غلبكم شیطانه ، قال : وكان یحب الشراب الشدید .
جامع المسانید أبی حنیفة ، ج2 ، ص 192
بیابانگردی را که مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده ای برای او طلب بخشش کردند ؛ اما وقتی پذیرفته نشد ، عمر گفت : او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید . سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و نوشید و به دیگران نیز نوشانید .
سپس گفت : اگر شیطان شراب بر شما غالب شد ، این چنین آن را با آب رقیق سازید !!! عمر شراب غلیظ را دوست داشت !!!
و سرخسی فقیه مشهور حنفی مذهب در كتاب المبسوط می گوید:
وقد بینا أن المسكر ما یتعقبه السكر وهو الكأس الأخیر وعن إبراهیم رحمه الله قال أتی عمر رضی الله عنه بأعرابی سكران معه إداوة من نبیذ مثلث فأراد عمر رضی الله عنه أن یجعل له مخرجاً فما أعیاه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتى صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبیذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها فی إناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقى أصحابه وقال إذا رابكم شرابكم فاكسروه بالماء .
المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .
و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود !!! یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!!!) و از ابراهیم روایت شده است که گفت : بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود ؛ پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد ؛ هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود ؛ پس از آن چشید و گفت : وای !! این با او چنین کرده است !!!  پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت : اگر مایل به این شراب شدید ، مستی آن را با آب از بین ببرید!!!
وی همچنین می گوید :
وعن عمر (رض) أنه أتى بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب ، وقال : أن لنبیذ زبیب الطائف غراما .
المبسوط ، ج 24 ، ص8 .
از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند ؛ پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت : شراب کشمش طائف ارزشمند است !!! .
شراب خواری عمر در حال احتضار :
جالب است كه جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمی‌ داشت ؛ تا جایی كه در هنگام مرگ نیز درخواست كرد كه برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در كتاب معتبر الطبقات الكبری می‌نویسد :
عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وكان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .
الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 354 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 430 و با كمی تفاوت در : السنن الكبرى ، البیهقی ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52 و المصنف ، ابن أبی شیبة الكوفی ، ج 5 ، ص 488 و الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1154 و ده‌ ها مصدر دیگر از  مصادر معتبر اهل سنت .
از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیرمؤمنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت :  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .
معنای نبیذ در کتب اهل سنت :
و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا كرده‌اند :
وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویتركه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسكرا .
تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .
به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ كه در این صورت مست كننده می‌شود .
و محیی الدین نووی در كتاب المجموع می‌ نویسد :
واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فكان نجسا كالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فكان نجسا كالخمر .
المجموع ، محیى الدین النووی ، ج 2 ، ص 563 .
اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عزوجل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر (ترک آن) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است.
شراب خواری معاویه :
همان طور كه پیش از این گفتیم ، بی تردید سر منشأ این اتهام به امیرمؤمنین (علیه السلام) ، خاندان بنی امیه  هستند . شراب خواری در این خاندان از زمان جاهلیت مرسوم بوده است و حتی بعد از اسلام نیز نتوانسته بودند آن را ترك نمایند ؛ از این رو برای توجیه این عملشان به دنبال شریك جرم می‌گشتند تا از زشتی عمل در میان مردم بكاهند و لذا پای امیرالمؤمنین (علیه السلام) را وسط كشیدند و به آن حضرت چنین تهمت ناروایی را زدند .
معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف می کند!!!
معاویة بن أبی سفیان از كسانی است شراب می‌ خورده است . امام احمد بن حنبل به نقل از عبد الله بن بریده می‌ نویسد :
دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِی عَلَى مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَكَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.
مسند أحمد بن حنبل ج5 ص347 ش 22991 - سیر أعلام النبلاء ج5 ص52 - تاریخ مدینة دمشق ج27 ص127
روزى با پدرم بریده بر معاویه وارد شدیم از ما احترام كرده و طعام آوردند و تناول كردیم سپس مشروب آورد و خودش نوشید و به پدرم تعارف كرد . پدرم گفت : از روزى كه پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ آن را حرام كرده من به آن لب نزدم .
هیثمی در مجمع الزوائد بعد از نقل این روایت می گوید :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح
مجمع الزوائد ج5 ص42
این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، همان راویان صحیح بخاری و مسلم هستند .
معاویه و تجارت شراب !!!
ابن عساكر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد :
عن محمد بن كعب القرظی قال غزا عبدالرحمن بن سهل الأنصاری فی زمان عثمان ومعاویة امیر على الشام فمرت به روایا خمر تحمل فقال الیها عبدالرحمن برمحه فبقر كل راویة منها فناوشه غلمانه حتى بلغ شأنه معاویة فقال دعوه فإنه شیخ قد ذهب عقله فقال كذب والله ما ذهب عقلی ولكن رسول الله  صلى الله علیه وسلم  نهانا ان ندخل بطوننا وأسقیتنا واحلف بالله لئن انا بقیت حتى أرى فی معاویة ما سمعت من رسول الله  صلى الله علیه وسلم  لأبقرن بطنه أو لأموتن دونه
تاریخ مدینة دمشق ج34 ص420- فیض القدیر ج5 ص463- الإصابة فی تمییز الصحابة ج4 ص313
عبد الرحمن بن سهل انصاری (از صحابه جلیل القدر) در زمان عثمان به جنگ رفت در حالیکه معاویه امیر بر شام بود ؛ کاروان شتری از کنار او گذشت که بار شراب حمل می کرد ؛ پس وی با نیزه خویش بر آن هجوم برده و تمام مشک ها را درید !!! شتربانان او را گرفتند ؛ خبر به معاویه رسید و گفت : او را رها کنید ؛ او پیرمردی است که دیوانه شده است !!!
وی پاسخ داد : قسم به خدا که معاویه دروغ گفته است !!! من دیوانه نشده ام ولی از رسول خدا شنیدم که ما را از نوشیدن شراب و حتی ریختن آن در ظرف هایمان نهی نمود ؛ و قسم به خدا اگر زنده بمانم که معاویه را ببینم که کلام رسول خدا در مورد او محقق شده است ( اگر معاویه را بر منبر من در مدینه دیدید او را بکشید) یا شکم او را خواهم درید و یا در این راه کشته خواهم شد !!!


بررسی اتهام اهل تسنن به امیرالمؤمنین (علیه السلام) :
حال بعد از جواب نقضی و اثبات این مطلب كه آیات شراب در حق عمر نازل شده است ، به سراغ روایاتی می‌رویم كه اهل سنت با تكیه بر آن‌ها به امیرالمؤمنین (علیه السلام) تهمت زده‌اند . ما ابتدا نظر علمای اهل سنت را در رد آن می‌ آوریم و بعد سند این روایات را بررسی خواهیم كرد .
نظر علمای اهل سنت در رد این روایت :
این روایت ، حتی از دیدگاه خود علمای اهل سنت مردود است ؛  چنانچه شوكانی ، از بزرگان اهل سنت در این باره می‌ نویسد :
وفی إسناده عطاء بن السائب لا یعرف إلا من حدیثه ، وقد قال یحیى بن معین لا یحتج بحدیثه .
نیل الأوطار ، ج 9 ، ص 56 .
در سند این روایت عطاء بن سائب است و این روایت را غیر او نقل نکرده است ؛ یحیی بن معین در مورد او گفته است که : نمی توان به روایت او استناد کرد .
و حاكم نیشابوری بعد از نقل روایت ، می‌گوید :
وفی هذا الحدیث فائدة كثیرة وهی ان الخوارج تنسب هذا السكر وهذه القراءة إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب دون غیره وقد برأه الله منها فإنه راوی هذا الحدیث.
المستدرك ، الحاكم النیسابوری ، ج 2 ، ص 307 .
در این روایت نکته مهمی وجود دارد و آن این است که خوارج این مستی و این اشتباه خواندن نماز را به امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) نسبت داده‌ اند ، نه به غیر او ؛ اما خداوند او را از این تهمت مبری کرده است ؛ به درستی که خود او راوی این روایت است (و معقول نیست که امیرمؤمنان ، گناهی را که – به گفته ایشان ، انجام داده است برای دیگران نقل کند) .
بررسی روایت اتهام به امیرمؤمنان (علیه السلام) در صحاح اهل سنت :
در این باره در صحاح سته اهل سنت دو روایت نقل شده است ، یكی روایت ترمذی و دیگری روایت أبی داود . ما هر دو روایت را از نظر سندی بررسی خواهیم كرد .
ترمذی در سننش می‌نویسد :
3300 ، حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الرَّازِىِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِى فَقَرَأْتُ (قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ) .
سنن الترمذی ، الترمذی ، ج 4 ص 305
از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون و نحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که :
"ای کسانی که ایمان آوردید ! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید".
ابی داود نیز در سنن خود می نویسد :
3673 ، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ سُفْيَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِىٌّ فِى الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ) .
سنن أبی داود ، ابن الأشعث السجستانی ، ج 2 ص 182 .
از علی روایت شده است که شخصی از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانید ؛ علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آیه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...
بررسی دلالی روایات :
در متن این دو روایت تناقض وجود دارد ؛ زیرا در یکی میزبان عبد الرحمن بن عوف است و در دیگری شخصی از انصار ؛ و در نظر علمای حدیث این امر با وجود یکی بودن روات اصلی دو روایت ، دلالت بر دروغگو و یا کم حافظه بودن راویان یکی و یا هر دوی این روایات می کند .
بررسی سند روایات:
أبی عبد الرحمن سلمی از دشمنان امیرمؤمنان (علیه السلام) :
ناقل قصه از امیرمؤمنان (علیه السلام) ، در هر دو روایت ، ابی عبد الرحمن السلمی است كه وی از دشمنان امام علی (علیه السلام) بوده است . وی از کسانی است که در لشکر امیرمؤمنان بود ؛ اما به اقرار خویش در باطن با حضرت دشمنی داشت :
طبری در کتاب المنتخب من ذیل المذیل از خود او نقل می کند که وی با امیرمؤمنان دشمن بوده است :
وأبو عبد الرحمن السلمی واسمه عبد الله بن حبیب ... قال رجل لأبی عبد الرحمن أنشدك الله متى أبغضت علیا علیه السلام ألیس حین قسم قسما بالكوفة فلم یعطك ولا أهل قال أما إذ نشدتنی الله فنعم .
المنتخب من ذیل المذیل ، ص 147 .
ابو عبد الرحمن السلمی ؛ اسم او عبد الله بن حبیب است ... شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می دهم ! چه زمانی با علی دشمن شدی؟ آیا همان زمانی نبود که در کوفه مالی را تقسیم نمود ؛ اما به تو و خانواده ات چیزی نداد؟ پاسخ داد : آری !!!
ابراهیم ثقفی نیز در کتاب الغارات ، نام وی را در میان عده ای از فقهای بزرگ آورده که با امیرمؤمنان دشمنی می نمودند :
ومنهم (ای المنحرفین عن علی) أبو عبد الرحمن السلمی [ القاری] :
عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبی عبد الرحمن السلمی أنشدك بالله تخبرنی فلما أكد علیه قال : بالله هل أبغضت علیا إلا یوم قسم المال فی أهل الكوفة فلم یصبك ولا أهل بیتك منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتنی بالله فلقد كان ذلك .
از ایشان (کسانی که از امیرمؤمنان جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمی است ؛ از عطاء روایت شده است که می گفت : شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می‌دهم که به من راست بگویی ؛ وقتی که به او اصرار کرد قبول نمود ؛ پس گفت : آیا جز برای این با علی دشمن نشدی که روزی بیت المال را تقسیم می کرد ، اما به تو و خانواده ات چیزی نرسید؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادی به تو می گویم ؛ آری ، همینطور است .
سپس به نقل از سعد بن عبیده ، روایتی را از أبی عبد الرحمن نقل می‌كند كه خصومت و عداوت او با امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بیش از پیش برای ما روشن می‌سازد .
عن سعد بن عبیدة قال : كان بین حیان وبین أبی عبد الرحمن السلمی شئ فی أمر علی علیه السلام فأقبل أبو عبد الرحمن على حیان فقال : هل تدری ما جرأ صاحبك على الدماء ؟ یعنی علیا علیه السلام قال : وما جرأه لا أبا لغیرك ؟ ، قال : حدثنا أن النبی صلى الله علیه وآله قال لأصحاب بدر : اعملوا ما شئتم فقد غفر لكم ، أو كلاما هذا معناه.
الغارات ، ج 2 ، ص 567 .
از سعد بن عبیده نیز روایت شده است که گفت : بین حیان و ابی عبد الرحمن سلمی در مورد امیر مومنان درگیری بود ؛ پس ابو عبد الرحمن رو به حیان نموده و گفت : می دانی چرا صاحب تو (کسی که از او طرفداری می کنی) را بر ریختن خون مردمان جری نمود؟
گفت : چه چیزی او را جری کرده است؟ ای ناپاک؟
ابو عبد الرحمن پاسخ داد : علی برای ما از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایـت می کند که به اصحاب بدر فرمود : هرکاری می خواهید بکنید ، زیرا خدا شما را آمرزیده است (و به همین جهت جرات در ریختن خون مردمان پیدا کرده است) .
باید از علمای اهل تسنن سؤال كرد كه آیا می‌ توان به روایت چنین شخصی اعتماد كرد؟ مگر نه این كه به اتفاق شیعه و سنی ، كسی كه با امیرالمؤمنین (علیه السلام) دشمن باشد ، منافق است؟ آیا به روایت شخص منافق می‌ توان اعتماد و به امیرمؤمنان تهمت زد؟
بنابراین ، هر دو روایتی كه در صحاح سته اهل سنت آمده ، به خاطر بودن این شخص در سلسله سند ، از اعتبار ساقط است .
عطاء بن سائب ، دیوانه شده بود :
دومین راوی در سلسله سند هر دو روایت كه از أبی عبد الرحمن نقل می‌ كند ، عطاء بن سائب است . مزی در تهذیب الکمال درباره او می نویسد :
و قال عن یحیى أیضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قدیما فهو صحیح ... و قال أبو أحمد بن عدى : أخبرنا ابن أبى عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبى یحیى ، قال : سمعت یحیى بن معین یقول : لیث بن أبى سلیم ضعیف مثل عطاء بن السائب .
تهذیب الكمال ، ج 20 ص 91
از یحیی روایت شده است که گفت : عطاء دیوانه شد و تنها اگر کسی از او در ابتدا شنیده باشد صحیح است ... از یحیی بن معین شنیدم که می گفت : لیث بن أبی سلیم مانند عطاء بن سائب ضعیف است .
هیثمی نیز در رد روایت وی می گوید :
رواه أحمد وفیه عطاء بن السائب وقد اختلط .
مجمع الزوائد ج 4 ص 83.
این روایت را احمد نقل کرده است و در سند آن عطاء بن سائب است و او نیز دیوانه شد .
ابن حجر نیز در مورد روایت او می گوید :
والاضطراب فیه من عطاء بن السائب فإنه اختلط .
الإصابة ج 4 ص 338  .
اشکال این روایت از عطاء بن سائب است ، زیرا او دیوانه شد .
ذهبی نیز در ترجمه وی می گوید :
وقال یحیى : لا یحتج به .
میزان الاعتدال ج 3 ص 71
یحیی گفته است : نمی توان به او استدلال کرد .
ابوجعفر الرازی ، در نقل روایت ضعیف بود :
سومین راوی كه در طریق روایت ترمذی وجود دارد ، ابو جعفر رازی است كه بسیاری از بزرگان اهل تسنن وی را تضعیف كرده‌اند . مزی در تهذیب الکمال درباره او می‌گوید :
قال عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أبیه : لیس بقوى فى الحدیث ... و قال عمرو بن على : فیه ضعف ، و هو من أهل الصدق ، سیىء الحفظ . و قال أبو زرعة : شیخ یهم كثیرا . و قال زكریا بن یحیى الساجى : صدوق لیس بمتقن . و قال النسائى : لیس بالقوى .
تهذیب الكمال  ج 33 ص 195
عبد الله بن احمد از پدرش نقل می کند که وی در روایت قوی نیست ... از عمرو بن علی روایت شده است که گفت : او ضعیف است ؛ اگر چه راستگوست اما حفظ او بد است .
ابو زرعه گفته است : او پیرمردی است که غلط های بسیار  دارد .
زکریا بن یحیی ساجی گفته است : راستگویی است که حرف های او محکم نیست .
نسایی نیز گفته است : او قوی نیست .
ابن حجر عسقلانی نیز می گوید :
و قال ابن حبان : كان ینفرد عن المشاهیر بالمناكیر ، لا یعجبنى الاحتجاج بحدیثه إلا فیما وافق الثقات . و قال العجلى : لیس بالقوى .
تهذیب التهذیب ، ج12 ، ص57
ابن حبان گفته است : او از مشاهیر روایات غیر قابل قبول نقل می کند ؛ به نظر من استدلال به روایت او صحیح نیست مگر زمانی که با روایات ثقات موافق باشد . عجلی نیز گفته است : او قوی نیست .
سفیان ثوری ، مدلس مشهور و از دیوانه‌ ها روایت می‌كرد :
در سند روایت أبی داود ، علاوه بر عطاء بن سائب و عبد الرحمن السلمی كه پیش از این وضعیت آن‌ ها روشن شد ، سفیان ثوری نیز وجود دارد كه وی نیز از مدلیس مشهور بوده است :
سفیان ثوری ، مدلس بوده است :
طبق آن چه بزرگان اهل سنت گفته‌اند : تدلیس سفیان ثوری از نوع تدلیس «تسویه» بوده است . در تعریف این نوع از تدلیس گفته‌ اند :
ربّما یسقط ... أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث .
تدریب الراوی ، باب النوع الثانی : المدلس وهو قسمان ، ج1 ،‌ ص186 .
گاهی چیزی از حدیث كم می كرد یا دیگری چنین می كرد ، به این جهت  كه یا آن شخص ضعیف یا كوچك بوده است .
ابن قطان درباره این نوع تدلیس می‌گوید :
وهو شرّ أقسامه .
تدریب الراوی ، ج1 ، ص187 .
این بدترین نوع تدلیس است .
سیوطی در ادامه می‌ نویسد :
قال الخطیب وكان الأعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الإسلام لا شك أنه جرح وإن وصف به الثوری والأعمش فلا اعتذار أنهما لا یفعلانه إلا فی حق من یكون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما .
خطیب بغدادی می گوید : اعمش و سفیان ثوری این كار را انجام می‌ داده‌ اند . علایی گفته : سخن آخر این كه این نوع از تدلیس ، زشت‌ ترین و بدترین نوع آن است . عراقی گفته است : هر كسی كه این كار را عمداً انجام دهد ، به روایتش ضرر می‌ زند و روایتش مورد اعتماد نیست . شیخ الاسلام [ابن حجر عسقلانی] گفته است : شكی نیست كه تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش كه مبتلا به این نوع تدلیس هستند ، این عذر آن‌ها از آن‌ها پذیرفته‌ نمی شود كه كسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد كسی به كار می‌ برده‌ اند كه نزد خودشان ثقه بوده‌ اند ؛ ولی نزد غیر آن‌ها ضعیف بوده‌ اند .
و طبق اصول مالك بن أنس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست . سخاوی در فتح المغیث می‌نویسد :
وممن حكى هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر على أصول مالك .
فتح المغیث شرح الفیة الحدیث ، باب التدلیس ، ج1 ،‌ ص203 .
تدلیس ، اگر ثابت شود كه كسی آن را انجام داده است ، عیب است و هیچ‌ وجه روایت وی پذیرفته نمی‌شود . قاضی عبد الوهاب گفته است : این مطلب با مبنای مالك بن أنس موافق است .
حكم تدلیس از دیدگاه اهل سنت :
خطیب بغدادی ، از علمای مشهور اهل سنت درباره حكم تدلیس آورده است :
سمعت شعبة ، یقول : « التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلی من أن أدلس»
از شعبه شنیدم كه می‌گوید : تدلیس در حدیث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط كنم ، برایم بهتر است از این كه تدلیس كنم .
الكفایة فی علم الروایة ، ج3 ، ص287 ، شماره 1137 تا 1141 .
با این حال، چگونه می‌ توان به روایت‌ های سفیان ثوری اعتماد كرد؟
سفیان ثوری ، از دیوانه‌ ها روایت نقل می‌ كرده :
ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت در باره سفیان ثوری می‌ نویسد :
شبابة ، عن شعبة ، قال : إذا حدثكم سفیان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه ، فإنما یحدثكم عن مثل أبى شعیب المجنون .
میزان الاعتدال ، ترجمه الصلت بن دینار ، ج2 ، ص371 ، ص3906 .
شبابه از شعبه نقل می‌كند كه وی گفت : زمانی كه سفیان از مردی برای شما حدیث نقل كرد كه او را نمی‌شناختید ، از او قبول نكنید ؛ زیرا او از افرادی مثل أبی شعیب دیوانه روایت نقل می‌كند .
سفیان از دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت نقل می كند:
سفیان ثوری از كسانی همچون خالد بن سلمة بن العاص ، روایت نقل كرده است كه به نقل ابن عائشه ، این شخص شعرهایی از بنی مروان را كه در هجو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود می‌ خوانده است .
رك : تهذیب التهذیب ، ج11 ، ص157 ، ترجمه سفیان الثوری ، شماره2407 .
ابن حجر عسقلانی در باره خالد بن سلمة می‌گوید :
وذكر ابن عائشة انه كان ینشد بنی مروان الاشعار التى هجى بها المصطفى صلى الله علیه وسلم .
تهذیب التهذیب ، ترجمه خالد بن سلمة ، ج3 ، ص83 ، شماره 181 .
ابن عائشه روایت کرده است که وی برای بنی مروان ، اشعاری را که در آن رسول خدا را هجو (توهین و سرزنش) کرده بودند می خواند !!!
آیا به روایت چنین شخصی می‌توان اعتماد كرد؟
در نتیجه هر دو روایت ؛ چه روایت ترمذی و چه روایت سنن أبی داود از نظر سندی مشكل دارند و غیر قابل قبول هستند .
نظر علمای شیعه در رد تهمت به امیرمؤمنان :
علامه سید جعفر مرتضی می ‌گوید :
ولا نرید أن نفیض فی بیان سر حیاكة هذه الأكاذیب ، فإنه قد كان ثمة تعمد لإیجاد شركاء لأولئك الذین ارتكبوا هذه الشنیعة ، ممن یهتم اتباعهم بالذب عنهم ، فلما لم یمكنهم تكذیب أصل القضیة عمدوا إلى إشراك أبریاء معهم ، لیخف جرم أولئك من جهة ، وسیعا فی تضعیف أمر هؤلاء من جهة أخرى . . ولكن الله یأبى إلا أن یتم نوره ، وینزه أولیاءه ، ویطهرهم ، ویصونهم من عوادی الكذب والتجنی . . ولیذهب الآخرون بعارها وشنارها ، ولیكن نصیب محبیهم واتباعهم ، والذابین عنهم بالكذب والبهتان ، الخزی والخذلان وسبحان الله ، وله الحمد ، فإنه ولی المؤمنین ، والمدافع عنهم .
الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص) ، السید جعفر مرتضى ، ج 5 ص 315 .
ما نمی خواهیم در مورد علت بافتن این دروغ ها سخن بگوییم ؛ زیرا مقصود از آن قطعا شریک تراشیدن برای کسانی است که چنین عمل زشتی را مرتکب می شده اند ؛ همان کسانی که طرفداران آنها تلاش بسیار در طرفداری از ایشان می کنند . و چون نتوانستند اصل قضیه را منکر شوند ، عده ای بی گناه را نیز شریک جرم آنها کردند ؛ تا از طرفی جرم ایشان سبک تر شده و از طرف دیگر این اشخاص بی گناه را تضعیف کنند ...
اما خداوند جز کامل شدن نور خویش را نمی پذیرد و دوستان خویش را (از این تهمت) مبرا نموده و پاک می سازد و ایشان را از آثار این دروغ و جنایت مصون می دارد ... و دیگران هستند که ننگ و عار این رسوایی را بر دوش خواهند کشید (نه بی گناهان) و جزای دوستدارن ایشان و طرفدارانشان و کسانی که با دروغ و تهمت از آنها دفاع می کنند نیز رسوایی و بیچارگی است ؛ و منزه است خداوند و حمد مخصوص است ؛  پس به درستی که اوست که سرپرست مؤمنین است و از ایشان دفاع می نماید .
و سید محمد باقر حكیم می ‌گوید :
ولا یشك أی مسلم یعرف القلیل عن شخصیة الإمام علی ( علیه السلام ) بوضع هذا الحدیث على لسانه ، حیث إن الإمام علی ( علیه السلام ) تربى فی حجر الرسول منذ أن كان طفلا وتخلق باخلاقه ، فكیف یمكن ان نتصور وقوع هذا الشئ منه ، خصوصا إذا أخذنا بعین الاعتبار نزول بعض الآیات القرآنیة فی ذم الخمر قبل هذا الوقت ، وإذا لاحظنا وجود بعض النصوص التی تذكر نزول الآیة فی شخص آخر من كبار الصحابة ، ممن كان قد اعتاد شرب الخمر فی الجاهلیة عرفنا الهدف السیاسی فیها .
علوم القرآن ، السید محمد باقر الحكیم ، ص 303 .
هیچ مسلمانی که اندکی از شخصیت امیرمؤمنان آگاهی داشته باشد ، شک در دروغ بودن این روایـت از زبان آن حضرت نمی نماید ؛ زیرا امیرمؤمنان (علیه السلام) از زمان کودکی در دامان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بزرگ شده و اخلاق ایشان را به خود گرفته است ؛ چگونه می توان تصور نمود که چنین کاری از وی صادر شده باشد ؛ مخصوصا اگر با دیده دقت به نزول آیاتی که قبل از این ماجرا در مورد مذمت شراب آورده شده است بنگریم و نیز روایاتی را که می گوید کسی که این آیه در مورد وی نازل شده است ، از بزرگان صحابه است که در جاهلیت عادت به شرب خمر داشته است ، ببینیم ، هدف سیاسی از این روایت را درک می کنیم .

منبع : گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)